پيدايش تشيّع در زمان رسول اكرم (ص )
وقتى به گذشته و تاريخ مراجعه مى كنيم و روايات صادره از حضرت رسول بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله را مورد مطالعه قرار مى دهيم ، مى بينيم كه بذر ((مكتب تشيّع )) در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و با دست خود آن حضرت افشانده شده است . و اينك چند روايت از كتب معتبره اهل سنّت :
1 - حاكم در مستدرك به سندش از حنش كنانى نقل مى كند كه : ((سمعت اباذر يقول وهو آخذ بباب الكعبة ، ايها الناس من عرفنى ، فانا من عرفتم ومن انكرنى ، فانا ابوذر، سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول : مثل اهل بيتى ، مثل سفينة نوح من ركبها نجى ومن تخلّف عنها غرق ))(207) ؛ ((شنيدم از ابوذر در حالى كه در كعبه را گرفته بود مى گفت : اى مردم ! هر كه مرا مى شناسد، پس من همانى هستم كه مى شناسيد و هر كه مرا نمى شناسد من ابوذر هستم ، شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: اهل بيت من همانند كشتى نوح هستند، هر كس كه به اهل بيت من تمسّك جويد، نجات مى يابد و هر كس كه از اهل بيت من دورى كند، در بحر ضلالت و گمراهى غرق خواهد شد)).
حاكم بعد از نقل اين حديث مى گويد: ((اين حديث به شرط مسلم صحيح است )).(208)
هيثمى در مجمع الزوايد روايت فوق را با اين لفظ نقل مى كند: ((عن ابى سعيد الخدرى قال سمعت النبى صلّى اللّه عليه و آله يقول : انما مثل اهل بيتى فيكم كسفينة النوح ، من ركبها نجى و من تخلّف عنها غرق وانما مثل اهل بيتى فيكم ، مثل باب حطة فى بنى اسرائيل ، من دخله ، غفرله )).(209)
((از ابو سعيد خدرى روايت شده است كه گفت : شنيدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمود: اهل بيت من ، در ميان شما امت ، همانند كشتى نوح هستند، هر كس به آنها بپيوندد اهل نجات بوده و هر كس از آنها تخلف كند، هلاك خواهد شد. اهل بيت من در ميان شما همانند باب حطه (210) در بنى اسرائيل اند، هر كه از طريق ايشان به سوى خدا برود، غفران و رحمت الهى نصيبش مى گردد)).
محبّ طبرى روايتى را مطابق مضامين روايات فوق در ذخائر العقبى از على عليه السّلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ((قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : مثل اهل بيتى ، كمثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تعلق بها فاز و من تخلّف عنها زجّ فى النار))(211) ؛ ((پيامبر فرمود: اهل بيت من همانند كشتى نوح هستند هر كس به آنان بپيوندد و متعلق به آنان شود، اهل نجات است و به فوز و سعادت خواهد رسيد و هر كس تخلّف از آنان نمايد، به سوى آتش پرتاب خواهد شد)).
اگر كسى با چشم انصاف و حقيقت بين به اين حديث شريف كه از طرق مختلف و با اسانيد متعدده در كتب برادران اهل سنت ما نقل شده و همه بر آن مهر صحّت زده اند نگاه كند، آيا غير از لزوم پيروى از اهل بيت در تمام امور دينى و دنيايى ، چيز ديگرى از آن استفاده خواهد كرد؟ آيا اين بهترين دليل و گواه بر پيدايش ((مكتب تشيّع )) در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نخواهد بود؟
2 - حاكم در مستدرك ، به سند خودش از ابوذر روايت مى كند كه : ((قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : من اطاعنى فقد اطاع اللّه ومن عصانى فقد عصى اللّه ومن اطاع علّيا فقد اطاعنى و من عصى عليا فقد عصانى وقال الحاكم : هذا حديث صحيح الاسناد))(212) ؛ ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كس از من اطاعت كند، از خدا اطاعت نموده و هر كس مرا مخالفت و نافرمانى كند، خداوند را نافرمانى نموده است ، هر كس على را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كس على را نافرمانى كند، مرا نافرمانى نموده است ، بعد حاكم مى گويد: اين حديث صحيح الاسناد است )).
محب طبرى نيز روايت فوق را با كمى اختلاف در لفظ، در كتاب الرياض النضره (213) نقل نموده و مى گويد: ((حديث را ابوبكر اسماعيلى در معجمش و خجندى نيز روايت نموده اند)).
اين حديث شريف ، كاملا دلالت دارد بر وجوب پيروى از على عليه السّلام و حرمت مخالفت با آن حضرت ؛ زيرا نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله مخالفت با او را عين مخالفت با خود و مخالفت با خود را عين مخالفت با خداوند دانسته است ، همان طورى كه اطاعت از او را عين اطاعت از خود و اطاعت از خود را عين اطاعت از خداوند دانسته است . پس در نتيجه مطيع على عليه السّلام مطيع خداوند است و كسى كه او را نافرمانى كند، درست مثل كسى است كه خداوند را نافرمانى نموده است .
بنابراين ، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به هر چه ما را امر مى كند، بايد آن را بپذيريم و از هر چه ما را نهى مى كند، بايد از آن اجتناب و دورى نماييم . واين خود تدوين ((مكتب تشيّع )) است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين صورت براى مردم بيان نموده است .
3 - ترمذى در صحيح ، حديثى را مسندا از على عليه السّلام نقل مى كند كه در آن آمده است : ((قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : رحم اللّه عليّا، اللهم ادر الحق معه حيث مادار))(214) ؛ ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: رحمت خداوند بر على باد! پروردگارا! هميشه حق را با على قرار بده ، هر جا كه باشد)).
حديث را حاكم نيز(215) نقل نموده و مى گويد حديث به شرط مسلم صحيح است .
فخر رازى در تفسير كبير در اينكه آيا جهر به ((بسمله )) جايز است يا خير؟ چنين مى گويد: ((ان على بن ابى طالب رضى اللّه عنه كان يجهر بالتسمية ، فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى فى دينه ، بعلى بن ابى طالب ، فقد اهتدى والدليل عليه قوله صلّى اللّه عليه و آله ، اللهم ادر الحق مع على حيث مادار))(216) ؛ ((على بن ابى طالب عليه السّلام بسم اللّه الرحمن الرحيم را در نماز به جهر قرائت مى كرد و اين مطلب متواتر است و ثابت ، و كسى كه در دين خودش به على عليه السّلام اقتدا كند، حتما هدايت شده است . دليل بر اين مطلب ، حديث شريف منقول از پيامبر است كه فرمود: پروردگارا! حق را با على قرار بده ، هر جا كه باشد)).
وى مى افزايد: ((ومن اتخذ عليا اماما لدينه ، فقد استمسك بالعروة الوثقى فى دينه و نفسه ))(217) ؛ ((كسى كه على عليه السّلام را در مسائل دينى و احكام شرعى امام انتخاب كند و مطابق گفتار و كردار آن حضرت عمل نمايد، پس تمسك نموده است هم در دينش و هم در نفسش به عروه وثقى و طناب محكم الهى كه پاره نمى شود)).
4 - خطيب بغدادى در تاريخ بغداد از ابى ثابت ، آزاد شده ابوذر، از ام المؤ منين ام سلمه ، روايت مى كند كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: ((على مع الحق والحق مع على ولن يفترقا حتّى يردا على الحوض يوم القيامة ))(218) ؛ ((على عليه السّلام با حق و حق با على عليه السّلام هست و اين دو هميشه با هم اند و از هم جدا نخواهند شد تا نزد حوض كوثر به من ملحق شوند)).
اين فرمايش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گويا كنايه از اينكه تا دنيا باقى است على عليه السّلام مدار و محور حق هست و اگر كسى راهى غير از راه او رود يا حكمى بر خلاف حكم او دهد، مخالفت با او واجب است .
5 - حاكم در مستدرك از ابو سعيد تيمى ، از ابوثابت آزاد شده ابوذر از ام المؤ منين ، ام سلمه نقل مى كند كه : ((سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول : على مع القرآن و القرآن مع على لن يفترقا حتى يردا على الحوض ))(219) ؛ ((شنيدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمود: على با قرآن و قرآن با على است و اين دو از هم جدا نخواهند شد تا نزد حوض كوثر به من ملحق گردند؛ يعنى اين دو هميشه باهم اند، پس بايد قرآن را از على آموخت و مقام على عليه السّلام را هم بايد از طريق قرآن شناخت )).(220)
مسلما آنچه از اين روايت هم استفاده مى شود، اين است كه اگر مى خواهيد قرآن را آن طور كه بايد درك كنيد، بدانيد كه علم آن نزد على عليه السّلام مى باشد، پس هر چه او از قرآن و در رابطه با معانى و تاءويل آن بگويد، بر گفته ديگران ترجيح داشته و واجب الاتباع است و اين ، درست همان چيزى است كه شيعيان به آن عمل مى كنند.
6 - سيوطى در تفسير الدر المنثور، در ذيل تفسير آيه مباركه (إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ اءُوْلََّئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ)(221) ؛ ((كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام مى دهند، بهترين افراد روى زمين هستند))، مى گويد: ((واخرج ابن عساكر عن جابر ابن عبداللّه قال : كنا عند النبى صلّى اللّه عليه و آله فاقبل على عليه السّلام فقال النبى صلّى اللّه عليه و آله والذى نفسى بيده انّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة ))(222) ؛ ((ابن عساكر از جابر بن عبداللّه روايت مى كند كه ما در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بوديم ، ديديم على عليه السّلام مى آيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: قسم به كسى كه جانم در قبضه قدرت اوست ، اين شخص (على عليه السّلام ) و شيعيان او رستگارانند در روز قيامت )).
حديث فوق را مناوى به اين صورت كه : ((شيعة على عليه السّلام هم الفائزون (223) ؛ شيعيان على عليه السّلام رستگارانند)) و به اين صورت : ((على وشيعته هم الفائزون ؛ على عليه السّلام و شيعيان او رستگارانند))، روايت مى كند.
7 - ابن حجر در الصواعق المحرقة از ديلمى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كند كه آن حضرت خطاب به على عليه السّلام فرمود: ((يا على ! ان اللّه قد غفر لك و لذريتك وولدك ولاهلك ولشيعتك ولمحبّى شيعتك ، فابشر فانك الانزع البطين ))(224) ؛ ((اى على ! به درستى كه خداوند آمرزيده است تو را و ذرّيه و فرزندان تو را و اهلت را وشيعيانت را و دوستان شيعيانت را، پس بشارت باد تو را كه تو منزّه از شرك و مملوّ از علوم مختلفه هستى )).
دقت در اين روايات مى رساند كه لفظ شيعه ، اگر براى اتباع و پيروان اهل بيت عليهم السّلام عَلَم و نام شده است (يعنى اگر مطلق و بدون اضافه به كسى گفته شود، ذهن انصراف پيدا مى كند به سوى پيروان على عليه السّلام و ساير اهل بيت عليهم السّلام ، در حالى كه اگر مراد پيروان كس ديگرى باشد حتما بايد نام آن كس نيز به عنوان مضاف اليه ذكر شود) اين نامگذارى و شهرت ، در زمان خود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صورت گرفته است ، و حتى از مطالعه تاريخ معلوم مى شود كه بعضى از صحابه در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و بعد از آن ، به نام شيعيان على عليه السّلام ياد مى شده اند، مثل ابوذر غفارى ، سلمان فارسى ، عمار ياسر، مقداد و غير آنان .
8 - مسعودى شافعى در مروج الذهب ، از كتاب اخبار از عباس بن عبدالمطلب ، عموى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه ما در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بوديم ، ديديم على عليه السّلام به طرف ما مى آيد، وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را ديد، چهره مباركش روشن و جبينش گشاده شد. عرض كردم : اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ! هر وقت چشم شما به صورت اين جوان (على عليه السّلام ) مى افتد، رنگ چهره شما روشن مى شود.
آن حضرت فرمود: ((اى عموى رسول خدا! به خدا قسم حبّ من نسبت به على ، بيش از اين حرفهاست ، هيچ پيامبرى مبعوث نشده ، مگر اينكه ذريّه و نسل او كه بعد از وى باقى مانده اند، از صلب خودش بوده ، اما ذريه من بعد از من ، از صلب على خواهد بود.
به درستى كه روز قيامت مردم خوانده مى شوند به اسمهاى خودشان و اسمهاى مادرانشان و اين ستر و پرده اى است از ناحيه خداوند ستّار براى آنان مگر على و شيعيان او؛ زيرا آنان به خاطر صحّت ولادت شان به اسمهاى خود و اسمهاى پدرانشان ، خوانده مى شوند)).(225)
اين روايت و نظاير آن كه در كتب معتبر اهل سنت ، با اسناد و طرق مختلف نقل شده اند، خود شاهدى واضح و گويا هستند بر اينكه ، بذر تشيّع توسط خود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، در زمين پر بار اسلام افشانده شده است ، به اين معنا كه ((اسلام )) و((تشيع )) با هم بذر افشانى شده و در كنار هم رشد نموده اند.
گفته نشود كه مراد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله از اين روايات كه به لفظ ((شيعه )) صادر شده است ، تمام كسانى هستند كه على عليه السّلام را دوست دارند و با او دشمنى نمى كنند؛ چنانكه بعضى چنين پنداشته اند؛ زيرا در آن صورت تعبير به لفظ شيعه درست نبود؛ چون همان طورى كه در ((بخش شيعه كيست ؟)) خواهد آمد، ((شيعه )) به معناى تابع و ((پيرو)) است ، نه محب و دوست ؛ و صرف دوست داشتن على عليه السّلام در صدق اين اسم بر او كافى نخواهد بود، بلكه بايد اقتدا و پيروى و التزام شخص به متابعت از آن حضرت محقق باشد، تا اين اسم بر او صدق كند.
البته نا گفته نماند كه يك عده از مغرضين و دشمنان اسلام و مسلمين كه در لباس اسلام و به نام مسلمان ، هميشه منتظر فرصت براى خرابكارى هستند و با ايجاد نفاق بين مسلمانان ، به اصطلاح معروف از ((آب گل آلود ماهى مى گيرند))، در امثال احاديث ذكر شده ، دستكارى نموده و با افزودن جملاتى به آن و نسبت دادن آن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خواسته اند بگويند كه مراد آن بزرگوار مذمت شيعه بوده ، نه مدح و بيان حقانيت آن .
به طور مثال از جمله كسانى كه دست به چنين كارى زده ، ((فضل بن غانم مروزى )) قاضى رى است كه در ذيل حديث ((انت و شيعتك فى الجنة ؛ تو وشيعيانت در بهشت هستيد)) افزوده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
اى على ! از كسانى كه تو را دوست دارند، طائفه اى هستند كه اسلام فقط بر سر زبانهاى آنهاست ، قرآن را مى خوانند، اما عمل به آن نمى كنند، آنها به نام ((رافضه )) ياد مى شوند و هر وقت با آنها رو به رو شدى ، جهاد كن ؛ زيرا آنان مشركند!!.(226)
ولى - بحمداللّه - هيچ كدام از حفاظ و دانشمندان اهل سنت اين شخص و احاديث او را قبول ندارند.
((شيخ الاسلام رازى )) از احمد بن حنبل نقل مى كند كه : ((چه كسى حديث او را قبول خواهد كرد؟)).(227)
((دار قطنى )) مى گويد: ((فضل بن غانم قوى نيست )).
((يحيى بن معين )) مى گويد: ((فضل بن غانم چيزى نيست ؛ يعنى حتى ارزش جرح را هم ندارد)).(228)
از همه مهمتر اينكه فضل بن غانم در كتب رجالى اهل تسنن متهم به فساد اخلاقى شده به حدى كه در رابطه با وى گفته شده است : ((او به پسر بچه ها علاقه وافرى داشت )).(229)
يكى ديگر از آن عده كه احاديث را دستكارى كرده ، ((سوار بن مصعب همدانى كوفى اعمى )) است .
يحيى بن معين مى گويد: ((سوار بن مصعب چيزى نيست )).
ابو داوود مى گويد: ((سوار بن مصعب مورد وثوق و اطمينان نيست )).
بخارى مى گويد: ((سوار بن مصعب حديثش مورد انكار است )).
ابو حاتم مى گويد: ((سوار بن مصعب متروك الحديث است )).
نسائى مى گويد: ((سوار بن مصعب مورد اطمينان نيست )).
حاكم مى گويد: ((سوار بن مصعب از اعمش و ابو خالد مطالب منكره را روايت نموده است )).(230)
احمد بن حنبل مى گويد: ((سوار بن مصعب متروك الحديث است )).(231)
همچنين از جمله آن عده كه به دستكارى احاديث پرداخته ، مى توان ((ابوجناب كلبى و سويد بن سعيد)) را نيز نام برد، ولى خوشبختانه حفاظ و دانشمندان اهل سنّت بر كذب آن دو و عدم قبول رواياتشان تصريح نموده اند؛ چنانكه بزرگان اهل سنت نيز جمله اضافه شده را جعلى دانسته اند.
از كسانى كه تصريح به اين مطلب نموده اند، مى توان ((على بن محمد شوكانى و ابن حجر و ابن تيميّه و خطيب بغدادى و سيوطى )) را نام برد.(232)
واضح و روشن است كه بسيارى از تبليغات سوء عليه شيعيان و مكتب تشيع از همين دروغها سرچشمه گرفته و متاءسفانه برادران اهل سنت ما نيز بدون تحقيق و تتبع و شناسايى راوى حديث ، هر چه را شنيده يا خوانده اند، به طور مسلّم و صحيح پذيرفته و بعد اينجا و آنجا نقل كرده اند.
غافل از اينكه تهمت و افترا نسبت به يك مكتبى كه نهال آن با دست رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در زمين اسلام غرس شده ، و توسط اهل بيت آن حضرت پاسدارى و آبيارى گرديده و در طول تاريخ توانسته است خودش را از شر حملات و تبليغات سوء و توطئه هاى شوم دشمنان از خدا بى خبرش ، حفظ و به حيات پر بار خويش ادامه بدهد، جز خيانت به اسلام و مسلمانان ، چيز ديگرى به حساب نخواهد آمد.
اگر برادران اهل سنت ما آنچه را از دروغها و تهمتها كه در رابطه با تشيّع يا شيعيان مى شنوند يا مى خوانند، فورا نپذيرفته بلكه اگر خود فرصت تحقيق و تتبع را نداشتند، بيايند و دوستانه با علماى تشيّع ، در ميان بگذارند و از آنها توضيح يا جواب بخواهند، يقينا خيلى از مطالبى را كه در نظر آنان نادرست است ، متوجه خواهند شد كه موافق قرآن و سنت بوده و هيچ گونه اشكالى شرعا و عقلا ندارد.
ولى متاءسفانه آنان بيشتر اوقات ، دورى اختيار مى كنند، وهمين دوريهاست كه بى خبريها را در پى خواهد داشت ، و بعد هم در اثر ناآشنايى و كمى محبت و احيانا نبودن آن ، نزاعها و درگيريها واختلاف به وجود خواهد آمد كه دواى درد همه اين موارد، فقط نزديك شدن به همديگر و مطلع شدن از حقيقت راه و روش همديگر است .
مرحوم والد ما آقاى حجت قدّس سرّه حكايت مى كردند كه در سالهاى نخستين كه به كابل آمده بودند و هر روز با تعدادى از علماى اهل سنت بحث و مناظره داشتند، يك روز يكى از علماى بزرگ آنان با تعدادى از شاگردانش وارد ((حسينيه چنداول )) شده و با ايشان در رابطه با بعضى از مطالب مشغول بحث و مناظره شد.
ايشان مى فرمود: از جمله ايرادات آن عالم سنى اين بود كه شما شيعيان بت پرست هستيد، براى اينكه سنگى را مقابل صورت خودتان گذاشته و به آن سجده مى كنيد.
مى فرمود: من گفتم اگر بنا باشد موقع سجده كردن هر چيزى كه مقابل صورت انسان قرار دارد و پيشانى برآن گذاشته مى شود، مورد پرستش قرار گيرد، شما هم با ما فرقى نداريد؛ چون بالا خره يا فرش يا حصير يا گليم يا خاك مقابل صورت شما نيز هست و بر آن سجده مى كنيد.
وانگهى ما شيعيان سجده بر غير زمين و غير چيزى كه از زمين به وجود مى آيد را باطل مى دانيم و چون ((خاك كربلا)) از مقدس ترين خاكهاى عالم است ، آن را به صورت مهر درست نموده و به عنوان سجده گاه از آن استفاده مى كنيم ، نه به عنوان مسجود، تا اشكال بت پرست بودن بر ما وارد شود.
ايشان مى فرمود: در حين مباحثه ظهر شد و مولوى سنّى كه مقدارى نرمتر شده بود با ما به داخل مسجد آمد و در صف جماعت ايستاد.
يكى از فرّاشهاى حسينيه ، مهر بزرگى از تربت كربلا را مقابل او گذاشت ، من به شوخى گفتم ، مولوى صاحب روى مهر سجده نمى كند، مهر را بردار. عالم سنى گفت : ما روى خاك لندن هم سجده مى كنيم ، اينكه خاك كربلاست ؛ خاكى كه خون فرزند رسول خدا روى آن ريخته شده و متبرك است .
مى بينيد چند لحظه بحث دوستانه موجب مى شود كه حقيقت براى آن عالم سنّى روشن شود و با خودش بينديشد كه اگر سجده برخاك لندن مثلا جايز است ، بر تربت پاك و مطهر كربلاى معلّى به طريق اولى بايد جايز باشد.
از آنچه تا حال نوشته شد، اميدواريم كه حقيقت تشيّع و واقعيت اين مكتب براى برادران اهل سنت ما روشن شده باشد، و متوجه شده باشند كه تشيّع از بيرون اسلام ، به داخل آن سرايت نكرده ، بلكه مولود طبيعى اسلام است ؛ و اين مذهب از تمام مذاهب ديگر اسلام داراى قدمت بيشتر بلكه مقارن با ظهور اسلام به وجود آمده است ؛ زيرا پيروى از اهل بيت عليهم السّلام جزء دستور كار دين مقدس اسلام ، از اولين روزهاى ظهور آن بوده است .