بــاب جبر و قدر و امر بين الامرين

بَابُ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ وَ الْأَمْرِ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‏

شرح :
كلمه (((قدر))) در اين عنوان به معنى تفويض است و مقصود از اين موضوع مشهور و معروف خلق اعمال و مسأله جبر و تفويض است كه از مهمترين و مشكلترين مسائل مذهب است و در اين خصوص ميان طايفه اماميه و معتزله و اشاعره مباحثات و مناقشات دراز انجام يافته و بيشتر دانشمندان در اين خصوص رساله جداگانه‏اى نوشته‏ اند و عقايد ايشان فروع و منشعباتى پيدا كرده است ولى در اصل در اصل مسأله سه عقيده و مذاق بيش نبوده است: اول عقيده بجز و خلاصه‏ اش اين است كه هر كردار و گفتاري كه از انسان سر ميزند بقدرت واراده خداست و قدرت و اراده انسان در آن هيچ تأثيرى ندارد بلكه انسان مانند ابزار دست كارگر است، خدا گاهى درخت را بصدا مى‏ آورد و گاهى انسان را، زمانى رعد و برق و هوا را بجنبش مى‏ آورد و زمانى انسان را بنابراين فرقى ميان گام بر داشتن انسان و رعشه دست و پاى او نيست، اين عقيده شعارا شاعره است و سر سلسله اين عقيده جهم بن صفوان و ابوالحسن اشعرى است كه هر يك تابعين بسيارى دارند دوم عقيده بتفويض است باين معنى كه قدرت و اراده انسان در گفتار و كردار از خود اوست و قدرت وارده خدا در آن تأثير و مدخليت و بى‏ واسطه ندارد و نزد بعضى در اين معنى كلمه (((قدر))) هم بكار ميرود مانند بكار بردن مصنف در اين عنوان و نزد بعضى ديگران اين كلمه بمعنى (((جبر))) بكار ميرود، پيغمبر(ص) فرموده است: (((قدرية مجوس اين امت است))) و هر يك از دو طايفه (((مجبره و مفوضه))) اين سخن را بر دسته مقابل تطبيق مى‏ كنند سوم عقيده باختيار يا (((امر بين الامرين ))) كه مضمون روايات اين باب و ساير رواياتى است كه از ائمه هدى(ص) رسيده است، در تمام اين روايات جبر و تفويض (يا قدر) را رد كرده و بر بطلان آن استدلال فرموده و امر بين الامرين را ثابت نموده‏ اند چنانكه اكنون ذكر مى ‏شود. معنى امر بين الامرين اجمالا اين است كه در افعال خود نه چنان مجبور و بى‏ اختيار است كه مانند ابزار دست كارگر باشد و از خود نيروى امتناع و دفاع نداشته باشد و نه چنانكه انسان در كردار خود مستقل باشد و خدا را هيچگونه دخالتى در آن نباشد بلكه افعال او بهر دو طرف ربط و بستگى دارد هم بخدا و هم بخود او ولى بيان و توضيح اين عقيده و استدلالش معركه آراء و ميدان نجات و هلاكت شده و دانشمندان را حيران و پريشان كرده است و به همين جهت جهت اين مسأله از غوامض و مشكلات مسائل مذهبى به شمار آمده است در اينجاست كه صاحب كفاية الاصول چون به بن بست جبر از طريق استدلال گير كرده مى‏ گويند (((قلم اينجا رسيد و سر بشكست))) مرحوم مجلسى در اينجا هشت قول از بزرگان دانشمندان نقل مى‏كند و بر هر يك ايراد و اعتراضى مى‏ نمايد و خودش در آخر قول نهمى احداث ميكند و آنرا مستفاد از روايات ميداند، بسيارى از دانشمندان دليل دندان شكن بر اختيار را وجدان پاك خود انسان دانسته و اينكه خود انسان گاهى ميگويد (((دلم خواست يا دلم نخواست))) را دليل مختار بودنش دانسته اند.
اينكه گوئى اين كنم يا آن كنم خود دليل اختيارست اى صنم.
و ما جز اينكه با استمداد از فضل و توفيق خداى منان و با التجاء به درگاه او از لغزش فكر و قلم وارد ترجمه و شر ح روايات شويم چاره ديگرى نداريم و به نظر ما حديث دوازدهم اين باب كه از حضرت ثامن الأئمه روايت شده است تا آنجا كه مغز بشر استمداد و اجازه تفكر دارد اين مشكل را حل فرموده است.