هفدهم ـ در اخبار آن حضرت است از ضمير شخصى
شـيـخ كـليـنى رحمه اللّه روايت كرده كه مردى آمد خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كـرد: يـابـن رسـول اللّه صـلى اللّه عـليه و آله و سلم ! ديدم در خواب كه گويا بيرون شدم از شهر كوفه رفتم در موضعى كه مى شناسم آنجا را ديدم گويا شيخى از خشت يا مردى تراشيده از چوب را كه سوار است بر اسبى از چوب مى درخشاند شمشير خود را و من مـشـاهـده مى كنم آن را در حالى كه ترسان و مرعوبم . حضرت فرمود: تو مردى هستى كه اراده كـرده اى هلاك كردن مردى را در معيشتش ، يعنى مى خواهى آن چيزى كه اسباب زندگى و ماده حيات او است از او بگيرى ، پس بترس از خداوندى كه تو را خلق كرده و مى ميراند تـو را، آن مـرد گـفـت : شـهادت مى دهم كه علم به تو عطا شده و بيرون آورده اى آن را از مـعـدنـش ، خـبر بدهم تو را يابن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم از آن چيزى كه برايم بيان كردى ، همانا مردى از همسايگان من آمد به نزد من و بر من عرضه كرد ملك خود را كه من بخرم از او، پس من قصد كردم كه آن را مالك شوم به قيمت بسيار كم چون دانستم كـه طـالبـى غـيـر از مـن نـدارد. حـضـرت فرمود: آن مرد دوست مى دارد ما را و از دشمنان ما بـيـزارى مـى جـويد؟ عرض كرد: آرى ، يابن رسول اللّه ! او مردى است بصيرتش نيكو و ديـنـش مستحكم است و من توبه مى كنم به سوى خداى تعالى و به سوى تو از آنچه كه قـصـد كـرده بـودم و نـيـت نـمـوده بـودم ، آنـگـاه گـفـت : خـبـر بـده مـرا يـابـن رسـول اللّه كـه اگـر ايـن مـرد نـاصـبـى بـود حـلال بـود بـر مـن اغتيال او، يعنى اين كار را با او بكنم ؟ حضرت فرمود: ادا كن امانت را به كسى كه تو را امـيـن دانـسـت و از تـو خـواسـت نـصـيـحـت را اگـرچـه قاتل امام حسين عليه السلام باشد.(92)