عارفان حقيقى

در هر صورت، بايد توجه داشت كه كسانى هستند كه ادعاى عالى‌ترين مقام و مرتبه معرفت خداوند را دارند در حالى كه بويى از معرفت خدا نبرده‌اند و به هيچوجه معرفت خدا در دلشان نيست و تنها ادعا مى‌كنند و لفظ تحويل مى‌دهند. بايد بسيار مراقب باشيم  كه فريب چنين افرادى را نخوريم. گفتار ملاك نيست، بايد در رفتار و كردار و اعتقادات فرد دقت كرد كه آيا بر اساس دستورات و اصول و آموزه‌هاى شرع مقدس است يا خير. بايد ديد آيا گفتار و رفتارش كاملا توافق دارد يا بين آن‌ها تناقض و تعارض وجود دارد؟

عارف واقعى نياز به هياهو و بوق و كرنا ندارد. او اهل تظاهر و در پى آن نيست كه به هر بهانه‌اى به همه دنيا بفهماند كه من خدا را شناخته‌ام و به مقام عرفان رسيده‌ام. عارف بودن نياز به شكل و شمايل و لباس و سر و وضع خاص ندارد و در هر لباسى ممكن است باشد. امكان دارد پينه‌دوزى در محله و شهر شما باشد كه هيچ ادعايى ندارد و شما هم او را نشناسيد؛ ولى از اولياى خدا و مقربان خاص درگاه الهى باشد. در جبهه‌هاى دفاع مقدس و در ميان رزمندگان و شهداى ما عارفان بلند مرتبه‌اى بودند كه كسانى كه شصت سال رياضت كشيدند و عبادت كردند به آن مقام نرسيدند. آنان ره صد ساله را يك شبه پيمودند؛ هنيئاً لهم و گوارايشان باد. بنده با اين سن و محاسن سفيدم افتخار مى‌كنم كه خاك پاى آن‌ها باشم. عارف شدن و نيل به مقامات منيع عرفانى مِلك طلق هيچ گروه و طايفه خاصى نيست و در هر قشرى، از عالم و دكتر و مهندس و باسواد گرفته تا كاسب و تاجر و كارگر و كشاورز و بى‌سواد مى‌تواند وجود داشته باشد.

«عارف» بودن به اسم نيست و لازم نيست حتماً كسى اسمش عارف باشد تا بگوييم به حقيقت عرفان راه پيدا كرده است. بسيارى از علمايى كه ما آن‌ها را تنها به فقاهت و فتوا و تخصص در احكام شرعى و حلال و حرام مى‌شناسيم داراى مقامات بسيار والاى عرفانى و از بزرگ‌ترين عرفا بوده‌اند. عرفان را بايد در اعمال و رفتار و منش و روش اشخاص جستجو كرد، نه در حرف‌ها و سخنان زيبا و ادعاهايى كه گوش فلك را كر مى‌كند. ائمه(عليهم السلام) كه خود در اوج عرفان و قله مقامات معنوى بوده‌اند در رفتار و گفتار خود عرفان حقيقى را به ما آموخته‌اند. در بسيارى از دعاهايى كه از آن بزرگواران در دست داريم اوصاف و ويژگى‌هاى عرفان و عرفاى راستين بيان شده است. مناجات شعبانيه را مى‌توان يكى از بارزترين اين موارد دانست كه داراى مضامين بسيار بلند و عالى است و طبق نقل، اميرالمؤمنين و ساير ائمه(عليهم السلام) به خواندن آن مقيد بوده‌اند. در قسمتى از اين مناجات چنين مى‌خوانيم:
اِلهىِ وَ اَلْحِقْني بِنُورِ عِزِّكَ الاَْبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُراقِبا؛(1) بار الها! مرا به پربهجت ترين نور عزتت ملحق ساز تا عارف به تو گردم و از غير تو روى گردان شوم.

در اين فراز خواسته‌اى كه از خداى متعال مطرح مى‌شود اين است كه ما را به مقام عرفان برساند: فَاَكُونَ لَكَ عارِفا. علامت عارف بودن چيست؟ اولين و مهم‌ترين علامت آن عبارت است از: «عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفا». اگر كسى به واقع عارف بالله باشد، ديگر دل به غير خدا نمى‌دهد و دلش از هر چه غير خدا است منحرف و روى گردان است. او ديگر در مقام مريد و مرادبازى نيست و برايش تفاوتى نمى‌كند كه مريد داشته باشد يا نداشته باشد. عارف واقعى كسى است كه جز خدا هيچ چيز برايش مهم نيست و از اين‌رو، تلى از خاكستر با گنجينه‌اى بزرگ از جواهرات با ارزش پيش چشمش مساوى است و تفاوتى ندارد.

ديگر علامت عارفان راستين اين است كه: «وَمِنْكَ خائِفاً مُراقِبا». او تنها از خدا خوف دارد و پيوسته توجهش به خدا است و همواره مراقب است كه هيچ قدمى برخلاف خواست و رضايت خداى متعال برندارد.

حقيقت عرفان و نشانه عارف واقعى اين‌ها است. عرفان و قرب به خدا اسم و رسم نمى‌خواهد. اين‌گونه نيست كه اگر كسى اسمش عارف نبود و مردم او را به نام عارف و صوفى و امثال آن نشناختند از عرفان محروم باشد. بسيارى از بزرگان ما اسم عارف نداشتند؛ ولى اگر كسى در پى حقيقت عرفان باشد، بايد آن را در نزد آنان جستجو كند.

بسيارى از كسانى كه ما آنان را به نام فقيه، فيلسوف و محدّث مى‌شناسيم، صاحب كرامات الهى و مقامات عالى عرفانى و معرفت شهودى بوده‌اند؛ ولى چون اهل تظاهر و هياهو و اسم و رسم نبوده‌اند در بين مردم به نام عارف مشهور نشده‌اند، در عين حال كه قلل رفيع معرفت عرفانى را درنورديده و پشت سر گذاشته بودند. اتفاقاً اعتماد و اطمينان نسبت به اين قبيل افراد بيش از مدعيان عرفان و كسانى است كه عارف بودنشان بر سر هر كوى و برزن فرياد زده مى‌شود. البته نويسندگانى برخى از اين بزرگان را به سبب كراماتى كه از آنان نقل شده در زمره عرفا شمرده و ذكر كرده‌اند؛ ولى به هر حال آنان در زمان خود چنين اسم و رسمى نداشته‌اند. كسانى هم‌چون مقدس اردبيلى يا شيخ انصارى چه بسا مقامات عرفانى و قربشان به خداى متعال بيش از كسانى باشد كه به عرفان و تصوف و كشف و كرامت مشهور هستند.

با معيارهاى معمولى ممكن است برخى افراد را شخصيت‌هايى بسيار بالا و برجسته در عرفان و مقامات معنوى ارزيابى كنيم، در حالى كه نزد خداوند چنين برجستگى و مقامى نداشته باشند. همان‌گونه كه چه بسا كسانى نزد خداى متعال از بالاترين ارج و قرب برخوردار باشند، در حالى كه ما به ظاهر هيچ امر برجسته و كشف و كرامتى از آن‌ها مشاهده نكرده‌ايم.

از اين رو ظهور كشف و كرامات و امثال آن‌ها دليل برترى يك نفر بر فرد ديگرى كه كشف و كرامتى از او ديده نشده، نيست. ممكن است كسانى قدرت بر انجام امور خارق‌العاده داشته باشند اما هيچ اظهار نكنند. اتفاقاً اين خود، كمالى است كه انسان بتواند كارهاى خارق العاده‌اى انجام دهد اما هيچ انجام ندهد تا ديگران او را نشناسند و شائبه ريا و تظاهر و خودنمايى در عبوديتش نسبت به خداى متعال پيدا نشود. بر اين اساس نمى‌توان كسانى را كه كرامتى از آن‌ها ظاهر نشده، پايين‌تر از ديگرانند بدانيم؛ چرا كه چه بسا داشته‌اند ولى به دلايلى ظاهر نكرده‌اند.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. مفاتيح‌الجنان، عمل هشتم از اعمال مشترك ماه شعبان.