ب: ادله روايي
روايات ذيل نيز در منابع اهل سنت، دليل بر اثبات مطلب فوق است.
شهداي احد از درون قبر جواب سلام دادند و زائر قبر صدا را شنيد.
بيهقي از علماي بزرگ اهل سنت مينويسد كه زائران قبور شهداي احد سلام شهدا را از درون قبر شنيدند.
قال العطاف وحدثتني خالتي أنها زارت قبور الشهداء قالت وليس معي إلا غلامان يحفظان علی الدابة فسلمت عليهم فسمعت رد السلام وقالوا والله إنا نعرفكم كما يعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت وقلت يا غلام أدنني بغلتي فركبت.
عطاف ميگويد خالهام به من گفت كه روزي به زيارت قبر شهداي احد رفتم و فقط دو غلامي كه مركب من را محافظت ميكردند همراه من بودند ، پس بر قبر شهدا سلام كردم و جواب سلامشان را شنيدم و گفتند كه ما شما را ميشناسيم همانگونه كه همديگر را ميشناسيم، گفت: پس مدهوش شدم و گفتم غلام قاطر من را بيار، پس سوار شدم.
در صفحه ديگر كتاب آورده :
قال الواقدي وكانت فاطمة الخزاعية تقول لقد رأيتني وقد غابت الشمس بقبور الشهداء ومعي أختي فقلت لها تعالي نسلم علی قبر حمزة فقالت نعم فوقفنا علی قبره فقلنا السلام عليك يا عم رسول الله فسمعنا كلاما رد علينا وعليكم السلام ورحمة الله قالت وما قربنا أحد من الناس ....
أخبرنا أبو عبد الله الحافظ قال سمعت أبا يعلی حمزة بن محمد العلوي يقول سمعت هاشم بن محمد العمري من ولد عمر بن علي يقول أخذني أبي بالمدينة إلی زيارة قبور الشهداء في يوم جمعة بين طلوع الفجر والشمس وكنت أمشي خلفه فلما انتهی إلی المقابر رفع صوته فقال سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبی الدار قال فأجيب وعليك السلام يا أبا عبد الله قال فالتفت أبي إلي فقال أنت المجيب يا بني فقلت لا قال فأخذ بيدي فجعلني عن يمينه ثم أعاد السلام عليهم ثم جعل كلما سلم عليهم يرد عليه حتی فعل ذلك ثلاث مرات قال فخر أبي ساجدا شكرا لله عز وجل.
واقدي ميگويد فاطمه خزاعيه ميگفت كه در كنار قبور شهداي احد بودم كه خورشيد غروب كرد و يكي از خواهرانم همراهم بود پس به او گفتم بيا به قبر حضرت حمزه سلام كنيم ، كنار قبر ايستاديم و گفتيم سلام بر تو اي عموي رسول خدا ، پس صدائي شنيديم كه جواب ما را داد و عليكم السلام و رحمه الله و بركاته ....
عمر بن علي ميگويد روز جمعه بين طوع فجر و طلوع خورشيد پدرم من را به زيارت قبر شهداي احد برد ومن پشت سر او راه ميرفتم ، پدرم ر و به شهدا گفت سلام بر شما بهترين جايگاه براي شماست بخاطر صبري كه كرديد ، پس جواب آمد عليك السلام اي ابا عبد الله ، پدرم رو به من كرد و گفت تو جواب دادي پسرم ، گفتم خير ، پدرم دستم را گرفت و من را طرف راست خود قرار داد سپس دوباره به شهدا سلام كرد پس هر وقت سلام ميكرد جواب سلامش را ميدادند تا سه مرتبه اين كار را تكرار شد سپس پدرم سجده شكر كرد. [22]
سيوطي نيز تصريح ميكند كه روايت فوق را ابن جرير در تهذيب الآثار، ابن ابي الدنيا در «من عاش بعد الموت» و بيهقي در «دلائل النبوة» آورده اند:
39 وأخرج إبن جرير في تهذيب الآثار وإبن أبي الدنيا في كتاب من عاش بعد الموت والبيهقي في الدلائل عن العطاف بن خالد قال حدثتني خالتي قالت ركبت يوما إلی قبور الشهداء وكانت لا تزال تأتيهم قالت فنزلت عند قبر حمزة رضي الله عنه فصليت عنده وما في الوادي داع ولا مجيب فلما فرغت من صلاتي قلت السلام عليكم فسمعت رد السلام علي يخرج من تحت الأرض أعرفه كما أعرف أن الله خلقني وكما أعرف الليل والنهار فاقشعرت كل شعرة مني.[23]
از آنجايي كه اين بزرگان اهل سنت، روايت فوق را در كتابهاي معتبرشان نقل كردهاند، روشن ميشود كه روايت از نظر آنها معتبر و قابل استدلال است.
در نتيجه، از ديدگاه آيات و روايات، مردگان هم قدرت بر شنيدن دارد و هم ميتوانند پاسخ بدهند.