حدیث شماره 12
12- مُحَمّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّهِ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرّضَا ع إِنّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضَهُمْ يَقُولُ بِالِاسْتِطَاعَةِ قَالَ فَقَالَ لِي اكْتُبْ بِسْمِ اللّهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ قَالَ عَلِيّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الّذِي تَشَاءُ وَ بِقُوّتِي أَدّيْتَ إِلَيّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيّئَاتِكَ مِنّي وَ ذَلِكَ أَنّي لَا أُسْأَلُ عَمّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلّ شَيْءٍ تُرِيدُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 222 رواية: 12
ترجمه :
احمد بن محمد گويد: بحضرت رضا(ع) عرض كردم: بعضى از اصحاب ما شيعيان قائل بجبر و بعضى قائل باستطاعتند حضرت فرمود بنويس: (((بسم الله الرحمن الرحيم، على بن الحسين فرمود خداى عزوجل فرموده است: اى پسر آدم، تو بخواست من مى خواهى و بقوت من واجباتم را انجام دهى و بوسيله نعمت من بر نافرمانيم توانا گشتى، من ترا شنوا و بينا كردم، هر نيكى كه بتو رسد از خداست و هر بدى كه بتو رسد از خود تو است زيرا من به نيكيهايت از تو سزاوارترم و تو به بديهايت از من سزاوارترى زيرا من از آنچه كنم بازخواست نشوم و مردم بازخواست شوند (سپس امام عليه السلام فرمود يا خدا فرمايد) هر چه مى خواستى برايت برشته درآوردم.
شرح :
اين حديث با اندكى اختلاف درباب (مشيت و اراده (383) گذشت) و ما در آنجا توضيحاتى داديم در اينجا علاوه بر آن مى گوئيم: معلوم مى شود احمدبن محمد از اصحاب باهوش و دانشمند حضرت رضا(ع) بوده است كه آنحضرت جوابى كامل و پرمغز باو داده و دستور بنوشتن فرموده است بطوريكه در ميان روايات اين باب جامعتر از اين روايتى ديده نمى شود ايكاش احمد بن محمد هزارها مانند اين سؤال از آنحضرت كرده بود و ايكاش مانند احمدبن محمد هزارها تن ميان اصحاب آن حضرت و ساير ائمه هدى (ص) پيدا مى شد تا از مشكلات علمى حل نشده امروز ما اثرى باقى نباشد. در جمله اول حديث شريف حقيقتى بسيار عالى و گرانبها روشن گشته است، زيرا در موضوع پرشور و غوغاى جبر و تفويض و اختيار مسألهاى پيش مى آيد كه غالب دانشمندان پايه و مبناى بحث خود قرار مى دهند و آن مسأله اينست كه كارهاى را كه انسان با اراده و اختيار بجا مىآورد يا ترك مىكند مقدماتش باين ترتيب است كه ابتداء توجهى در نفس انسان نسبت بموضوعى پيدا مى شود، سپس درباره آن فكر مى كند و اطراف و جوانب را مىسنجد گاهى انجام فعل در نظرش رجحان پيدا مى كند و پس از تفكر و تأمل كمكم عزم و تصميمش جدى مى شود تا آنجا كه دست و پا و ساير اعضائش بطرف آن مطلوب حركت مى كند و گاهى برعكس مى شود و ترك آن كار را اختيار مى كند.
دانشمندان گويند شكى نيست كه توجه و تفكر و عزم و تصميم و قدرت و اختيار و اعضاء و جوارح ما همه ابزار و آلاتى است كه خداوند متعال در اختيار ما گذاشته تا معلوم شود كداميك از ما نيكو كارتريم، اما سخن در توجه و خواست اولست كه آيا آن از ناحيه ذات خود ماست يا از جانب خدايتعالى، اگر آن خواست نخستين از خود ما باشد بايد بخواست ديگر ما تعلق داشته باشد تا بگوئيم (((خواستم كه بخواهم))) و باز آن خواست بخواست قبلى ديگر ما متعلق مى شود و تسلسل لازم مى آيد و آن هم محالست پس مذهب صحيح آنست كه خواستى كه در ما پيدا مى شود از طرف خداي تعالى و معلول خواست اوست. اينجاست كه دانشمندان در بن بست جبر گير مى كنند و سر قلمشان مى شكند، اما از بيان امام عليه السلام استفاده مىشود كه مشيت خدا تعلق گرفته كه بما مشيت عنايت كند يعنى خدا خواست ما را جورى بسازد كه بتوانيم بخواهيم يا نخواهيم چنانكه بجماد و نبات اين قوه را عنايت نفرمود، پس خواستن و نخواستن ما كه بانجام دادن يا انجام ندادن كارى منتهى مى شود بدست ما و در اختيار خود ماست بوسيله نيروئي كه خدا در ما بوديعت نهاده است و حاصل اينكه انسان جورى ساخته شده است كه اگر چيزى را بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد ترك كند، و آنجور نيست كه اگر بخواهد تواند بخواهد و اگر نخواهد تواند نخواهد. مطلب ديگريكه از اين حديث شريف استفاده مىشود اينست كه راجع بانجام واجبات كلمه قوت بكار برده و درباره گناه كلمه نعمت تا اشاره باشد باينكه اگر چه اطاعت و معصيت بنده هر دو بخدا ارتباط دارد اما ارتباط اطاعت باينست كه خدا نيرو و قوتى در انسان مى گذارد براى اينكه آنرا صرف اطاعت كند ولى ارتباط گناه بخدا بهمين مقدار است كه او نعمت چشم و گوش و ساير قواى ظاهرى و باطنى را بانسان داده است و خود انسان بسوء اختيارش از اين نعمتها سوء استفاده كرده و در غير مورد بمصرف مىرساند مانند كسيكه نعمت آب و برق را بمصرف خراب كردن عمارات و كشتن مردم بيگناه رساند و بايد باو گفت:
ترا تيشه دادم كه هيزم شكن ندادم كه ديوار مردم بكن