2 ـ واقعيت انسان، همان روح اوست

انسان در بدو نظر، تركيبي از جسم و روح است، ولي واقعيت انسان همان روح او مي باشد كه با بدن همراه است.
ما اين مسأله را از نقطه نظر فلسفي بحث نمي كنيم و فعلاً با نظرات فلاسفه يونان و اسلام كاري نداريم، بلكه تنها از ديدگاه قرآن اين موضوع را مطرح مي نماييم.
از بررسي آياتي كه پيرامون انسان در قرآن وارد شده است، اين حقيقت به خوبي استفاده مي شود كه واقعيت انسان، همان روح و نفس اوست. اينك در مفاد اين آيه دقت كنيد:
«قُلْ يَتَوَفاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ، ثُمَّ اِلي ربِّكُمْ تُرْجَعُونَ.» [1] .
«بگو فرشته مرگ كه براي شما گمارده شده، گريبانتان را مي گيرد. آنگاه به سوي پروردگار خود باز مي گرديد.»
لفظ «تَوَفّي»، بر خلاف آنچه معروف است، به معناي ميراندن نيست بلكه به معناي اخذ و گرفتن است. [2] .
بنابر اين، مفاد جمله «يَتَوفَّاكُم» اين است كه: «شماها را مي گيرد.» هرگاه واقعيت انسان همان روح و روان او باشد، تعبير آيه صحيح خواهد بود، ولي اگر روح و روان، قسمتي از شخصيت انسان را تشكيل دهد و نيم ديگر او بدن خارجي او باشد، در اين صورت چنين تعبيري مجاز خواهد بود؛ زيرا هرگز فرشته مرگ، بدن و ماده خارجي ما را نمي گيرد، بلكه جسد به همان وضع خود باقي است و تنها روح ما را مي ستاند.
آياتي كه موقعيت روح و روان را نسبت به انسان روشن مي سازد، منحصراً به اين آيه نيست و ما به عنوان نمونه، به يك آيه اكتفا مي ورزيم.
اين حقيقت كه «واقعيت انسان و مركز كمالات روحي و معنوي او همان روح است، و بدن لباسي است كه بر آن پوشانيده اند» با توجه به بقاي روح پس از مرگ، كه در مطلب نخست تشريح شد، كاملاً واضح مي گردد. قرآن مرگ را فناي انسانيت و پايان زندگي بشر نمي داند، بلكه براي «شهيدان و صالحان» و «جنايتكاران»، حياتي پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز معتقد است، حياتي همراه با «فرح و شادي»، «تبشير و نويد» و همراه با «عذاب دردناك» و....
هرگاه واقعيت انسان همان بدن عنصري او باشد، شكي نيست كه بدن پس از چند صباحي متلاشي شده و به عناصر گوناگون تبديل مي گردد در اين صورت بقاي انسان، يا حيات برزخي نامفهوم خواهد بود.
* * *
[1] سجده: 11.
[2] مرحوم «علاّمه بلاغي» در مقدمه «تفسير آلاء الرحمان» صفحه 34، پيرامون لفظ «توفي» تحقيق ارزنده اي دارد.