عدم ملازمه مكاشفات رحمانى با كامل و بىنقص بودن فرد
تا اينجا روشن شد كه اولا مكاشفه با مسايلى نظير «تلهپاتى» احضار روح، تسخير و احضار جن، و كارهايى از قبيل آنچه كه مرتاضان هندى انجام مىدهند تفاوت دارد؛ و ثانياً، مكاشفه نيز خود به دو نوع رحمانى و شيطانى تقسيم مىشود و از اين رو هر مكاشفهاى دليل بر مقام و منزلت شخص نزد خداى متعال و عنايت حق تعالى به او نيست.
اكنون فرض مىكنيم مكاشفهاى از نوع صحيح و ربانى براى كسى واقع شد؛ يعنى مكاشفهاى كه با كتاب و سنّت مخالفتى ندارد. فرد هم اهل رياضتهاى باطل و خلاف شرع نيست و اعتقادات و دين و مذهبش نيز درست است و به تكاليف شرعى خود اعم از نماز و روزه و ساير مسايل هم عمل مىكند و خلاصه از نظر اين امور مشكلى در كار او وجود ندارد. براى چنين كسى، در حال عبادت يا دعا و سجده و ذكر، مكاشفهاى واقع شده و به فرض، مضمون آن هم صددرصد موافق كتاب و سنّت است و كاملا مطمئنيم كه ربانى و درست است. حال سخن در اين است كه آيا اين امر دليل بر اين است كه شخص به مقام قطبى و مرشدى رسيده و صلاحيت تربيت ديگران را دارد و حرفهايش در مورد ساير مطالب نيز حجت است و بايد آنها را روى چشم گذاشت و پذيرفت؟
در پاسخ اين پرسش بايد بگوييم: هرگز چنين نيست. گاه حتى نوجوانانى در سنين بسيار كم و پايينتر از سن بلوغ ديده مىشوند كه چنين مكاشفاتى برايشان رخ مىدهد. گاه همين مؤمنان سادهاى كه غل و غش و مكر و حيلهاى در زندگى و كارشان ندارند، از كسبه و كشاورز و امثال آنها، در نمازشان يا بعضى حالات ديگر انوارى را مشاهده مىكنند و چيزهايى را مىبينند. برخى از اين موارد را خود بنده سراغ دارم و شخصاً مىشناسم و اينگونه نيست كه صرف فرض و مثال باشد. آنچه كه از وقوع مكاشفه براى كسى مىتوان نتيجه گرفت اين است كه فرد در زمان وقوع آن از نوعى لطافت روحى برخوردار بوده است؛ ولى هيچ گاه نمىتوان بر اساس آن قضاوت كرد كه فرد به مقام قطب و مربى و مرشدى كامل رسيده كه رأى و سخنش در هر چيزى حجت و بر حق باشد.
اگر ثابت شود كه واقعاً مكاشفهاى رخ داده و از نوع ربانى و رحمانى هم بوده است، تازه نظير اين است كه كسى رؤياى صادقهاى ديده باشد. آيا اگر كسى خواب راست و صادقى ببيند دليل بر اين است كه از اولياى خدا است؟ آيا افراد معمولى و گنهكار و حتى تبهكار و جنايتكار خواب صادق و درست نمىبينند؟ آيا خواب عزيز مصر كه به نص قرآن رؤياى صادقه بود، دليل بر عظمت شخصيت و مقام معنوى و تعالى روحى او است؟ بسيارى از پادشاهان ستمگر رؤياهاى صادقهاى مىديدند كه تعبيرش زوال حكومت آنها بود و همان گونه نيز مىشد. از اين رو همان گونه كه ديدن رؤياى صادقه دليل بر مقام و عظمت شخصيت معنوى شخص نيست، وقوع مكاشفه براى كسى نيز نمىتواند گواهى باشد بر اينكه فرد از اولياى خدا است و فهم و سخنش در مورد همه چيز صواب و درست است. اينكه مكاشفه با نوعى لطافت روحى ملازم است سخن ديگرى است و نشانه اين نيست كه فرد از جايگاه و منزلتى ويژه نزد خداى متعال برخوردار است. لطافت روحى داشتن كه بعضى اوقات نام آن را صفاى روحى مىگذارندـ بدين معنا نيست كه فرد به چنان وارستگى اخلاقى و معنوى رسيده كه مىتواند تربيت ديگران را عهدهدار شود و همه فهمهايش درست و صحيح، و اطاعت ديگران از او لازم است. فراموش نكنيم كه اين ملاحظات درباره مكاشفات رحمانى و ربانى است، وگرنه مكاشفات شيطانى كه ناگفته پيدا است موضوعاً از اين بحث خارجند و هيچ دلالتى بر فضيلت و كمال و تعالى روحى فرد ندارند.
اصولا بايد توجه داشت كه كشف و مكاشفه در نزد اولياى خدا و عارفان وارسته و راستين از امور پيش پا افتادهاى است كه كمترين اعتنايى به آن ندارند و هيچ توجهى به آن نمىكنند.(1) اين امور براى امثال بنده كه غير از اين چشم ظاهربين نداريم جلب توجه مىكند. به راستى ديدن نورى در آسمان يا شنيدن يك صداى غيبى چه مشكلى را از انسان حل مىكند و موجب پديد آمدن و رشد كدام فضيلت يا ريشهكن شدن و تضعيف كدام صفت رذيله در وى مىشود؟!(2) از اين رو اولياى خدا اين امور را بازىهايى كودكانه تلقى مىكنند و بدان توجهى نمىكنند. اين امور در نزد آنان مانند خوابها و رؤياهاى رنگارنگى است كه ما مىبينيم، با اين تفاوت كه اين خوابها با چشم باز ديده مىشود!
در هر صورت، جمعبندى آنچه درباره مكاشفه گفتيم به اين صورت است كه: بخشى از اطلاعات غيرعادى كه براى افراد حاصل مىشود در نتيجه امورى نظير «تلهپاتى» است و ربطى به اعمال و حالات و صفات شخص ندارد و در واقع معلول يكسرى عوامل طبيعى و خدادادى و غيراكتسابى است. دستهاى ديگر از اين نوع اطلاعات نيز گرچه اكتسابى است؛ ولى بر اثر رياضتهاى باطل و خلاف شرع حاصل مىشود؛ نظير آنچه كه در مورد مرتاضهاى هندى مشاهده مىشود. سرانجام دسته سومى از اين اطلاعات نيز وجود دارد كه فرد در اثر تقيد به دستورات و رياضتهاى شرعى و صحيح به آنها دست پيدا مىكند. آنچه كه اصطلاحاً «مكاشفه» ناميده مىشود در واقع همين دسته سوم است. با اين حال در مورد اين دسته نيز بايد توجه داشت كه اينها خود به دو نوع رحمانى و شيطانى تقسيم مىشوند. از اين رو نبايد هر مكاشفهاى را از القائات ملائكه و مأموران غيبى خداوند و مانند آن دانست، بلكه القا كننده مكاشفه
گاه ابليس و اذناب او هستند. معيار تشخيص مكاشفه رحمانى از مكاشفه شيطانى هم كتاب و سنّت است. در نهايت نيز اشاره كرديم كه اگر هم ثابت شود مكاشفهاى رحمانى و ربانى براى كسى رخ داده، دليل بر عظمت مقام و شخصيت او و نيز دليل بر درستى و حجيت ساير سخنان و كارهاى او نيست.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. از عارف واصل، مرحوم انصارى همدانى نقل شده كه فرموده بودند: روزى ناگهان احساس كردم كه داراى علم و قدرت بىنهايت شدهام و ديدم كه همه چيز در اختيار من است. فوراً استغفار كردم و گفتم: خدايا من اينها را نمىخواهم، اينها سدّ راه من است و من تنها تو را مىخواهم. اين را گفتم، ناگهان ديدم كه فوراً همه آن قضايا از من برگشت.
براى آشنايى با مرحوم آيتالله محمدجواد انصارى همدانى همين بس كه وقتى از مرحوم قاضى پرسيدند، آقا بعد از شما به چه كسى مراجعه كنيم، ايشان فرمودند: به آقاى انصارى كه توحيد را مستقيماً از خدا گرفته است. براى مطالعه بيشتر درباره شخصيت و زندگى مرحوم انصارى همدانى، علاقهمندان مىتوانند به كتاب «سوخته» از انتشارات مؤسسه فرهنگى شمسالشموس مراجعه كنند.
همچنين نظير قضيهاى كه براى مرحوم انصارى ذكر شد، براى مرحوم آيتالله شيخ محمد بهارى، از شاگردان ممتاز و برجسته مرحوم ملاحسينقلى همدانى، اتفاق افتاده است. مرحوم بهارى خود مىگويد: با شادى تمام خدمت ملاحسينقلى رسيدم؛ ولى هنگامى كه در محضرش حاضر شدم ايشان اصلا عنايتى نكرد و با اكراه مرا رد كرد. از آنجا بيرون آمدم و تنها اين استشعار را داشتم كه بگويم لا حول و لا قوّة الا بالله العلى العظيم. وقتى به قبرستان وادىالسلام نجف رسيدم در آنجا ديدم آنچه من به آن رسيدهام براى همه عالم هست و اين امتيازى براى من نيست. نزد استادم برگشتم و اين بار مرا با آغوش باز پذيرفت.
2. آقاى اسلاميه، داماد و شاگرد مرحوم شيخ محمدجواد انصارى همدانى مىگويد: ايشان (مرحوم انصارى) اغلبْ افراد را از مكاشفات منع مىكردند. مرحوم آقا موت اختيارى، طىالارض و همه اينها را حجاب راه مىدانستند و مىفرمودند مقام قرب غير از اينها است، مقام لقاء پروردگار با اين بچهبازىها به دست نمىآيد؛ حالا باطن افراد و يا منظرهاى را هم ديديد، كه چى؟! (به نقل از كتاب سوخته، ص 215)