يازدهم ـ در زنده كردن آن حضرت گاو مرده را به اذن اللّه

در ( خرايج ) است كه روايت شده از مفضل بن عمر كه گفت : راه مى رفتم با حضرت صـادق عـليـه السـلام در مـكـه ، يـا گـفـت : در مـنـى ، كـه گـذشـتـيـم بـه زنـى كـه در مـقـابـل او مـاده گاو مرده اى بود و آن زن و بچه هايش مى گريستند، حضرت فرمود: چيست قـصـه شـمـا؟ آن زن گـفـت كـه مـن و كـودكـانـم از ايـن گـاو مـعـاش مـى كـرديـم و الحـال مـرده است و من متحير مانده ام كه چه كنم ، فرمود: دوست مى دارى كه حق تعالى او را زنـده گـردانـد! گـفـت : اى مرد! با ما تمسخر مى كنى ؟ فرمود: چنين نيست من قصد تمسخر نـداشـتـم پـس دعـايى خواند و پاى مبارك خود را به گاو زد به او پس آن گاو مرده زنده شد برخاست به شتاب ! آن زن گفت : به پرودگار كعبه اين عيسى است ! حضرت خود را در ميان مردم داخل كرد كه شناخته نشود.(85)