فطرى اما دستنيافتنى!؟
در ضمن مباحث اين كتاب، به ويژه در فصل اول، كراراً به اين مسأله اشاره كرديم كه گرايش عرفانى در انسان، ميل و گرايشى فطرى است. همچنين بيان كرديم كه مجموعه آموزهها و احكام اسلام طورى طراحى شده است كه انسان را به غايت عرفان، كه همان شهود باطنى خداى متعال است، برساند. معناى اين سخن آن است كه احكام اسلامى مبتنى بر فطرت بوده، عمل به آنها در نهايت به رشد و شكوفايى يكى از عالىترين گرايشهاى فطرى انسان منجر مىشود. با توجه به اين نكته، ممكن است اين سؤال به ذهن بيايد كه اگر گرايش عرفانى، ميل و گرايشى فطرى است پس چرا گام نهادن در مسير عرفان و سير و سلوك و طىّ مقامات آن بسيار مشكل است، به طورى كه افراد بسيار كمى موفق به فتح قلل رفيع آن مىشوند؟ اگر احكام اسلام مبتنى بر فطرت است پس چرا عمل به آنها نهتنها آسان نيست، كه در بسيارى از موارد مستلزم درافتادن با نفس و خواهشها و تمايلات نفسانى است كه كارى بس مشكل است؟ مگر نه اين است كه اگر چيزى مطابق فطرت سليم انسانى باشد پذيرفتن و عمل كردن به آن در صورتى كه نياز به عمل داشته باشدـ مىبايد امرى آسان و سهل المؤونه باشد؟
در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم، درست است كه گرايش عرفانى در انسان گرايشى فطرى است؛ ولى وجود دو ويژگى در آن باعث مىشود شكوفا شدن و ارضاى آن با دشوارىهايى روبرو باشد.
ويژگى اول مربوط به ارزش والاى اين گرايش و متعلَّق آن است. توضيح اينكه: هر چيزى در اين عالم كميابتر و با ارزشتر باشد دسترسى به آن نيز مشكلتر خواهد بود. به دست آوردن چيزهاى ارزان و در دسترس، چندان مؤونهاى ندارد و انسان با كوچكترين تلاشى مىتواند آن را در اختيار داشته باشد. اما هر چه گوهرى كميابتر باشد، خود اين كميابى ارزش و قيمت آن را بالا مىبرد، و هرچه ارزش چيزى بالاتر رود به همان نسبت، دستيابى به آن، مؤونه بيشترى مىطلبد. اين قاعده عموميت دارد و فطرى بودن يا نبودن يك امر تأثيرى در آن ندارد. از اين رو گرچه گرايش عرفانى گرايشى فطرى است؛ ولى نظر به كميابى و ارزش بسيار والاى متعلَّق آن، يعنى معرفت حضورى خداى متعال، شكوفايى و تكامل آن به آسانى ميسّر نخواهد بود. ذكر مثالى مىتواند به روشن شدن مطلب كمك كند:
براى مثال، ميل به غذا در انسان، ميل و غريزهاى فطرى است. اما انسان هم مىتواند با مقدارى نان خالى سد جوع كند، و هم مىتواند در پى تهيه كباب از گوشت شكار و پرندهاى كمياب برآيد و با آن، گرسنگى خود را برطرف نمايد. آيا رنج و زحمتى كه در اين دو حالت بايد متحمل گرديد يكسان است؟ بديهى است كه هرچه انسان طالب غذاى لذيذترى باشد، بايد تلاش بيشترى به خرج دهد و بهاى بيشترى بپردازد، و اين امر منافاتى با فطرى بودن غريزه گرسنگى ندارد. همچنين ميل به ثروت در انسان فطرى است؛ ولى پيدا كردن الماس آسان نيست و براى رسيدن به آن بايد در دل معدن عرق ريخت و كوه را شكافت و صدها و هزاران تن سنگ را جابهجا كرد. آرى، «هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد». هر كس نيز طالب عالىترين مراتب كمال نفسانى و معرفت حضورى خداى متعال است، بايد بداند اين نفيسترين گوهر كمال انسانى ارزان به دست نمىآيد و بهايى در خور مىطلبد.
اما ويژگى دومى كه باعث دشوارى اين راه مىگردد مربوط به «خودشكوفا نبودن» گرايش عرفانى است. همچنان كه در فصل اول اين كتاب اشاره كرديم، تمايلات فطرى انسان به دو نوع «خودرو» و «ناخودرو» يا «خودشكوفا» و «ناخودشكوفا» تقسيم مىشوند. تمايلات خودرو يا خود شكوفا آنهايى هستند كه خود به خود و بدون تلاش خاصى از جانب خود انسان ظهور مىكنند و به تدريج به سر حد شكوفايى مىرسند. اين نوع تمايلات به گونهاى هستند كه انسان به طور طبيعى براى ارضاى آنها تحت فشار قرار مىگيرد. براى مثال، غريزه جنسى از اين قبيل است. هر انسانى با رسيدن به سنينى خاص، ميل جنسى را در خود احساس مىكند و اين ميل به طور طبيعى و خودرو روز به روز بر شدتش افزوده مىشود و در سنينى خاص به اوج خود مىرسد. هيجانى كه اين غريزه در انسان ايجاد مىكند به حدى است كه انسان به طور طبيعى مفرّى از ارضاى آن نمىيابد. غريزه گرسنگى نيز همين طور است. انسان از همان بدو تولد و اوان كودكى تحت تأثير عوامل طبيعى و فيزيولوژيك، غريزه گرسنگىاش تحريك مىشود و براى ارضاى آن درصدد دست پيدا كردن به غذا برمىآيد. بسيارى از غرايز و اميال و گرايشهاى طبيعى انسان از اين نوع هستند. اما ميلها و گرايشهايى نيز در انسان وجود دارند كه گرچه آنها نيز فطرىاند اما اينگونه نيست كه خود به خود به مرحله رشد و شكوفايى برسند، بلكه فعليت و شكوفايى آنها منوط به انجام تلاشهايى از جانب خود انسان است. اين ميلها چنان نيستند كه انسان را براى ارضاى خود تحت فشار قرار دهند و انسان به طور طبيعى خود را ناگزير به ارضاى آنها ببيند. اينگونه گرايشهاى فطرى را اصطلاحاً تمايلات «ناخودرو» يا «ناخودشكوفا» مىناميم. براى نمونه، ميل و گرايش بشر به «علم» و «دانستن» را مىتوان از اين قبيل دانست. انسان به طور طبيعى حس كنجكاوى و ميل به دانستن دارد. از همين رو كودكان معمولا به فاصله كوتاهى پس از زبان باز كردن شروع به سؤال كردن مىكنند و با طرح پرسشهاى متعدد مىخواهند با محيط و اشيا و افراد پيرامون خود بيشتر آشنا شوند. از اين رو اصل ميل به علم و دانش در بشر غريزى و فطرى است. اما آيا بارور نمودن و شكوفا كردن اين ميل و تعالى و به ثمر نشستن آن خود به خود و بىتلاش انسان صورت مىگيرد؟ هرگز اينگونه نيست. كسانى كه به فتح قلههاى رفيع دانش و كسب مقامات عالى علمى نايل مىآيند، در اين راه چه بىخوابىها كه نمىكشند و چه مغزها كه نمىسايند و چه خون دلها كه نمىخورند. مگر با تنآسايى و راحتطلبى و بىرنج و زحمت مىتوان گوهر علم را به كف آورد و به ستاره شدن در آسمان دانش چشم داشت؟ صرف فطرى بودن اين گرايش موجب سهل المؤونه بودن ارضا و رشد و شكوفايى آن نمىشود.
گرايش عرفانى نيز از همين قبيل است. اين گرايش گرچه فطرى است؛ ولى به فعليت رسيدن و در اوج قرار گرفتن آن نيازمند تلاشى از سوى خود انسان است. اين ميل ابتدا ناآگاهانه و خاموش است و با تلاشها و توجهاتى بايد به تدريج بيدار شود و از قوّه به فعليت درآيد. در ادامه نيز تعالى و شكوفايى هرچه بيشتر آن و نيل به مقام قرب الهى به طور خود به خود اتفاق نمىافتد، بلكه تلاش و پشتكار شبانهروزى و خستگىناپذير انسان را مىطلبد.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين