ماجراى مباهله

(فـَمـَنْ حـآجَّكَ فـيـهِ مـِنْ بـَعـْدِ مـا جـآءَكَ مـِنَ الْعـِلْمِ فـَقـُلْ تـَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَابْنآءَكُمْ وَنـِسـآءَنـا وَنـِسـآءَكـُمْ وَاَنـْفـُسـَنـا وَاَنـْفـُسـَكـُمْ ثـُمَّ نـَبـْتـَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه عَلَى الْكاذِبينَ).(309)(310)
يعنى پس هركه مجادله كند با تو در امر عيسى بعد از آنچه آمده است به سوى تو از علم و بـيّنه و برهان پس بگو اى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيائيد بخوانيم پسران خـود را و پـسران شما را و زنان خود را و زنان شما را و جانهاى خود را و جانهاى شما را، يعنى آنها را كه به منزله جان مايند و آنها كه به منزله جان شمايند، پس تضرّع كنيم و دعا كنيم پس بگردانيم لعنت خدا را بر هر كه دروغ گويد از ما و شما.
و چـون ايـن آيـه نـازل شـد قـرار كردند كه روز ديگر مباهله كنند و نصارى به جاهاى خود برگشتند. پس ابوحارثه با اصحاب خود گفت كه فردا نظر كنيد اگر محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم با فرزندان و اهل بيت خود مى آيد پس بترسيد از مباهله با او، و اگر با اصـحـاب و اتـبـاع خـود مـى آيـد از مـبـاهـله بـا او پـروا مـكـنـيـد. پـس بـامـداد حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم به خانه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمد و دست امـام حـسـن عـليـه السـّلام گـرفـت و امام حسين عليه السّلام را در بر گرفت و حضرت امير عليه السّلام در پيش روى آن حضرت روان شد و حضرت فاطمه عليهاالسّلام از عقب سر آن حـضـرت شـد و از مـديـنه براى مباهله بيرون آمدند. چون نصارى آن بزرگواران را مشاهده كردند ابوحارثه پرسيد كه اينها كيستند كه با او همراهند؟ گفتند آنكه پيش روى او است پـسـرعـمّ او اسـت و شـوهـر دخـتـر او و مـحـبـوبـتـريـن خـلق اسـت نـزد او و آن دو طـفل ، دو فرزندان اويند از دختر او و آن زن ، فاطمه دختر او است كه عزيزترين خلق است نـزد او، پـس حـضـرت بـه دو زانـو نـشـسـت بـراى مـبـاهله . پس سيّد و عاقب پسران خود را بـرداشـتـنـد بـراى مـبـاهـله ، ابـوحـارثـه گـفت : به خدا سوگند كه چنان نشسته است كه پـيـغـمـبـران مى نشستند براى مباهله و برگشت . سيّد گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : اگر مـحـمـّد بـرحـقّ نـمـى بود چنين جرئت نمى كرد بر مباهله و اگر با ما مباهله كند پيش از آنكه سال بر ما بگذرد يك نصرانى بر روى زمين نخواهد ماند!
و بـه روايـت ديـگـر گـفـت كـه مـن روهـائى مـى بـيـنـم كـه اگـر از خـدا سـؤ ال كنند كه كوهى را از جاى خود بكند هر آينه خواهد كند؛ پس مباهله مكنيد كه هلاك مى شويد و يـك نصرانى بر روى زمين نخواهد ماند. پس ابوحارثه به خدمت حضرت آمد و گفت : اى ابـوالقـاسـم ! در گذر از مباهله با ما و با ما مصالحه كن بر چيزى كه قدرت بر اداى آن داشـتـه بـاشـيـم . پـس حـضـرت بـا ايـشـان مـصـالحـه نـمـود كـه هـر سـال دو هـزار(311) حـلّه بـدهـنـد كـه قـيـمـت هـر حـلّه چهل درهم باشد و برآنكه اگر جنگى روى دهد سى زِره و سى نيزه و سى اسب به عاريه بـدهـنـد و حـضـرت نـامـه صـلح بـراى ايـشان نوشت و برگشتند. پس حضرت فرمود كه سـوگند ياد مى كنم به آن خداوندى كه جانم در قبضه قدرت او است كه هلاك نزديك شده بـود بـه اهـل نَجْران و اگر با من مباهله مى كردند هر آينه همه ميمون و خوك مى شدند و هر آيـنـه تـمـام ايـن وادى بـرايـشـان آتـش مـى شـد و مـى سـوخـتـنـد و حـق تـعـالى جـمـيـع اهـل نـجـران را مـسـتـاءصـل مـى كـرد حـتـى آنـكه مرغ بر سر درختان ايشان نمى ماند و همه نـصـارى پـيـش از سال مى مردند. چون سيّد و عاقب برگشتند بعد از اندك زمانى به خدمت حضرت معاودت نمودند و مسلمان شدند.
و صـاحـب كـَشـّاف (312) و ديـگـران از هـل سـنـت در صـِحـاح خـود نـقـل كـرده انـد از عـايـشـه كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم در روز مباهله بيرون آمد وعبائى پوشيده بود از موى سـيـاه پـس امـام حسن و امام حسين و حضرت فاطمه و على بن ابى طالب عليهماالسّلام را در زير عبا داخل كرد و اين آيه خواند:
(اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطهِّرَكُمْ تَطْهيرا).(313)
و هـم زمـخـشرى گفته است كه اگر گوئى كه دعوت كردن خصم به سوى مباهله براى آن بـود كـه ظـاهر شود كه او كاذب است يا خصم او و اين امر مخصوص او و خصم او بود پس چه فايده داشت ضمّ كردن پسران و زنان در مباهله ؟
جـواب مـى گـوئيـم كـه ضـمّ كردن ايشان در مباهله دلالتش بر وثوق و اعتماد بر حقيّت او زياده بود از آنكه خود به تنهائى مباهله نمايد؛ زيرا كه با ضمّ كردن ايشان جرئت نمود برآنكه اَعِزّه خود را و پاره هاى جگر خود را و محبوبترين مردم را نزد خود در معرض نفرين و هـلاك درآورد و اكـتـفـا نـنـمـود بر خود به تنهائى و دلالت كرد برآنكه اعتماد تمام بر دروغـگـو بـودن خـصـم خـود داشـت كـه خـواسـت خـصـم او بـا اَعِزّه و اَحِبّه اش هلاك شوند و مستاءصل گردند اگر مباهله واقع شود و مخصوص گردانيد براى مباهله پسران و زنان را ؛ زيـرا كـه ايـشـان عـزيزترين اهلند و به دِل بيش از ديگران مى چسبند و بسا باشد كه آدمـى خـود را در مـعرض هلاكت درآورد براى آنكه آسيبى به ايشان نرسد و به اين سبب در جنگها زنان و فرزندان را با خود مى برده اند كه نگريزند. و به اين سبب حق تعالى در آيـه ، ايـشـان را بـر (اَنـْفـُس ) مُقَدَّم داشت تا اعلام نمايد كه ايشان بر جان مُقَدَّمند پس بـعـد از ايـن گـفـتـه اسـت كـه ايـن دليـلى اسـت كـه از ايـن قـويتر دليلى نمى باشد بر فضل اصحاب عبا.(314) انتهى .