استدلال گلپايگاني به خبر طبراني بر مقام شارعيت قائم موعود و جواب آن
باز از جمله ادله گلپايگاني بر اينكه قائم موعود عليه السلام شارع دين جديد و ناسخ اسلام است بعض اخباري است كه در آنها قائم موعود عليه السلام به عنوان خاتميت دين ياد شده است.
مانند حديثي كه در (ص 299) فرائد از كتاب صواعق محرقه (تأليف شيخ ابن الحجر الهيتمي از علماء اهل سنت) از طبراني نقل مي نمايد كه المهدي منا اهل البيت يختم الدين به كما فتح بنا. و در صفحه 300 فرائد در مقام ترجمه ي آن مي گويد: «طبراني از آن حضرت (يعني حضرت رسول صلي الله عليه و آله) روايت نموده كه فرمود مهدي از ما اهل البيت است به او دين اسلام ختم شود چنانكه به ما فتح شد.»
تا اينكه مي گويد و در بعض نسخ كتاب صواعق خبر طبراني را به اين عبارت
روايت نموده است: «كه حضرت رسول فرمود المهدي منا اهل البيت يختم الدين بنا كما فتح بنا و مقصود آن حضرت اين است كه چنانكه دين اسلام به ما اهل البيت فتح شد به ما اهل البيت نيز ختم خواهد شد.»
جواب استدلال گلپايگاني به خبر طبراني
مي گويم: انصاف اين است كه اينگونه احاديث مستلزم عقايد ما درباره ي حضرت مهدي عليه السلام مي باشد و دليل است بر اينكه آن حضرت آخرين وصي خاتم انبياء صلي الله عليه و آله است كه حافظ و ناشر و مفسر و مبين حقايق و احكام همان دين جدش مي باشد، پس دين اسلام به او ختم مي شود نه اينكه دلالت كند بر اينكه آن حضرت را مقام اصالت و شارعيت جديدي باشد (چنانكه مقصود گلپايگاني است) زيرا بر اين تقدير مي بايست در حديث فرموده باشند كه به حضرت حسن عسكري عليه السلام از اهل بيت ما دين اسلام ختم مي شود و به حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت فتح دين جديد و تشريع دين ديگري مي گردد.
گلپايگاني در ذيل عبارت گذشته مي گويد «و كسي كه از قوانين لغت عربيت بي بهره نباشد مي فهمد كه آن حضرت اين كلمه را بر سبيل افتخار فرموده است يعني چنانكه فخر تشريع اين دين به ما اهل البيت راجع شد كذلك افتخار ختم اين دين و تشريع ديانت جديده نيز به ما اهل البيت راجع خواهد شد. ولكن اين نكته را كسي تواند دريافت كه مقام رفيع شارعيت را بشناسد و علو و سمو و رفعت اين قدرت قويه را بفهمند نه كسي كه مانند يهود دست اقتدار الهي را از تشريع شريعت جديده بسته داند و افضل نعم الهيه را كه تجدد عالم و تقدم امم منوط به اوست انكار نمايد».
مي گويم: صدور اين كلمه بر سبيل افتخار از آن حضرت مستلزم و مجوز اين نمي شود كه شما در مقام ذكر معناي آن خيانت نموده و جمله ي (و تشريع ديانت جديده) را از آستين خودتان خارج و وارد در معناي حديث نمائيد.
اگر اين كلمه را بر سبيل افتخار فرموده باشند معنا تنها چنين مي شود: چنانكه فخر تشريع اين دين به ما اهل البيت راجع شد كذلك افتخار ختم اين دين نيز به ما اهل البيت راجع مي شود.
و چنانچه قبلا گفتيم اين جمله، فقط مستلزم آنست كه حضرت مهدي عليهم السلام آخرين وصي خاتم انبياء صلي الله عليه و آله باشد نه مستلزم آنكه او شارع جديد باشد.
و ما در اين گفتار و عقيده ي خود دست اقتدار الهي را از تشريع شريعت جديده بسته ندانسته ايم بلكه مقتضاي عدم نهايت اقتدار و اختيار و مبسوط اليدي ذات مقدس او را چنين دانسته ايم كه چون خواست به وسيله ي خاتم انبياء صلي الله عليه و آله براي عبادش ديني تشريع فرمايد كه مناسب با قرون متواليه و سازگار با تجدد عالم و تقدم امم و پيشرفت مردم در علوم و صنايع باشد بتواند و صاحب اختيار باشد نه اينكه عاجز و ناتوان از تشريع چنين دين رفيع و عظيمي بوده و يا اينكه اختيار خود را به دست افكار و خيالات و هوي و هوس مخلوقاتش مانند گلپايگاني داده باشد.
و اين مطلب نيز ناگفته نماند كه پس از ختم وصايت و ختم دين مقدس اسلام به حضرت مهدي عليه السلام آيا بعد آن حضرت دين و شارع جديدي از جانب حق متعال براي مردم فرستاده مي شود يا خير امثال احاديث گذشته، از اين معني ساكتند يعني نفيا و اثباتا دلالتي بر اين امر ندارند زيرا معني ختميت دين به آن حضرت تنها اين است كه آن حضرت آخرين اوصياء است يعني بعد آن حضرت وصي ديگري (غير اوصياء گذشته) نخواهد آمد ولي مدارك متواتره ي ديگر (چنانكه در همين كتاب از آنها مكررا به اجمال و تفصيل ذكري شده است) به اعلي صوت ناطق است كه اين دين و شريعت اسلام خاتم اديان و آخرين شرايع الهي است و نبي (رسول و شارع) آن خاتم و رسل است.
پس از جانب حق متعال شارع ديگر و دين جديدي غير دين اسلام هرگز نخواهد آمد.