اهل سنّت و مساءله پيروى از سنّت پيامبر (ص )

پس از بيان مطالب فوق مى پردازيم به ذكر مواردى از سنّت كه توسط برادران اهل سنت ترك شده و به آن عمل نمى كنند، با اين توضيح كه اين چند مورد از باب نمونه است ، طالبين تفصيل با تحقيق و تتبع خواهند فهميد كه پيروان كدام مذهب بيشتر ((پيرو سنت )) هستند.
1 - شيعيان وقتى اسم پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را بر زبان مى آورند يا مى شنوند مى گويند: ((صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ))، و موقعى كه بخواهند بر آن حضرت درود و صلوات بفرستند، مى گويند: ((اللهم صّل على محمَّد و آل محمَّد))، در حالى كه برادران اهل سنت ، كلمه ((آل )) راحذف نموده وفقط بگفتن ((صلى اللّه عليه وسلّم ))، اكتفا مى نمايند و اگر احياناً در موردى ((آل )) را ذكر نمودند، اصحاب را نيز اضافه نموده و مى گويند: ((صلى اللّه عليه و آله و اصحابه وسلم ))، و اين در حالى است كه وقتى به مجاميع حديثى اهل سنت مراجعه كنيم ، مى بينيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از فرستادن صلوات بدون ذكر ((آل )) منع نموده و اصحاب را هم اضافه نكرده است .
مثلاً: ابن حجر در الصواعق المحرقه و حافظ سليمان حنفى قندوزى در ينابيع المودة از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كنند كه فرمود: ((لا تصلّوا علىّ الصلاة البتراء، قالوا و ما الصلاة البتراء يا رسول اللّه ؟! قال : تقولون : اللهم صلّ على محمد و تسكتون ، بل قولوا: اللهم صلّ على محمد و على آل محمد صلّى اللّه عليه و آله (519) ؛ براى من صلوات بترا نفرستيد، گفتند: اى رسول خدا صلوات بترا چيست ؟ فرمود: اينكه بگوييد: ((اللهم صلّ على محمد)) و ساكت شويد، بلكه بگوييد ((اللهم صلّ على محمد و على آل محمد صلّى اللّه عليه و آله )).
در كيفيت فرستادن صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله روايات كثيره اى را علماى اهل تسنن ، در صحاح و مسانيد خود آورده اند.
سيوطى در تفسير الدر المنثور در ذيل آيه مباركه (إِنَّ اللَّهَ وَمَلََّبِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ ...)(520) ، روايات متعددى را ذكر نموده و فخر رازى نيز در ذيل آيه فوق در تفسير كبير(521) به بعضى از آن روايات تصريح نموده است .(522)
ابن حجر مى گويد: از آيات وارده در رابطه با اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آيه مباركه (إِنَّ اللَّهَ وَمَلََّبِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا)(523) مى باشد كه به سند صحيح از كعب بن عجره نقل شده ، وقتى اين آيه نازل شد، خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عرض كرديم : اى رسول خدا! ما مى دانيم چگونه به شما سلام كنيم ، اما نمى دانيم چگونه براى شما صلوات بفرستيم .
حضرت صلّى اللّه عليه و آله فرمود، بگوييد: ((اللهم صلّ على محمَّد و على آل محمَّد)).
ابن حجر بعد از نقل حديث مى گويد: سؤ ال اصحاب از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از نزول آيه و جواب آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله كه بگوييد ((اللهم صلّ على محمَّد و على آل محمَّد))، دليل ظاهر و روشنى است بر اينكه امر به صلوات در اين آيه براى اهل بيت است ، والاّ معنا نداشت از كيفيت صلوات بر آن حضرت سؤ ال شود، و چون اصحاب ، كيفيت صلوات را پرسيدند، فرمود بگوييد: ((اللهم صلّ على محمَّد و على آل محمَّد)). پس معلوم مى شود كه صلوات بر آن حضرت ((ماءمور به )) است و آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله اهل بيت خود را قائم مقام نفس خود قرار داده است ؛ زيرا هدف از صلوات بر آن حضرت ، زيادى تعظيم و تكريم ، نسبت به آن بزرگوار است و از مصاديق تكريم و تعظيم ايشان تعظيم اهل بيت مى باشد و روى همين جهت است كه وقتى اهل بيت زير ((كسا)) قرار مى گيرند، آن حضرت به خداوند عرض مى كند: پروردگارا! اينها از من و من از ايشانم ، پس صلوات و رحمت و غفران و رضوان خودت را بر من و ايشان نازل گردان و مقتضاى استجابت اين دعا، فرستادن صلوات خداوند بر اهل بيت مى باشد. و در اين موقع است كه آن حضرت از مسلمانان مى خواهد كه بر ((آل )) او نيز صلوات بفرستند.(524)
حافظ سليمان قندوزى حنفى در آخر مقدمه ينابيع مى گويد: ((از دلايل و رواياتى كه ذكر شد، ثابت مى شود كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله خودش را جزء آل قرار داده است ، پس كسى كه صلوات بر آل بفرستد يا به آل سلام كند، مثل آن است كه صلوات و سلام براى خود آن حضرت نثار نموده باشد؛ زيرا او از اهل بيت و اهل بيت از او بوده و هيچ وقت جداى از هم نيستند و اگر كسى بر آن حضرت درود و صلوات بفرستد و سلام كند و آل را نيز ضميمه نمايد، پس صلوات و سلام او از هر جهت كامل خواهد بود)).(525)
تا اينجا از لابلاى روايات و كلام ابن حجر و حافظ سليمان استفاده شد كه صلوات بر پيامبر و سلام به آن بزرگوار، بدون ذكر ((آل )) ناقص و ((ابتر)) است .
اما متاءسفانه با اين همه تاءكيدهاى فراوان ، پيروان ابو حنيفه و مالك به متابعت از امامان شان صلوات بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بدون ذكر ((آل )) در نماز، سنت مى دانند و پيروان شافعى و احمد بن حنبل ذكر ((آل )) را سنت دانسته و واجب نمى دانند.(526)
در حالى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بر من صلوات بترا، يعنى بدون ذكر آل نفرستيد)). ظاهر نهى هم حرمت را مى رساند و مسلماً وقتى ذكر ((آل )) موقع فرستادن صلوات بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حال نماز، از نظر ائمه اربعه واجب نباشد، در غير حال نماز به طريق اولى واجب نخواهد شد. اين مورد يكى از موارد بسيارى است كه اهل سنت ، عمل به سنت نمى كنند.
2 - شيعيان به متابعت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام ((نوافل )) شبهاى ماه مبارك رمضان را چون ديگر نوافل ، فرادا اقامه نموده و جماعت را مانع صحّت عمل و بر خلاف سنت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى دانند، همچنانكه در زمان خود آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و دوران خلافت خليفه اول و اوايل خلافت خليفه دوم ، اين نمازها فرادا اقامه مى شد. اما برادران اهل سنت ، اين نمازها را به جماعت اقامه نموده و مدرك اين عمل را دستور خليفه دوم مى دانند؛ زيرا او از مردم چنين خواست و بعد هم به عنوان يك روش غير قابل انكار، بين پيروان مكتب تسنن باقى ماند.
بخارى در صحيح (كتاب صلاة تراويح ، باب فضل من قام رمضان ) از ابوهريره روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((كسى كه ماه مبارك رمضان را با نماز سپرى كند، در حالى كه ايمان به خداوند داشته باشد و طلب مغفرت كند، گناهان او بخشيده خواهد شد)).
بعد بخارى از ابن شهاب نقل مى كند كه : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از دنيا رحلت فرمود و امر به همين منوال بود و در زمان خلافت خليفه اول ، ابوبكر بن ابى قحافه و ابتداى خلافت خليفه دوم ، عمر بن خطاب نيز امر به همين منوال ادامه پيدا كرد؛ يعنى مردم خودشان نمازها را بدون جماعت اقامه مى كردند.
باز به سندش از عبدالرحمان بن عبدالقارى روايت مى كند كه گفت : در شبى از شبهاى ماه مبارك رمضان ، با عمر بن خطاب به سوى مسجد رفتيم ، ديديم كه مردم متفرق هستند و هر كسى براى خودش نماز مى خواند.
عمر گفت : من نظرم اين است كه اگر اين مردم ، همه با هم و به قرائت قارى واحد نماز بخوانند، امثل و نيكوتر خواهد بود. بعد تصميم گرفت و مردم را دستور داد كه به امامت ابى بن كعب ، نماز را بر پا دارند.
شبى ديگر از شبهاى ماه مبارك ، باز با او روانه مسجد شديم ، ديديم كه مردم نماز را با قارى واحد مى خوانند؛ يعنى به يك نفر اقتدا نموده و نماز را به جماعت مى خوانند، عمر وقتى اين منظره را ديد گفت : اين بهترين بدعت است .
در كتب ديگرى چون : استيعاب در ترجمه عمر، روضة الناظر در ذكر وفات عمر، تاريخ الخلفاء سيوطى در اوليات عمر و طبقات ابن سعد، در ذيل ترجمه عمر، نيز اين نوآورى به خليفه دوّم نسبت داده شده است .
علاّمه قسطلانى در كتاب ارشاد السارى فى شرح البخارى (ج 5، ص 2) در ذيل قول عمر ((نعمت البدعة هذه )) مى گويد: عمر جماعت خواندن نوافل شبهاى رمضان را بدعت ناميد؛ زيرا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن را سنّت قرار نداده بود و در زمان خلافت ابوبكر صديق هم نبود و وقت خاص و عدد معين هم نداشت ، بلكه مردم آزاد بودند كه نوافل را به هر مقدارى كه مى خواستند، در اول شب يا آخر شب يا تمام شب ، به جا بياورند.
اگر به كلمه ((بدعت )) دقت شود، فهميده مى شود كه اين كار در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نبوده و بعداً پيدا شده است و چون طبق نصوص قرآن كريم مسلمانان مأ مورند دين را فقط از خدا و رسول اخذ نمايند، هر نوع بدعت و حكم جديدى از ناحيه هر كسى كه باشد، فاقد ارزش بوده و به عنوان حكم شرعى تلقى نخواهد شد.
3 - شيعيان ، اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ((عِدْل قرآن )) دانسته و در تمام زمانها و مكانها مراجعه به آنان را چون مراجعه به قرآن كريم ، در رابطه با فهم مسائل و احكام دين واجب مى دانند؛ زيرا مستفاد از حديث شريف ((ثقلين )) كه طبق نقل حفاظ اهل سنت ، از احاديث متواتره مى باشد و لفظ ((عترت )) نيز شامل على فاطمه حسن و حسين عليهم السّلام مى شود كه بحث آن مفصلاً در بخش ((تشيع چيست )) گذشت ، اين است كه بر عموم مسلمانان واجب است به قرآن و عترت مراجعه نموده و فقط اين دو را ((مرجع )) احكام الهى بدانند.
همچنين احاديث ديگرى كه در رابطه با اهل بيت عليهم السّلام و شخص على عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر شده است نيز ما را موظف مى كند كه بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فقط اهل بيت عليهم السّلام را به عنوان مقتدا و ((پيشوا)) بشناسيم و از طريق آنان احكام موجود در قرآن و سنت را به دست بياوريم و اين خود يكى از سنتهاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد كه تا به امروز مورد عمل شيعيان قرار گرفته است .
اما برادران اهل سنت ما، نه تنها به اهل بيت عليهم السّلام در فراگيرى احكام خداوند و درك معانى و بطون قرآن كريم مراجعه نمى كنند، بلكه غير اهل بيت عليهم السّلام را بر اهل بيت ترجيح نيز مى دهند.
مثلاً: حنفى ها فتواى ابوحنيفه را بيشتر قبول دارند تا آنچه از اميرالمؤ منين على عليه السّلام نقل شده است ، يا شافعى ها نظر شافعى را بر نظر امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام و مالكى ها و حنبلى ها، امامان خودشان را بر ائمه اهل بيت ترجيح مى دهند؛ به طور كلّى مطلق اهل تسنن ، نظرات و روايات ام المؤ منين ((عايشه )) را نسبت به نظرات و روايات ((حضرت زهرا عليها السّلام )) ترجيح داده و زودتر مى پذيرند، در حالى كه طبق نقل حاكم (527) ، ابن عبدالبر(528) ، حافظ ابونعيم (529) از ام المؤ منين عايشه ، بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله راستگوتر از فاطمه زهرا عليها السّلام ديده نشده است .