سرچشمه اصلى بدبختیها

ما تصور مى کنیم سرچشمه این بدبختیها این است که این گونه افراد غالباً براى شناسایى مذهب شیعه بر گفته هاى «ابن خلدون بربرى» تکیه مى کنند; همان کسى که در دور افتاده ترین نقطه آفریقا و مراکش نشسته بود و مى خواست درباره شیعیان عراق یا آنهایى که در دورترین نقطه شرق زندگى مى کردند، قضاوت کند. و یا گفته هاى «ابن عبدربه اندلسى» را مدرک خود قرار مى دهند.
و اگر خیلى ترقى کرده و بخواهند مطالعه و بحث درباره شیعه را در یک افق وسیعتر دنبال کنند به نوشته هاى بیگانگان و غربیها مانند استاد «ولهوسن» و استاد «دوزى» و امثال آنها مراجعه مى کنند و «مدارک قاطع» را در گفته هاى آنها جستجو مى نمایند!
چیزى که در این میان به هیچ روى سخنى از آن نیست و به فکر هیچ کس خطور نمى کند همان مراجعه به کتب شیعه است; در حالى که موضوع بحث، «شیعه» مى باشد و مى بایست قبل از هر چیز به کتابهاى آنها مراجعه شود.
ولى شیعه که اساس مکتب و عقاید خود را بر پایه هاى استوارى بنا نهاده است هنگامى که این گونه بحثهاى نویسندگان امروز را درباره مذهب خود مى بیند به یاد آن داستان عجیبى مى افتد که «راغب اصفهانى» در کتاب معروف خود «محاضرات»(1) نقل نموده که گویا مضمونش چنین است: کسى نزد «جعفر بن سلیمان» آمد و گفت: فلان شخص کافر است!
گفت: به چه دلیل؟
گفت: او خارجى، معتزلى، ناصبى، حرورى، جبرى و رافضى است! که به «على بن خطاب» و «عمر بن ابى قحافه» و «عثمان بن ابى طالب» و «ابوبکر بن عفان» دشنام و ناسزا مى گوید! و نسبت به «حجاج» که کوفه را بر سر «ابوسفیان» خراب نمود و با حسین بن معاویه در روز قطائف!(گویا منظورش یوم طف یا یوم طائف بوده!) جنگ کرد!! بدگویى مى کند.
جعفر بن سلیمان پس از شنیدن این عبارات سراپا اشتباه گفت: «خدا مرگت دهد، نمى دانم بر چه چیز تو رشک ببرم و حسد بورزم؟ آیا بر این علم سرشار تو به انساب یا اطلاعات تو در زمینه ادیان و عقاید و مذاهب»؟!(2)
* * *
1 . محاضرات راغب اصفهانى، ج 4، ص 418.
2 . یکى دیگر از منابع اطّلاعات آنها افسانه ها و شایعاتى است که در افواه عوام مشهور است، آنها بدون اینکه توجه به وضع این افسانه ها و شایعات خرافى کنندو بدانند اینها به پشیزى نمى ارزد، در کتابهاى خود نوشته اند، مثلا این مطلب مضحک که در کتابهاى عدّه اى دیده مى شود که شیعه هر صبح و شام در برابر سرداب سامرا (محل عبادت چند نفر از امامان) جمع مى شوند و فریاد مى زنند اى امام ما بیرون بیا!... یکى از این افسانه هاست که امروزه هر فرد شیعه اى به آن مى خندد و مدرکى جز افواه عوام (آن هم بعضى از افرادى که در نقاط دوردست از شیعه زندگى دارند) ندارد.