2 ـ امت اسلامي و تعمير قبور
آنگاه كه اسلام در شبه جزيره انتشار يافت و نور آن بتدريج قسمت مهمي از خاور ميانه را در برگرفت، در آن روز قبور پيامبراني كه مدفن آنان شناخته شده بود، سقف و سايبان بلكه قبه و بارگاه داشت و هم اكنون قسمتي از قبور آنان به همان شكل باقي است.
در مكه، قبر اسماعيل و مادرش هاجر در حِجْر قرار گرفته است. قبر دانيال در شوش، هود و صالح و يونس و ذوالكفل در عراق واقع شده و قبور پيامبراني مانند ابراهيم خليل و فرزندش اسحاق و نيز يعقوب و يوسف، كه همه را حضرت موسي از مصر به بيت المقدس آورد، در قدس اشغالي است. آنان همگي داراي علامت، نشانه و بنا مي باشند.
و قبر حوّا در جده است كه آثار آن پس از تسلّط سعوديها از بين رفت. و اين كه به آن سرزمين «جده» مي گويند، به خاطر بودن قبر حوّا در آنجا است، حال خواه اين نسبت درست باشد يا نادرست.
روزي كه مسلمانان، اين بلاد را فتح كردند، هرگز از مشاهده اين آثار ناراحت نشدند و فرمان تخريب آن را صادر نكردند.
اگر به راستي تعمير قبور و دفن ميت در مقابرِ پوشيده شده، از نظر اسلام حرام بود، مسلمانان قبل از هر چيز بر خود لازم مي دانستند اين مقابر را، كه اردن و عراق را فرا گرفته اند، ويران كنند و از تجديد بناي آن در تمام ادوار به شدت جلوگيري نمايند، در صورتي كه نه تنها اين مقابر را ويران نكردند بلكه در مدت چهارده قرن، در تعمير و حفظ آثار پيامبران سلف كوشيده اند.
آنان با عقل خدادادي، حفظ آثار پيامبران را نوعي اداي احترام به آنان دانسته و خود را با انجام اين كار، در شمار افراد مأجور و نيكوكار قرار داده اند.
ابن تيميه در كتاب «الصراط المستقيم» مي گويد: هنگام فتح بيت المقدس، قبور پيامبران بنا داشت ولي درب آن تا سال چهارصد هجري بسته بود. [1] اگر به راستي ساختن بنا بر قبر، عمل حرام بود، طبعاً بايد ويران كردن آن واجب باشد و مسدود بودنش، مجوّز بقاي آن نبود، و لازم بود هر چه زودتر سقف و بنا را از دم بيل و كلنگ بگذرانند و آنها را ويران سازند.
خلاصه، وجود اين ابنيه و قباب در طول اين مدت، در برابر انظار علما و سران اسلام، خود نشانه بارزي بر جواز آن در آيين مقدس اسلام مي باشد.
* * *
[1] كشف الارتياب، ص 384.