شوخى هاى پيامبر
و مـى فـرمـود: چـند صفت را فرو نگذارم : نشستن بر خاك و با غلامان طعام خوردن و سوار بـر درازگـوش و دوشـيـدن بـز بـه دسـت خـود و پـوشـيـدن پـشـم و سـلام كـردن بـر اطفال .(81)
و وارد شـده كـه آن حـضـرت مـزاح مـى كـرد امـّا حـرف بـاطـل نمى گفت و نقل كرده اند كه روزى آن حضرت دست كسى را گرفت و فرمود كه مى خـرد ايـن بـنـده را يـعـنـى بـنـده خـدا را.(82) و روزى زنـى احـوال شـوهـر خود را نقل مى كرد، حضرت فرمود: كه آن است كه در چشمش سفيدى هست ؟ آن زن گفت : نه . چون به شوهرش نقل كرد گفت : حضرت مزاح كرده و راست فرموده سفيدى چـشـم هـمـه كـس بيش از سياهى است . و پيره زالى از انصار به آن حضرت عرض كرد كه اسـتـدعـا كـن بـراى مـن از خـدا بـهـشـت را، فـرمـود كـه زنـان پـيـر داخـل بـهشت نمى شوند پس آن زن گريست ، حضرت خنديد و فرمود كه جوان و باكره مى شـونـد و داخـل بـهـشـت مـى شـونـد. و حـكـايـت مـزاح آن حـضـرت بـا پـيـره زنـى ديـگـر و بلال و عباس و ديگران معروف است . و ابن شهر آشوب روايت كرده است كه زنى به خدمت آن حضرت آمد و از مردى شكايت كرد كه مرا بوسيد، حضرت او را طلبيد و فرمود چرا چنين كـرده اى ؟ گـفت : اگر بد كرده ام او هم از من قصاص نمايد يعنى تلافى اين بد را نسبت به من بكند، آن جناب تبسّم نمود و فرمود: ديگر چنين كارى مكن ، گفت : نخواهم كرد.
مـؤ لف مـى گـويـد: هـر عـاقـلى كـه بـه نـظـر انـصـاف تـدبـر و تاءمل كند در آنچه ذكر كرديم از اخلاق حسنه و اطوار حميده آن حضرت به علم اليقين خواهد دانـسـت حـقـيـّت و پـيـغمبرى آن حضرت را و آنكه اين اخلاق شريفه نيست جز به امر اعجاز؛ زيـرا كـه آن حضرت در ميان گروهى نشو و نما كرد كه از جميع اخلاق حسنه عرى و برى بـودنـد و مـدار ايـشـان بـر عـصبيت و عناد و نزاع و تغاير و تحاسد و فساد بود و در حجّ مانند حيوانات عريان مى شدند و بر دور كعبه دست بر هم مى زدند و صفير مى كشيدند و بر مى جستند چنانكه حق تعالى حكايت كرده حال آنها را فرموده :
(وَ ما كانَ صَلاتُهُم عِنَدَ الْبَيْتِ اِلاّمُكآءً وَتَصْدِيَةً.)(83)
و كـسانى كه عبادت ايشان چنين بوده از آن معلوم مى شود كه ساير اطوار ايشان چه خواهد بود. والحال كه زياده از هزار و سيصد سال است كه از بعثت آن حضرت گذشته و شريعت مـقـدسـه ايشان را طوعاء و كرها به اصلاح آورده است ، كسى كه در صحراى مكّه ايشان را مـشـاهـده كـند مى داند كه در چه مرتبه از انسانيّت و در چه مرحله از آدميّت مى باشند. و آن حـضـرت در مـيـان چـنـيـن گـروهـى از اعـراب بـه هـم مى رسيد با جميع آداب حسنه و اخلاق مـسـتـحـسـنـه و اطـوار حميده . از علم و حِلم و كرم و سخاوت و عفت و شجاعت و مروّت و ساير صفات كماليّه كه علماى فريقَيْن در اين باب كتابها نوشته اند و عُشْرى از اَعْشار آن را احصا نكرده و به عجز خوداعتراف نموده اند.
واللّه العالم