حدیث شماره 6
6- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مَنْصُورٍ الصَّيـْقَلِ وَ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَرَدَّدْتُ فِى شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِى فِى مَوْتِ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ إِنَّنِي لَأُحـِبُّ لِقـَاءَهُ وَ يـَكـْرَهُ الْمـَوْتَ فـَأَصـْرِفـُهُ عـَنْهُ وَ إِنَّهُ لَيَدْعُونِي فَأُجِيبُهُ وَ إِنَّهُ لَيَسْأَلُنِى فـَأُعـْطـِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيَا إِلَّا وَاحِدٌ مِنْ عَبِيدِى مُؤْمِنٌ لَاسْتَغْنَيْتُ بِهِ عَنْ جَمِيعِ خَلْقِى وَ لَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِيمَانِهِ أُنْساً لَا يَسْتَوْحِشُ إِلَى أَحَدٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 344 رواية :6
ترجمه روايت شريفه :
رسـولخـدا (ص ) فـرمـود: خـداى عزوجل فرمايد: در هر كاريكه انجامش تنها بدست من است مردد نشدم ، مانند تردديكه در مرگ بنده مؤمنم دارم ، من ديدار او را دوست دارم و او مرگ را نميخواهد، پس مرگ ر از او ميگردانم ، و مؤمن بدرگاهم دعا ميكند و من اجابتش ميكنم و او از من مـيـخـواهـد و من باو عطا ميكنم . و اگر در دنيا جز يك بنده مؤمنم نباشد، باو از همه مخلوقم بى نيازى جويم و از ايمانش براى او همدمى سازم كه بهيچ كس محتاج نباشد كه از ترس باو پناه برد.
شرح :
ايـن حديث ميان عامه و خاصه مشهور است و چون تردد بمعنى شك و دو دلى است و بر خـداى عـالم و قـادر مـحـالسـت كه نسبت بچيزى شك و دو دلى داشته باشد، علماء خاصه و عـامـه وجـوهى در بيان و توجه اين حديث گفته اند كه مرحوم مجلسى سه وجه از خاصه و سه وجه از علماء نقل ميكند و ما تنها به ذكر اقوال خاصه اكتفا ميكنيم .
1 ـ در كـلام اضـمـار اسـت و تـقـديـر ايـنـسـتـكـه : اگـر (بـر فـرض محال) براى خداى تردد روا باشد در چيزى مانند مرگ مؤمن تردد نكند.
2 ـ چـون عـادت بـر ايـن جارى شده كه انسان از بد حالى دوستش تردد پيدا ميكند و در بد حالى دشمنش تردد ندارد، اين كلام بنحو استعاره تمثيليه آوره شده و مقصود اينستكه مؤمن نزد خدا مورد احترام و توقير است ، بخلاف ديگران .
3 ـ چون از طرق خاصه و عامه روايت شده كه خدايتعالى هنگام مرگ مؤمن بقدرى نسبت به او لطـف و كـرامـت مـيـفـرمـايـد و وعـده بـهـشـت مـيـدهـد كـه كـراهـت مـرگ از او زايـل مـيـشـود و بـانتقال بسراى جاودانى رغبت پيدا ميكند و برسيدن مرگ راضى و خرسند مـيـگردد. پس اين موضوع مثل اينستكه كسى بخواهد بدوستش آزارى رساند كه پس از آن او را بـاسـتـراحـت و آسايش دائم كشاند و با خود فكر كند كه چگونه آن آزار را باو رساند كه او را كمتر بدرد آورد.