هفدهم ـ در حفظ حق تعالى آن حضرت را از قتل
سـيـد بن طاوس روايت كرده است از ربيع حاجب منصور كه گفت : منصور روزى مرا طلبيد و گـفـت : مـى بـيـنـى كـه چـه هـا از جـعـفـر بـن مـحـمـّد [عـليـه السـلام ] مـردم نـقل مى كنن به خدا سوگند كه نسلش را بر مى اندازم !؟ پس يكى از امراى خود را طلبيد و گـفـت بـا هـزار نـفـر بـرو به مدينه و بى خبر به خانه امام جعفر برو و سر او و سر پـسـرش مـوسـى را بـراى مـن بـيـاور، چـون آن امـيـر داخل مدينه شد، حضرت فرمود كه دو ناقه آوردند و بر در خانه آن حضرت باز داشتند و اولاد خـود را جـمـع كرد و در محراب نشست و مشغول دعا شد حضرت امام موسى عليه السلام فـرمـود كـه مـن ايستاده بودم كه آن امير با لشكر خود به در خانه ما آمد و امر كرد لشكر خـود را كـه سـرهـاى آن د و نـاقـه را بـريدند و برگشت چون به نزد منصور رفت گفت : آنـچـه فرموده بودى به عمل آوردم و كيسه را نزد منصور گذاشت ، منصور چون سر كيسه را گـشـود سـرهـاى نـاقـه را ديـد پـرسـيـد كـه ايـنـهـا چـيـسـت ؟ گـفـت ايـهـا الا مـيـر! چون داخـل خـانـه امـام جعفر عليه السلام شدم سرم گرديد و خانه در نظر تار شد و در شخص ديدم و در نظرم چنان نمود كه جعفر و پسر او است و حكم كردم كه سر آنها را جدا كردند و آوردم ، مـنـصـور گـفـت : زنـهـار! آنـچـه ديـدى بـه كـسـى نقل مكن و احدى را بر اين معجزه مطلع مگردان و تا او زنده بود كسى را بر اين قصه مطلع نگردانيدم .(93)
مـؤ لف گـويـد: كـه در فـصـل بـعـد از ايـن بـيـايـد جـمـله از دلايل و معجزات حضرت صادق عليه السلام شبيه به اين معجزه .