دوازدهم ـ در اخبار آن حضرت است به غيب

شـيـخ كـشـى از شـعيب عقرقوفى روايت كرده كه روزى خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السـلام بودم كه ناگهان ابتداء از پيش خود مرا فرمود كه اى شعيب ! فردا ملاقات خواهد كـرد تـورا مـردى از اهـل مـغـرب واز حـال مـن از تـوسـؤ ال خواهد كرد، تودر جواب اوبگوكه اواست به خدا سوگند امامى كه حضرت صادق عليه السـلام از بـراى مـا گـفـتـه ، پـس هـر چـه از تـوسـؤ ال كند از مسايل حلال وحرام تواز جانب من جواب اوبده . گفتم : فدايت شوم ! آن مرد مغربى چـه نـشـانـى دارد؟
فـرمود: مردى به قامت طويل وجسم است ونام اويعقوب است وهرگاه اورا مـلاقـات كـنـى بـاكـى نـيـسـت كه اورا جواب گويى از هرچه مى پرسد، چه اويگانه قوم خويش است واگر خواست به نزد من بيايد اورا با خود بياور. شعيب گفت : به خدا سوگند كه روز ديگر من در طواف بودم كه مردى طويل وجسيم روبه من كرد وگفت مى خواهم از تو سـؤ الى كـنـم از احـوال صـاحبت ، گفتم : از كدام صاحب ؟ گفت : از فلان بن فلان ! يعنى حـضـرت مـوسـى بـن جعفر عليه السلام ، گفتم : چه نام دارى ؟ گفت : يعقوب ، گفتم : از كـجـا مـى بـاشـى ؟
گـفـت : از اهل مغرب ، گفتم : از كجا مرا شناختى ؟ گفت : در خواب ديدم كسى مرا گفت كه شعيب را ملاقات كن وآنچه خواهى از اوبپرس ، چون بيدار شدم نام تورا پـرسـيـدم تـورا به من نشانى دادند، گفتم : بنشين در اين مكان تا من از طواف فارغ شوم وبـه نـزد تـوبـيـايـم . پـس طواف خود نمودم وبه نزد اورفتم وبا او تكلم كردم ، مردى عـاقـل يـافـتـم اورا، پـس از مـن طـلب كـرد كـه اورا بـه خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ببرم .
پـس دسـت اورا گـرفـتم وبه خانه آن حضرت بردم وطلب رخصت كردم چون رخصت يافتم داخـل خـانـه شـديـم ، چـون امـام عـليـه السـلام نگاهش به آن مرد افتاد فرمود:
اى يعقوب ! توديروز اينجا وارد شدى ومابين تووبرادرت در فلان موضع نزاعى واقع شد وكار به جـايـى رسيد كه همديگر را دشنام داديد واين طريقه ما نيست ودين ما ودين پدران ما بر اين نـيـسـت ومـا امـر نـمـى كـنـيـم احـدى را بـه اين نحو كارها پس از خداوند يگانه بى شريك بپرهيز، همانا به اين زودى مرگ مابين توو برادرت جدايى خواهد افكند وبرادرت در همين سـفر خواهد مرد پيش از آنكه به وطن خويش برسد وتوهم از كرده خود پشيمان خواهيد شد وايـن بـه سـبـب آن شـد كـه شـمـا قـطـع رحـم كـرديـد؛ خدا عمر شماها را قطع كرد. آن مرد پـرسـيـد:
فـدايـت شـوم ! اجـل مـن كـى خـواهـد رسـيـد؟ فـرمـود: هـمـانـا اجـل تـونـيـز حـاضـر شـده بـود لكـن چـون در فـلان مـنـزل بـا عـمـه ات صـله كـردى ورحـم خـود را وصـل كـردى بـيـسـت سال بر عمرت افزوده شد، شعيب گفت : بعد از اين مطلب يك سالى آن مرد را در طريق حج ديدم واحوال پرسيدم خبر داد كه در آن سفر برادرش به وطن نرسيده كه وفات يافت ودر بـيـن راه بـه خـاك رفـت .(60) وقـطب راوندى اين حديث را از على بن ابى حمزه روايت كرده به نحومذكور.