شرح حال حُجْربن عدى
چـهـارم ـ حـُجـْر(177) ابـن عـدى الكـندى الكوفى از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السـّلام و از اَبْدال است ، در (كامل بهائى ) است كه زهد و كثرت عبادت او در عَرَب مشهور بـود، گـويند شبانه روزى هزار ركعت نماز كردى (178) و در (مجالس ) است كـه صـاحـب اسـتـيـعـاب گـفته كه حُجر از فضلاى صحابه بود و با صِغَر سن از كِبار ايشان بود و مستجاب الدَعوة بود و در حرب صفّين از جانب اميرالمؤ منين عليه السّلام امارت لشـكـر كـِنـْدَه بـه او مـتـعـلّق بـود و در روز نـهـران امير لشكر حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام بود.(179)
عـلامـه حـلّى 1 فـرمـوده كـه حـُجـر از اصـحـاب حـضـرت امـيـر عـليـه السـّلام و از اَبـْدال بوده ، و حسن بن داود ذكر نموده كه حُجر از عظماء صحابه و اصحاب اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام اسـت يـكـى از امـراى مـعـاويـه به او امر كرد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السـّلام را لعـن كـنـد او بر زبان آورد كه (اِنَّ اَميرَ الْوَفد اَمَرَنى اَنْ اَلْعَنَ عَلّيا فَالْعَنُوهُ لَعَنَهُ اللّهُ).
حُجر با بعضى از اصحاب خود به سعايت زياد بن ابيه و حكم معاويه بن ابى سفيان در سنه پنجاه و يك شربت شهادت چشيد.(180)
فـقـيـر گـويـد: كـه اسامى اصحاب او كه با او كشته شدند از اين قرار است :
شريك بن شدّاد الحَضْرمى ،
صَيْفىّ بن شِبْل الشّيْبانى ،
قَبيصَة بن ضُبَيْعَة العَبسى ،
مـُجـْرِز بـن شـهـاب الْمـِنـْقـَرِىّ،
كِدام بن حيّان العنزى ،
عبدالرحمن بن حسّان العنزى .
و قـبـور ايـشـان بـا قـبـر شـريـف حـجـر در عـَذْراء ـ دو فـرسـخـى دمـشـق ـ واقـع اسـت ، و قـتـل حـجـر در قـلوب مـسـلمـانـان بـزرگ آمـد و مـعـاويـه را بـر ايـن عـمـل سـرزنـش و تـوبـيـخ بـسـيـار نمودند.
و روايت شده كه معاويه وارد شد بر عايشه ، عـايـشـه بـا وى گـفـت كـه چـه واداشـت تـرا بـر كـشـتـن اهـل عـَذْراء حـُجـر و اصـحـابـش ؟ گـفـت اى امّ المـؤ مـنـيـن ديـدم در قـتـل ايـشـان صلاح امّت است و در بقاء ايشان فساد امّت است لاجرم ايشان را كشتم ؛ عايشه گفت:
شنيدم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود كشته خواهد شد بعد از مـن بـه عـذراء كـسـانـى كـه غـضـب خـواهـد كـرد حـق تـعـالى بـراى ايـشـان و اهـل آسـمـان .(181) و نـقـل شده كه ربيع بن زياد الحارثى كه از جانب معاويه عـامـل خـراسـان بود چون خبر شهادت حُجر را بشنيد خداى را بخواند و گفت : اى خدا! اگر ربيع را در نزد تو قرب و منزلتى است جان او را مُعَجلاً قبض كن ! هنوز اين سخن در دهان داشت كه وفات نمود.(182)