ذكر لفظى و ذكر قلبى

از جمله مسايل مهمى كه در باب عرفان و سير و سلوك مطرح مى‌شود بحث «ذكر» است. توضيح اين‌كه:

هم‌چنان‌كه اشاره كرديم حقيقت عرفان عبارت است از «توجه به خدا» و عالى‌ترين مراتب عرفان نيز اين است كه سالك لحظه‌اى از خداى متعال غافل نشود و تمام توجهش به حضرت حق معطوف گردد و به مقام «انقطاع كامل» برسد:
اِلهي هَبْ لي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ اِلَيْكَ؛(1) بارالها، كامل ترين انقطاع به سوى خودت را نصيبم گردان!

«توجه به خدا» كه حقيقت عرفان و غايت آن است در واقع همان چيزى است كه در آيات قرآن و روايات اهل‌بيت(عليهم السلام) از آن نوعاً به «ذكر» تعبير شده است. حالت مقابل توجه و ذكر نيز «غفلت» است. در قرآن كريم مى‌خوانيم:
وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا؛(2) از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم، اطاعت مكن.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند.

بر اين اساس، مراتب و مقامات عرفانى در واقع بر اساس «ذكر» و «توجه» درجه‌بندى مى‌شود و «انقطاع كامل الى الله» يعنى اين‌كه انسان هميشه و در همه حال «ذاكر» خداى متعال باشد و دمى و آنى نيز از خداوند غافل نگردد.

در هر صورت، يكى از سؤالات مهمى كه درباره ذكر وجود دارد اين است كه آيا اين الفاظ هستند كه در ايجاد توجه به خداوند نقش اصلى را بازى مى‌كنند و مهم «ذكر لفظى» است يا حقيقت ذكر، توجه و «ذكر قلبى» است؟

ممكن است در ابتدا به نظر بيايد كه پاسخ اين سؤال بسيار روشن است و آن هم اين است كه حقيقت ذكر، ذكر قلبى است، وگرنه صرف لقلقه زبان و چرخاندن تسبيح در دستْ مشكلى را حل نمى‌كند؛ و اگر به ذكر لفظى هم بها داده شده از آن جهت است كه راهى براى توجه و ذكر قلبى است.

اما به نظر مى‌رسد كه اين پاسخ مختصر كافى نباشد و جاى دارد در اين باره بحث و بررسى بيشترى انجام دهيم. اگر بپذيريم كه حقيقت ذكر همان ذكر قلبى است، اولين سؤالى كه به ذهن مى‌آيد اين است كه پس بيان اين همه اذكار لفظى خاص و تأكيد بر گفتن آن‌ها در معارف اهل‌بيت(عليهم السلام) براى چيست؟ آيا اگر ما سعى كنيم هميشه دلمان را متوجه خدا كنيم، ديگر نيازى به ذكر لفظى نيست؟

در ميان فِرَق متصوفه، چه در زمينه ذكر لفظى و چه در زمينه ذكر قلبى، گروه‌هايى راه افراط و تفريط را در پيش گرفته‌اند. برخى از آنان آن‌چنان بر ذكر لفظى تأكيد مى‌ورزند كه «حلقه‌هاى ذكر» تشكيل مى‌دهند و در جلساتى دور هم مى‌نشينند و با آهنگ و حركاتى خاص اذكارى را با صداى بلند با هم تكرار مى‌كنند و اصطلاحاً آن را «ذكر جلىّ» مى‌نامند. از سوى ديگر نيز برخى فرقه‌هاى آن‌ها به اذكار لفظى توجهى ندارند و تنها به ذكر قلبى اكتفا مى‌كنند. خود من برخى از اين‌ها را ديده‌ام كه نماز مى‌خوانند بدون آن‌كه از اول تا آخر نماز لبشان حركت كند و چيزى بگويند!! آنان تمام اجزاى نماز را، از قرائت گرفته تا سجده و ركوع، همه را با سكوت كامل انجام مى‌دهند! دليلى هم كه براى اين كار مى‌آورند اين است كه ذكر لفظى‌براى اين است كه دل توجه پيدا كند، وقتى دل ما توجه داشت، ديگر ذكر لفظى لزومى ندارد و بلكه اصلا مانع و مزاحم نيز هست! برخى نيز مى‌گويند ما به درجه‌اى از توجه و ذكر قلبى مى‌رسيم و آن‌چنان در ياد خدا مستغرق مى‌شويم كه از نماز غافل مى‌گرديم و جذْبه جمال الهى باعث مى‌شود كه همه چيز حتى نماز را از ياد ببريم! و يا گروهى مى‌گويند، اصولا نماز و امثال آن از اذكار لفظى و ظاهرى مربوط به مراحل ابتدايى و متوسط عرفان و سير و سلوك و جايى است كه سالك هنوز به مقام «يقين» نرسيده است؛ ولى آن‌گاه كه به مقام يقين نايل آمد ديگر انجام اين‌گونه اعمال و عبادات براى او لزومى ندارد! آنان اين گفته خود را به اين كريمه قرآن مستند مى‌كنند كه مى‌فرمايد:
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ * وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛(4) پروردگارت را تسبيح گوى و ستايش كن و از سجده‌كنندگان باش. و پروردگارت را عبادت كن تا آن هنگام كه به يقين نايل شوى.

از ديدگاه معارف اهل‌بيت(عليهم السلام) چنين گرايش‌هايى قطعاً باطل است. با مراجعه به قرآن و روايات، ملاحظه مى‌كنيم كه اذكار خاصى تعيين و بر گفتن آن‌ها تأكيد شده است. خود اهل‌بيت(عليهم السلام) كه قطعاً در بالاترين مراتب و مقامات عرفانى قرار دارند، پيوسته و تا پايان عمر به نماز و دعا و اذكار لفظى اهميتى ويژه مى‌دادند. ذكر لفظى آن‌چنان در نظر آن بزرگواران اهميت داشته كه در برخى موارد تأكيد داشته‌اند كه عين همان لفظى را كه تعليم مى‌داده‌اند، بى‌هيچ كم و زيادى، بايد گفته شود. نمونه آن، روايتى است كه مرحوم علامه مجلسى در كتاب شريف بحار‌الانوار آن را نقل كرده است. بر حسب اين روايت، عبدالله بن سنان از امام صادق(عليه السلام) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمودند: به زودى شبهه‌هايى به شما روى مى‌آورد در حالى كه امام و راهبرى كه شما را هدايت كند در بين شما نخواهد بود. از آن شبهه‌ها نجات نمى‌يابد مگر كسى كه «دعاى غريق» را بخواند. عبدالله بن سنان مى‌گويد، عرض كردم دعاى غريق چگونه است؟ حضرت فرمودند چنين مى‌گويى:
يا اَللهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبي عَلى دينِكَ.

عبدالله بن سنان مى‌گويد من پس از حضرت، دعا را اين‌گونه خواندم:
يا اَللهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلى دينِكَ.

حضرت فرمودند: خداوند «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصار» هست؛ ولى دعا را همان‌گونه كه من گفتم بخوان: يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبي عَلى دينِكَ.(5)

ملاحظه مى‌كنيم كه امام صادق(عليه السلام) نسبت به اضافه كردن يك كلمه «والابصار» حساسيت نشان مى‌دهند و تأكيد مى‌فرمايند كه ذكر به همان صورتى كه خود فرموده‌اند، گفته شود.

در مورد نماز هم علاوه بر آن‌كه بر هر سالك و غير سالك و هر عارف و غير عارفى با هر درجه و مقامى واجب است، قرائت حمد و سوره و گفتن ساير اذكار آن به زبان نيز امرى است لازم و صرف توجه قلبى كافى نيست و تكليف واجب را از گردن انسان ساقط نمى‌كند. بنابراين سخنانى نظير اين‌كه «هدف اصلى توجه قلبى است و اين اذكار مقدمه آن هستند و اگر كسى بتواند بدون ذكر لفظى، ذكر قلبى داشته باشد همان كافى است» مطالبى باطل است كه گوينده آن يا غافل و جاهل است يا اغراض و اهدافى سوء در سر دارد. اين حرف نظير همان سخن است كه بعضى مى‌گويند: «دل بايد پاك باشد، تقيد به دستورات شرع و حلال و حرام مهم نيست!!» در نظر اينان اگر دل انسان پاك باشد هرچه هم گناه و معصيت بكند چندان اهميتى ندارد! شايد همه ما گاهى به اين‌گونه افراد برخورد كرده باشيم كه، براى مثال، مى‌دانند حجاب در اسلام واجب است، ولى با اين وجود، حجاب را رعايت نمى‌كنند و وقتى به آن‌ها تذكر داده مى‌شود، مى‌گويند: دلت پاك باشد!

اعتقادات و سخنانى از اين سنخ، همه باطل و بى‌اساس هستند. ما نمى‌توانيم دين را از پيش خود اختراع كنيم، بلكه بايد متمسك به كتاب و سنّت باشيم و ببينيم قرآن و اهل‌بيت(عليهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه رفتار كرده‌اند. در خصوص اين مسأله ما شواهد متعددى از كلمات و سيره عملى اهل‌بيت(عليهم السلام) در دست داريم كه آنان ذكر لفظى را لازم مى‌دانستند. آن روايت را از امام صادق(عليه السلام) نقل كرديم كه آن حضرت در مورد پدر بزرگوارشان امام باقر(عليه السلام) فرمودند: پدرم زياد ذكر مى‌گفت. هنگامى كه پياده همراه او مى‌رفتم پيوسته ذكر خدا مى‌گفت... حتى هنگامى كه با مردم گفتگو مى‌كرد اين امر مانع از ذكرش نمى‌شد و من پيوسته مى‌ديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و «لا اله الا الله» مى‌گويد.(6)

آيا كسى مى‌تواند پيرو ائمه اطهار(عليهم السلام) باشد و اين قبيل روايات را ناديده بگيرد؟

توجه و ذكر قلبى ما هر چقدر هم كه قوى باشد از امام باقر و امام صادق(عليه السلام) كه قوى‌تر نيست. وقتى آن بزرگواران ذكر لفظى داشته‌اند، آيا ما مى‌توانيم بگوييم ذكر لفظى لازم نيست و تنها ذكر قلبى كافى است؟! براى نيل به سرمنزل مقصود ما بايد ببينيم اهل‌بيت(عليهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه رفتار كرده‌اند، و رفتار خود را دقيقاً بر اساس گفته‌ها و سيره عملى آن بزرگواران تنظيم كنيم.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. مفاتيح‌الجنان، اعمال مشترك ماه شعبان، عمل هشتم (مناجات شعبانيه).
2. كهف (18)، 28.
3. منافقون (63)، 9.
4. حجر (15)، 98 و 99.
5. بحار‌الانوار، ج 52، ص 148، باب 22، روايت 73.
6. اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب ذكرالله عز وجل كثيرا، روايت 1.