شبكه ي بهائيت و اقتصاد
از زماني كه بهائي ها عملا قدم در عرصه ي سياست گذاردند و درصدد برپا نمودن هويت سياسي مستقلي برآمدند، فعاليت در بخش اقتصاد و تجارت را شروع كردند. طبيعي است براي رسيدن به هويت مستقل سياسي، نياز به پول و سرمايه وجود دارد. از اين رو همواره فعاليت در بخش كشاورزي و تجارت مورد توصيه ي رهبران بهائي قرار داشته است. اولياي امر بهائي لحظه اي از انديشه ي عمران و ترقي غافل نبودند. از جمله اين كه عبدالبهاء هنگام مسافرت خود به اروپا در ملاقات با احباي ايراني گفت: «حال شما بايد در ترقي زراعي و صناعي و تجاري در ايران بكوشيد». [1] .
بهائي ها از همان آغاز سعي كردند اوضاع اقتصادي خود را بهبود بخشند، تا از سويي بتوانند در مقابل ناملايمات و سختگيري هاي جامعه ي شيعي كشور دوام بياورند و با تحكيم پايه هاي قدرت خود در عرصه ي اقتصاد كشور، اهرم فشاري عليه شيعيان به دست آوردند [2] و از سوي ديگر با بالا بردن توان اقتصادي خود، نبض قدرت سياسي كشور را به دست گيرند. آنان با فعاليت ها و عملكردهاي خود در دوران پهلوي دوم توانستند به اهداف خود برسند؛ به گونه اي كه در اين زمان، اغلب اشخاص طراز اول در اقتصاد و سرمايه داري، بهائيان بودند. افزايش قدرت اقتصادي بهائيان در جهت قدرت سياسي آنها با حمايت دولت و دربار صورت گرفت. آنان با بهره گيري از پست ها و مشاغل كليدي حتي المقدور به غصب اموال و املاك ديگران پرداختند. كارهاي هژبر يزداني كه اغلب با زورگويي و اعمال فشار بر مردم و حتي مقامات دولتي همراه بود، نمونه اي از اين گونه ثروت اندوزي ها مي باشد. به نظر فردوست، كسب ثروت هاي فراوان به نام هژبر يزداني همه متعلق به جامعه ي بهائيت بود و نام هژبر در حقيقت پوششي براي كسب قدرت اقتصادي توسط اين فرقه بود. [3] .
دستگاه محمدرضا شاه در اختيار بهائيان قرار داشت. آنان از نفوذ زيادي در اين تشكيلات برخوردار بودند، عبدالكريم ايادي از بانفوذترين اشخاص بهائي نزد محمدرضا شاه بود. فردوست مي گويد: «پس از پرون، من [فردوست] و [عبدالكريم] ايادي تنها اشخاصي بوديم كه در ساعات فراغت محمدرضا شاه به نزد او مي رفتيم». [4] .
در دوره ي نفوذ ايادي در دربار و دستگاه دولتي و ارتش، بهائيان ايران بسيار ترقي كردند و ثروتمند شدند. ايادي هر چه از دستش برمي آمد، در كمك به آنان كوتاهي نمي كرد؛ [5] آنان هم به نوبه ي خود در انحطاط اقتصاد مملكت تلاش مي كردند؛ مثلا اجناسي را كه در ايران ارزان تر توليد مي شد، از خارج وارد مي كردند. فردوست مي گويد: «به ياد دارم كه زماني (شايد حوالي سال 1351 يا 1352) ايادي، سرلشگر ضرغام (را كه مدتي وزير دارايي و مدتي هم وزير عامل بانك اصناف بود) به رياست اتكا (سازمان تداركاتي ارتش) منصوب كرد، سپس به او دستور داد كليه ي مايحتاج خود را از خارج وارد كند. ضرغام استنكاف كرد، چون اين اجناس با قيمت ارزان تر در ايران قابل تهيه بود. ايادي او را بركنار كرد و افسر ديگري را به اين سمت گمارد، او اجناس مورد لزوم را مستقيما از خارج وارد مي نمود». [6] او بهداري، ارتش، بيمارستان ها و اداره ي خريد دارو و ابزار پزشكي براي يگان هاي ارتش را سرپرستي مي كرد و با همه ي توان به هم كيشانش ياري مي رساند. [7] وفاداري و سرسپردگي شاه به ايادي به حدي بود كه كسي باور نمي كرد او از شاه درخواستي بكند و پذيرفته نشود؛ [8] به طوري كه مردم به او پادشاه «بدون تاج و تخت» نسبت داده بودند. بهائياني كه به مقامات حساس مي رسيدند از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعه ي بهائيان استفاده مي كردند. فردوست مي گويد: «بهائياني كه من مي شناختم، همه ثروتمند بودند، مانند عبدالحسين نعيمي و تژه كه زمين پنج هزار متري در خيابان آيزنهاور (نرسيده به پپسي كولا، خيابان آزادي فعلي) را به جامعه ي بهائيت اهدا كرده بود و گاهي در آنجا جمع مي شدند. آبادي حديقه (شرق اقدسيه) نيز متعلق به بهائي ها بود... بهائي ها اراضي شمال حديقه را تا قلعه كوه ديواركشي و تصرف كرده بودند. آنها در اتوبان تهران - كرج زمين هاي وسيعي را تصرف كرده، گنبد آبي رنگي به پا كرده بودند، از اين نمونه ها زياد است...». [9] .
قدرت اقتصادي بهائيان تنها در تهران متمركز نشده بود؛ آنها در شهرهاي مختلف، زمين هاي كشاورزي زيادي را خريده بودند، گاهي اوقات تمام يك روستا متعلق به يك بهائي بود. ده مزران آباد در ارتفاعات سنگسر - كه تمامي مردم آن بهائي بودند - متعلق به هژبر يزداني بود. [10] مزرعه ي «خوشه بود» در گنبدكاوس متعلق به منوچهر منجم از سران معروف بهائي بود. [11] زمين هاي دروازه قرآن شيراز از ديگر اراضي غصب شده توسط بهائيان بود، تصرف اين اراضي اعتراض شديد علما و روحانيون منطقه را برانگيخت. آنان از دولت خواستند كه هر چه سريع تر زمين هاي مذكور را، از تصرف بهائيان خارج سازند. با توجه به تقاضاي مردم و نيروهاي مذهبي، محمدرضا شاه مجبور شد دستور دهد زمين هاي حدود «سفر بخير» (دروازه قرآن) را كه مورد ادعاي مالكيت بهائيان بود، به پارك و جنگل تبديل كنند. [12] .
خريد و فروش غير قانوني و بدون ثبت در دفتر اسناد و املاك رسمي اراضي از بارزترين روش بهائيان بود. چون بهائيت در ايران به عنوان يك دين به رسميت شناخته نشده بود، لذا از لحاظ حقوقي امكان به ثبت رساندن املاك و احوال به نام تشكيلات و سازمان هاي بهائي وجود نداشت. بنابراين اموال و املاك وقف شده به محافل بهائيان، به نام افراد و اشخاص و غالبا به نام شوقي افندي ثبت مي شد. به همين دليل پس از مرگ شوقي افندي مسئله ي مالكيت اين اموال براي مدتي باعث پديد آمدن تشتت و پراكندگي ميان سران بهائي و محفل هاي بهائيان ايران شد و پس از اقداماتي كه از طرف افراد و گروه هاي مخالف محفل ملي، به خصوص سرهنگ بازنشسته، يدالله ثابت راسخ، مبني بر اعتراض به تملك ميراث شوقي رباني و انتقال آن به «شركت امنا» [13] صورت گرفت و شكاياتي كه از طرف اين گروه به مراجع قضايي ايران تسليم شد، سران بهائيت درصدد طرد مخالفان و در رأس آن يدالله ثابت راسخ و همسرش برآمدند و طي يك بخش نامه ي رسمي، شخص مذكور و همسرش را از جامعه ي بهائيت طرد كردند. [14] .
در دوره ي شوقي افندي به علت گسترش تشكيلات بهائي در سراسر جهان و ارائه ي طرح هاي بلندپروازانه از سوي وي، نياز به پول بيش از پيش افزايش يافت؛ لذا مسئله ي وقف در اين زمان از توجه خاصي، نزد رهبران بهائي برخوردار شد. ايران در اين زمان به دليل داشتن تعداد زيادي بهائي متمكن و متنفذ، يكي از مراكز مهم اوقاف بهائي به شمار مي رفت. شوقي رباني در خصوص موقوفات زمان رهبري اش در ايران مي نويسد: «... در ايران «مهد امرالله» متعلقات امريه كه به صورت اراضي و ابنيه ي اداري و مدارس و ساير مؤسسات ديگر موجود است، به نحو قابل ملاحظه اي بر وسعت عظمت دايره ي موقوفات محلي بهائي در سراسر كره ي ارض افزوده و مايه ي مزيد اعتبار و حيثيت آنها گرديده است». [15] .
امپرياليسم آمريكا بيشترين كمك را در اين عرصه در اختيار بهائيان گذاشت و به عنوان اولين دولت، موقوفات بهائي ها را به رسميت شناخت. [16] كارگزاران آمريكايي پا را از اين هم فراتر گذاشتند و براي بهره برداري هر چه بيشتر از اين فرقه، كليه ي عوارض ماليات هاي موقوفات بهائي ها را لغو كردند. بنابراين نظر به تعصب شديد بهائيان و عدم احساس مليت و وطن پرستي، بهائيان ايران همواره سعي مي كردند از انجام تعهدات حقوقي و قانوني خود در قبال دولت شانه خالي كنند. آنها به هيچ وجه راضي نبودند به دولتي ماليات دهند كه آيين آنها را به رسميت نشناخته است. [17] آنها سعي مي كردند با دادن مبالغي رشوه به كارمندان مالياتي، از اين عمل صرف نظر كنند.
چنان كه پيشتر گفتيم، درآمد حاصله از موقوفات بهائيان ايران به «بيت العدل اعظم» سرازير مي شد. به همين منظور بهائيان سعي مي كردند، اماكن عمومي از قبيل مدارس، بيمارستان ها، درمانگاه ها و مؤسسات تربيتي بيشتري بسازند، تا هم از نظر حقوقي مشكلي خود را ياري كنند. درمانگاه عطار، درمانگاه بويراحمدي، درمانگار تاكر، [18] بيمارستان ميثاقيه [19] و صدها نمونه ي ديگر اماكن عمومي بودند. كه بهائيان صرفا براي افزايش درآمد خود آنها را تأسيس كرده بودند. آنها زمين هاي اين مكان ها را به زور از مسلمانان مي گرفتند. به عنوان نمونه، قطعه زميني به مساحت بيست هزار متر در شيراز متعلق به قاضي دادگستري اين شهر بود و پس از فوت وي، ورثه اش قصد داشتند زمين مذكور را بيمارستان يا مركز بهداشتي - درماني بسازند، بهائيان شيراز تلاش مي كردند از طريق توطئه و يا زور زمين مزبور را خريده و بيمارستاني با نام «اقدسيه» تأسيس نمايند. [20] .
سركردگان اين فرقه براي پنهان داشتن موقوفات، املاك و اراضي وسيع، تمهيدات مختلفي به كار مي بردند و مالكيت آنها را به نام اين و آن و يا غلامان دربار خود به ثبت مي رساندند. شوقي افندي به صراحت به اين امر اعتراف مي كند و مي گويد: «موقوفات امريه ي املاك و اماكني كه در اقليم مقدس ايران تقديم امرالله گرديد، از لحاظ ارزش، به مراتب از موقوفات در نقاط ديگر جهان وسيع تر و عظيم تر است و چون تا اين تاريخ «جامعه ي بهائيان ايران» موفق به تسجيل محافل مليه و محليه ي خويش نگرديده، اسناد و مالكيت آنها با نام افراد مختلف ثبت و نگهداري شده، ولي
در حقيقت متعلق به جامعه ي بهائي است...» [21] بنا بر اعترافات رهبر بهائيان جهان، موقوفات و ثروت هاي عظيم بهائيان در دست چند تن از افراد اين فرقه قرار داشته و آنها اين اموال و سرمايه ها را تحت «يك هيئت مخصوص به كار مي اندازند و سود حاصله را در اختيار جامعه ي بهائيان» مي گذارند. حبيب ثابت پاسال و حاج غلامرضا امين امير از جمله افراد بهائي بودند كه اين اموال و املاك را در اختيار داشتند. كليه ي دارايي غلامرضا امين امير طبق وصيتنامه اش بالغ بر 278 ميليارد دلار ارزش داشت [22] كه آن را به شوقي رباني بخشيد.
علاوه بر اموال و املاكي كه متعلق به جامعه ي بهائيت بود، بسياري از بهائيان اموال شخصي گسترده اي داشتند كه در اين ميان، صاحب منصبان بهائي متنفذ در دستگاه دولتي، از موقعيت ويژه اي برخوردار بودند. در اينجا ما جهت ارائه ي گوشه اي از ثروت هاي كلان اين اشخاص و سوءاستفاده هاي وسيع اقتصادي آنان، به معرفي چند تن از برجسته ترين آنها مي پردازيم و تحقيق كامل و جامع در اين مورد را به عهده ي مورخان و پژوهشگران مي گذاريم.
پاورقی ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] آئين بهائي يك دين سياسي نيست، پيشين، ص 34.
[2] در دوره ي محمدرضا پهلوي عمدتا اقتصاد كشور به دست بهائي ها مي چرخيد. در دهه ي 1332 يعني پس از كودتاي 28 مرداد، موج شديدي از مخالفت ها و مبارزات مردم و گروه هاي مذهبي عليه بهائيان آغاز شد. در همين زمان عده اي از آنان از مشاغل اداري و دولتي اخراج شدند و حظيرة القدس شان تخريب شد. بهائيان در پاسخ به اين اقدامات يكباره پول ها و سرمايه هاي خود را از بازار خارج كردند. در نتيجه ي اين عمل اوضاع بازار تهران آشفته و بي نظم و قاعده شد. اين نخستين نمود قدرت اقتصادي بهائي ها بود. (مقاله ي «فلسفي و بهائيان»، سايت اينترنتي: Bahai - Library.Org).
[3] حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 375.
[4] همان، ص 184.
[5] عبدالكريم ايادي پس از ارنست پرون، پزشك مخصوص محمدرضا شاه شد. عبدالكريم به اين دليل نام «ايادي» داشت كه پدرش از ايادي امرالله يعني نفر خواص اطراف عباس افندي (عبدالبهاء) بود. ايادي بانفوذي كه نزد محمدرضا شاه كسب كرد بهائي ها را به مقامات عالي رساند، او مسلما در رسانيدن اميرعباس هويدا به نخست وزيري نقش مهمي ايفا كرد. ايادي از متعصب ترين صاحب منصبان بهائي در ايران بود و هر كاري براي توسعه بهائيگري انجام مي داد. مئير عزري آخرين سفير اسرائيل در ايران، كه با عبدالكريم ايادي دوستي نزديكي داشت، در خاطراتش مي نويسد: «ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) در يكي از بازديدهايش از شيراز بوته ي نهال نارنجي در خانه ي «بيت» (خانه محمدعلي باب) كاشته بود. اين نهال در سال هاي آخر حكومت پهلوي بيمار شد و به تدريج برگ هايش خشك شد. ايادي دو نفر از كارشناسان ژاپني را به منظور معاينه ي درخت به شيراز فرستاد، اما آنها پس از چهار ماه آزمايش و معاينه راه حلي برايش پيدا نكردند. تا اين كه ايادي از من (مئير عزري) خواست چند تن از كارشناسان كشاورزي اسرائيل را براي حل اين مشكل به شيراز بفرستم. با بازبيني هايي كه كارشناسان مذكور انجام دادند، مشكل خشك شدن درخت حل شد و شادي را به چشمان ايادي و دوستانش بازگرداند. نه تن از سران كميته ي رهبري بهائيان در ايران مرا براي مراسم زيارت درخت به شيراز فراخواندند. از خرسندي چنان مي نمودند كه گويي خداوند دنيا را به آنان ارمغان داشته است.» (ر. ك: مئير عزري، پيشين، صص 333 - 332).
[6] حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 374.
[7] مئير عزري، پيشين، ص 331.
[8] همان، ص 332.
[9] حسين فردوست، پيشين، ج 2، ص 375.
[10] همان، ص 275.
[11] اسناد شماره ي 96 و 97 از مجموعه ي حاضر.
[12] سند شماره 69 از مجموعه حاضر.
[13] سند شماره ي 69 از مجموعه ي حاضر.
[14] اسناد شماره ي 59 و 60 از مجموعه ي حاضر.
[15] شوقي افندي، پيشين، قسمت چهارم، ص 53.
[16] اسماعيل رائين، پيشين، ص 246.
[17] روزنامه ي رسمي كشور،4863 - 30 / 2 / 1337.
[18] بهائيان اماكن زيادي را در نواحي مختلف كشور به زعم متبركه تصرف كرده بودند:
1 - بيت علي محمد باب و چند خانه ي مجاور آن در شيراز؛
2 - بيت پدري بهاءالله در قريه ي تاكر مازندران (اين ده به تمامي به دستور اميركبير سوزانده شد)؛
3 - يك دانگ و نيم قلعه ي چهريق در آذربايجان؛
4 - خانه ي امام جمعه ي اصفهان در اصفهان كه محل سكونت اوليه ي علي محمد باب در اصفهان بود؛
5 - حمام عمومي شيراز كه باب به آن حمام رفته و چند منزل مجاور آن حمام؛
6 - خانه ي محمودخان كلانتر كه طاهره قرةالعين در تهران در آن خانه زنداني بود. (امروزه اين خانه بانك مسكن است در خيابان فردوسي). (ر.ك: مرتضي مدرسي چهاردهي، پيشين، صص 207 - 205).
[19] آيين بهائي يك نهضت سياسي نيست.، ص 34.
[20] سند شماره ي 104 از مجموعه ي حاضر.
[21] شوقي رباني، پيشين، قسمت چهارم، ص 54.
[22] اسماعيل رائين، پيشين، ص 268.