ریشه هاى خشونت در تعلیمات پیشوا
اجازه دهید نخست تاریخچه بسیار فشرده اى را از زندگى پیشواى وهّابیان با استفاده از نوشته هاى مورّخان شرق و غرب در اختیار شما عزیزان بگذاریم.
مشهور این است که «محمّد بن عبدالوهّاب» پیشواى مذهب وهّابى در سال 1115 در شهر کوچک «عُیَینه» از شهرهاى حجاز دیده به جهان گشود و در سال 1207 وفات کرد.
پدرش از قضات حنبلى بود و در کودکى به او درس مى داد. نویسنده کتاب «ازالة الشبهات» مى نویسد: او در کودکى علاقه شدیدى به مطالعه کتاب هاى «ابن تیمیّه» و «ابن قیم جوزى» که هر دو در قرن هشتم مى زیستند، داشت و خمیرمایه افکار خود را از آن دو گرفت.
بسیارى نوشته اند که پدرش در همان سنین جوانى فهمیده بود که او اشتباهات فکرى فراوانى دارد، و از آینده او نگران بود و پیوسته او را سرزنش مى کرد و برحذر مى داشت.
او سفرهاى زیادى کرد، مدّتى به مکّه و مدینه و سپس به بصره رفت و از آنجا به ایران آمد و مدّتى در اصفهان نزد دانشمندى به نام میرزاجان اصفهانى درس خواند، سپس به قم رفت و مدّت کمى در آنجا ماند و بعد به قلمرو حکومت عثمانى و شام و مصر رفت سپس به جزیرة العرب (نجد) بازگشت و به اظهار عقاید خود پرداخت.
نخست گروهى به مخالفت با او برخاستند و از شهر «حریمله» بیرونش کردند و او به شهرک «عیینه» رفت. خبر افکار نادرست او به امیر احسا و قطیف «سلیمان بن محمّد» رسید و او به حاکم عیینه «عثمان» دستور داد او را به قتل برساند، ولى چون عثمان نمى خواست آلوده قتل او گردد دستور به اخراج او از شهر داد.
سرانجام او به شهر «درعیه» پناه برد. حکمران منطقه مردى از قبیله «غنیزه» به نام «محمّد بن سعود»، بود. شیخ محمّد با او ملاقات کرد و افکار خود را عرضه داشت و به او قول داد به کمک وى مى تواند بر تمام سرزمین نجد مسلّط شود!
«محمّد بن سعود» جدّ اعلاى پادشاهان سعودى احساس کرد مى تواند از وجود محمّد بن عبدالوهّاب براى توسعه قلمرو خود کمک گیرد، زیرا یک عدّه جوان پر جوش و خروش اطراف او را گرفته و سر بر فرمان او بودند و آنها نیروى خوبى براى پیش برد اهداف «ابن سعود» محسوب مى شدند.
ابن سعود قول حمایت و دفاع از شیخ را به دو شرط داد. نخست این که شیخ با دیگرى جز او رابطه برقرار نکند، دیگر این که خراجى را که همه ساله از اهل شهر درعیّه دریافت مى کند بازهم دریافت دارد! شیخ اوّلى را پذیرفت ولى دوّمى را تلویحاً رد کرد و گفت : امید است فتوحات و غنایم زیادى بیش از خراج درعیّه نصیب تو گردد!
امّا نباید فراموش کرد که غنایمى را که شیخ محمّد انتظار آن را مى کشید، در درجه اوّل اموال مسلمانان حجاز و مکّه و مدینه وسپس سایر کشورهاى اسلامى بود که از او پیروى نکرده بودند، زیرا چنان که گفتیم او همه را غیر از پیروانش مشرک مى پنداشت و خون و اموال آنها را مباح مى شمرد!
پیروان محمّد بن عبدالوهّاب به شهرهاى مختلف حجاز حمله کردند و براى ترویج وهّابیگرى، و در واقع کشورگشایى، دست به کشتار و خونریزى عجیبى زدند و اموال زیادى را به تاراج بردند.
بعد از وفات محمّد بن عبدالوهّاب پادشاهان سعودى برنامه هاى او را دنبال کردند و دایره حکومت خود را گسترش دادند و بر تمام نجد و حجاز سلطه یافتند.
از جمله اعمال بسیار وحشتناکى که در تاریخ وهّابیّت ثبت شده و حتّى مورّخان وهّابى نیز به آن اعتراف کرده اند، قتل عام عجیب مردم «طائف» و از آن وحشتناک تر قتل عام مردم «عراق و کربلا» بود.
وهّابى ها در تاریخ 1216 به بعد (حدود ده سال بعد از فوت محمّد بن عبدالوهّاب) به منظور جلب غنایم و کشورگشایى و در ظاهر براى نشر توحید (توحید به زعم خودشان) چند بار به «کربلا» و نجف حمله کردند; یک بار با استفاده از فرصتى که به خاطر ایّام زیارتى على(علیه السلام) پیش آمده بود و بسیارى از اهل کربلا، به نجف مشرّف شده بودند، حمله غافلگیرانه اى به کربلا کردند، دیوار شهر را خراب نمودند و به شهر وارد شده و هزاران نفر از مردم کوچه و بازار و زنان و کودکان را به قتل رساندند و هر چه بر سر راه خود یافتند غارت کردند. به حرم امام حسین(علیه السلام) که نفایس زیادى داشت حملهور شدند و آن را ویران کردند و تمام جواهرات و نفایس را با خود بردند.
بعضى عدد کشتگان را یکصد و پنجاه هزار تن! نوشته اند و مى گویند جوى خون در کوچه هاى کربلا به راه افتاد و جالب این که اسم این کار را جهاد فى سبیل الله و مبارزه براى نشر توحید مى گذاردند!
وقایع کربلا را بسیارى از مورّخان شرق و غرب و حتّى مورّخان سعودى نوشته اند. مى توانید به کتاب هاى تاریخ المملکة العربیّة السعودیّة، عنوان المجد فى تاریخ نجد، تاریخ العربیّة السعودیّة نوشته دانشمند مستشرق «ناسى لیف» و مفتاح الکرامة سیّد جواد عاملى و کتب دیگر مراجعه فرمایید.(1)
باز مى گردیم به ریشه هاى خشونت در آیین وهّابیّت:
به هر حال محمّد بن عبدالوهاب داراى چند کتاب کوچک است که عقاید خود را به طور عریان در آنها بیان کرده است.
او بهره کمى از سواد و علوم اسلامى داشت و هیچ گاه در حوزه هاى مهمّ علمى اسلام و نزد بزرگان علماى پیشین درس زیادى نخوانده بود و به همین دلیل اشتباهات قابل ملاحظه اى داشت و متأسّفانه بر اشتباهات خود پافشارى مى کرد.
یکى از کتاب هاى او کشف الشبهات است، این کتاب کوچک را ـ چنان که از نامش پیداست ـ به منظور پاسخ گویى از ایرادات علماى بلاد (اغلب از اهل سنّت) بر افکارش نوشته است.(2)
مطالعه و بررسى همین کتاب براى پى بردن به ریشه هاى خشونت در عقاید وهّابیان کافى است:
1ـ نامبرده برداشت نادرستى درباره «توحید» و «شرک» دارد و همان گونه که در بحث هاى آینده خواهد آمد، تمام کسانى را که از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تقاضاى شفاعت عندالله کنند ـ در حالى که موافق صریح آیات و روایات است ـ مشرک و کافر مى داند و جان و مال و ناموس آنها را مباح مى شمرد.(3)
به یقین همه مسلمانان اعمّ از سنّى و شیعه (به جز وهّابى ها) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) طلب شفاعت عندالله مى کنند، بنابراین همه آنها کافرند و خون و جان و مال و زنانشان بر وهّابى ها حلال است!
2ـ از این هم فراتر رفته و با صراحت مى گوید: مشرکین زمان ما از مشرکان عصرپیامبر(صلى الله علیه وآله) که آن حضرت با آنها جنگید،بدترند!به دودلیل:
اوّلا، مشرکان زمانپیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها در حال آرامش به غیر خدا متوسّل مى شدند ولى ـ طبق آیات قرآن ـ هنگامى که گرفتار بلا مى شدند (مثلا گرفتار امواج خروشان دریایى) خدا را خالصانه مى خواندند (فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ).(4)
ولى مشرکان زمان ما در هر دو حال به غیر خدا متوسّل مى شوند، هم در رفاه و هم در بلا!
ثانیاً، مشرکان جاهلیّت سنگ و چوبى را مى پرستیدند که مخلوق و مطیع خدا است! ولى مشرکان عصر ما افراد فاسق را مى پرستند (که به ظاهر منظورش بعضى از سران صوفیّه است)(5) به این ترتیب خون و مال و ناموس آنها مباح تر است!
البتّه این برداشت ها حاصل یک سلسله مغالطه هاست که در فصل آخر این کتاب، پرده از روى آن برداشته خواهد شد. در اینجا منظور روشن ساختن ریشه خشونت آنها نسبت به جان و مال مسلمین غیر وهّابى است.
3ـ نمونه دیگرى از خشونت آن ها این است که مخالفان خود را ـ که جمعى از بزرگان علماى اهل سنّت هستند ـ هنگام گفتگو با القاب زشت و توهین آمیز یاد مى کند، به عنوان مثال:
در یک جا مى گوید: أیّها المشرک! (اى مشرک)،(6)
در جاى دیگر اعداء الله! (دشمنان خدا)،(7)
در جاى دیگر للمشرکین شبهة اخرى (مشرکان ایراد دیگرى دارند!)،(8)
در جاى دیگر هولاء المشرکین الجهّال (این مشرکان جاهل!)،(9)
در جاى دیگر اعداء التوحید (دشمنان توحید!)،(10)
و در جاى دیگر مى گوید یک نفر عامى بى سواد بر هزار نفر از علماى مشرکین (مسلمانانى که معتقد به شفاعت هستند) غلبه پیدا مى کند.(11)
همان گونه که قبل از این اشاره شد امام این مذهب بهره کمى از معلومات اسلامى داشته است و به نظر مى رسد از پاسخ گویى هاى علماى بزرگ عصبانى بوده، لذا آنها را با انواع کلمات اهانت آمیز خطاب و همه را متّهم به شرک و کفر و جهل مى کند، در حالى که قرآن مجید با صراحت مى گوید: «به کسانى که اظهار اسلام مى کنند و از در صلح در مى آیند نگویید مسلمان نیستید تا اموال آنها را به عنوان غنایم به چنگ آورید»: (وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا).(12)
* * *
1. براى آگاهى بیشتر از تاریخ پرماجرا و عقاید وهّابیّت مى توانید از کتاب هاى زیر بهره بگیرید: الاسلام فى القرن العشرین، جزیرة العرب فى القرن العشرین، تاریخ المملکة السعودیّة، تاریخ نجد آلوسى، کشف الارتیاب، و تاریخ وهّابیان نوشته مرحوم فقیهى.
2. از جمله کسانى که بر این رساله شرح نوشته اند محمّد بن صالح العثیمین است که فرد نسبتاً معتدل و با سوادى بود ولى متأسّفانه یا از روى ترس از دست دادن مقام یا تقیّه سعى کرده توجیه گر سخنان محمّد بن عبدالوهاب گردد (جز در موارد معدودى) و ما آن چه نقل مى کنیم از متن این کتاب است.
3. شرح کشف الشبهات عثیمین، صفحه 81.
4. عنکبوت، آیه 65.
5. او مى گوید: اعلم أن شرک الاوّلین أخفّ من شرک اهل زماننا بامرین: احدهما: انّ الاوّلین لا یشرکون و لا یدعون الملائکة و الاولیاء و الاوثان مع الله إلاّ فى الرخاء و أمّا الشدة فیخلصون لله الدعاء کما قال تعالى: (فاذا رکبوا فى الفلک...) الامر الثانى: انّ الاوّلین یدعون مع الله اناساً مقرّبین عندالله... و اهل زماننا یدعون اناساً من افسق الناس. (شرح کشف الشبهات، صفحه 100).
6. شرح کشف الشبهات، صفحه 77.
7. همان مدرک، صفحه 79.
8. همان مدرک، صفحه 109.
9. همان مدرک، صفحه 120.
10. همان مدرک، صفحه 65
11. همان مدرک، صفحه 68.
12. نساء، آیه 94.