اهل سنّت و پيروى از دوازده امام (ع )

ممكن است بعضى از برادران اهل سنت ما بگويند كه طبق آيات و روايات مذكور، پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله امرفرموده است كه مابه خمسه طيّبه ((آل عبا)) مراجعه نموده واز آنان پيروى كنيم و آنها عبارتند از خود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام در حالى كه در مكتب تشيّع ، عترت منحصر به اين حضرات عليهم السّلام نشده و در اين مكتب بعد از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله پيروى دوازده امام كه همه آنان داراى عصمت مى باشند، واجب است .
آيا دليلى بر وجوب تمسك به دوازده امام عليهم السّلام و پيروى از آنان بعد از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد ؟
در جواب بايد بگوييم كه مسلماً چنين است و در مكتب تشيّع امامت تا روز قيامت ادامه داشته و هرگز قطع نمى شود و بعد از هر امامى كه از دنيا رحلت مى كند، امام ديگرى كه طبق نص امام قبلى جانشين اوست ، بر مسند امامت قرار مى گيرد.
در زمان حاضر نيز امامت و رهبرى مسلمين به عهده حضرت امام زمان ، مهدى منتظر حجة بن الحسن العسكرى -ارواحنالتراب مقدمه الشريف الفداء- قرار گرفته است كه دوازدهمين امام از ائمه دوازده گانه و آخرين آنهاست . براى اثبات اين مدعا مى توانيم ادله متعددى بيان كنيم از جمله :
1 - روايتى است كه در كتب برادران اهل سنت ذكر شده و دلالت آن بر وجود فردى از اهل بيت در هر زمان واضح و روشن است ، حديث گر چه به الفاظ مختلف نقل شده اما تواتر معنوى نسبت به آن ثابت است .
ما حديث را از ذخائر العقبى تأ ليف طبرى نقل نموده و بعد اسامى كتب ديگرى را كه اين حديث در آنها آمده است ، ذكر مى نماييم : ((عن على عليه السّلام قال : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : النجوم امان لاهل السماء، فاذا ذهبت النجوم ذهب اهل السماء و اهل بيتى امان لاهل الارض ، فاذا ذهب اهل بيتى ذهب اهل الارض )).(95)
((على عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ستارگان ، امان هستند براى اهل آسمان و وقتى ستاره اى نباشد، اهل آسمان هم از بين مى روند. و اهل بيت من امان هستند براى اهل ارض و ساكنان زمين ، پس زمانى كه از اهل بيت من كسى در روى زمين نباشد، ساكنان زمين نيز نابود خواهند شد)).
اين حديث را حاكم در مستدرك الصحيحين (96) با اندك اختلاف در لفظ نقل نموده ، مى گويد: ((اين حديث صحيح الاسناد است )).
همچنين حديث مذكور در كنزالعمال (97) والصواعق المحرقه (98) نيز روايت شده است .
هيثمى هم در مجمع الزوايد(99) حديث را ذكر نموده ، مى گويد: ((طبرانى نيز اين حديث را نقل كرده است )).
مناوى در فيض القدير(100) بعد از نقل حديث در متن ، در شرح چنين مى گويد: ((اين حديث را از مسلمة بن اكوع ، طبرانى و مسدّد و ابن ابى شيبه نيز نقل كرده اند)).
2 - سيد رضى قدّس سرّه از على عليه السّلام در نهج البلاغه روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((الا ان مثل آل محمد صلّى اللّه عليه و آله كمثل نجوم السماء اذا خوى نجم ، طلع نجم )).(101)
((آگاه باشيد كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همانند ستارگان آسمانند، وقتى يك ستاره غروب كند، ستاره ديگرى طلوع خواهد كرد (تا با نور خودش گم گشتگان شب تاريك و ظلمانى را راهنمايى نمايد، پس اگر از اهل بيت هم يكى از دنيا رحلت نمايد، ديگرى جاى او را پر مى كند تا با ارشاد و هدايت خود، گم گشتگان ظلمت آباد ضلالت را به شاهراه هدايت و سعادت ، رهنمون باشد)).
3 - در حديث شريف ثقلين متوجه شديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مادامى كه به قرآن و عترت (كه عبارت از اهل بيت هستند) متمسك باشيد، گمراه نخواهيد شد)).
قرآن كه در اين حديث عِدْل اهل بيت قرار گرفته ، تا قيامت هست پس بايد اهل بيت نيز تا قيامت باشند؛ زيرا همان طورى كه گفته شده است : ((حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد؛ دو چيزى كه مثل هم و عِدْل هم از جميع جهات هستند، داراى حكم واحد مى باشند)).
آنچه از ابن حجر در تبيين معناى آيه مودّت و حديث ثقلين نقل شد نيز اين مطلب را تاءييد مى كند.
4- از مراجعه به كتب لغت و توجّه به معناى عترت استفاده مى شود كه عترت و اهل بيت عبارت از نسل حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى باشند كه تا كنون وجود داشته و بعد از اين هم وجود خواهند داشت .
فيومى در مصباح المنير ذيل ماده ((عتر)) مى گويد: ((العترة نسل الانسان ؛ عترت عبارت است از نسل انسان )).
قال الازهرى : ((وروى ثعلب عن ابن الاعرابى ان العترة ولد الرجل و ذريّته و عقبه من صلبه ولا تعرف العرب من العترة غير ذلك )).(102)
ازهرى مى گويد: ((ثعلب از ابن اعرابى روايت مى كند كه عترت ، فرزندان و نسل مرد است كه از صلب او به دنيا مى آيند و عرب براى عترت ، معناى ديگرى غير از اين معنا نمى شناسد)).
ابن منظور نيز ذيل ماده ((عتر)) مى گويد: ((وقال ابن الاعرابى : فعترة النبى صلّى اللّه عليه و آله ولد فاطمة البتول عليهاالسلام )).
((ابن اعرابى مى گويد: عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ذرّيه فاطمه بتول هستند)).
و بعد از آنكه چند معناى ديگر براى عترت ذكر مى كند، مى گويد: ((والمشهور المعروف ان عترته اهل بيته و هم الذين حرّمت عليهم الزكاة و الصدقة المفروضة )).(103)
((مشهور و معروف آن است كه عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اهل بيت آن حضرت هستند و آنان عبارتند از كسانى كه زكات و صدقه واجبه بر آنان حرام است )).
زبيدى نيز بعد از ذكر چند معنا براى عترت كه تقريباً نزديك به هم هستند، مى گويد: ((والعامة تظنّ انّها ولد الرجل خاصة و ان عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ولد فاطمة رضى اللّه عنها)).(104)
((عرف ، عترت را عبارت مى دانند از ذرّيه مرد كه از صلب او به دنيا بيايند و عترت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ذرّيه فاطمه زهرا عليها السّلام هستند، بعد مى گويد: ابن سيده هم قايل به همين قول است )).
اگر در اين كلمات دقت شود، ترديدى باقى نخواهد ماند كه مراد از ((عترتى )) كه عِدْل قرآن هست ، همه منتسبين به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا نزديكان او نيست بلكه عدل قرآن ، آن عترتى است كه مى توانند مرجع مسلمين در احكام دين باشند و آنان منحصرند در ائمه دوازده گانه ؛ زيرا غير آنان اگر هم چيزى دارند از آنان دارند.
آقاى سيد محمد صديق حسن بخارى بعد از نقل حديث شريف ثقلين از زيدبن ارقم ، مى گويد: ((اين حديث مبيّن فضيلت اهل بيت عليهم السّلام و بزرگى حق آنان در اسلام است و اينكه آنان قرين قرآنند، در تعظيم و اكرام . و بعد از اين بيان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در رابطه با فضيلت و عظمت اهل بيت عليهم السّلام ديگر بيانى وجود نخواهد داشت ؛ زيرا بعد از آبادان قريه اى وجود ندارد (كنايه از اينكه ديگر راه بهانه جويى براى كسى باقى نمى ماند)).
بعد مى گويد: ((نزد من ثابت است كه مراد از اهل بيت و عترت در درجه اول كسانى از اقارب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هستند كه در عصر نبوت موجود بودند و لكن اين كلمه شامل مى شود كسانى را كه بعد از آنان به وجود آمدند از اكابر و بزرگان و راهنمايان به سوى علم و عبادت ، مثل ائمه دوازده گانه از عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله )).
تا آنجا كه مى گويد: ((مراد از اهل بيت در حديث ثقلين ، فقط عترت طاهره و ذرّيه مطهره هستند و اين كلمه شامل ازواج پيامبر نمى شود)).(105)
5 - شيخ احمد بن على شافعى مى گويد: ((حديث ثقلين صحيح است و مراد از آن اين مى باشد كه علمايى از عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى هميشه تا روز قيامت امر كننده هستند به آنچه در قرآن وجود دارد)).(106)
همچنين آقاى محمد بن عبدالباقى در شرحى كه بر كتاب المواهب اللدنية تاءليف حافظ ابن حجر عسقلانى دارد، بعد ازذكر لفظ ((عترت )) مى گويد: ((در اين حديث بعد از اجمال ، تفصيل و بيانى است ؛ يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى خواهد بفرمايد: اگر شما اوامر قرآن را پذيرفتيد و از نواهى آن اجتناب كرديد و هدايت شديد به هدايت عترت من و اقتدا به سيره آنان نموديد، گمراه نخواهيد شد)).
بعد از قرطبى نقل مى كند كه اين وصيّت و تاءكيد عظيم اقتضا مى كند وجوب احترام آل آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و اكرام و محبت آنان را، مانند وجود ديگر فرايض كه عذرى براى احدى در تخلّف از آن نيست . مخصوصاً كه خصوصيت آل نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معلوم و طورى است كه آنان جزء آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله هستند، چنانكه خود آن حضرت فرمود: ((فاطمة بضعة منّى ؛ فاطمه پاره اى از (وجود) من است )).
او از شريف سمهودى نقل مى كند كه : ((اين خبر به ما مى فهماند كه در هر زمان تا به قيام قيامت كسى از عترت كه به او متمسك شويم ، وجود دارد همان طورى كه قرآن تا روز قيامت وجود خواهد داشت ، پس اگر اهل بيت نباشند، اهل ارض هم نخواهند بود)).
همچنين وى از زرقانى نقل مى كند كه در شرح اين حديث گفته است : ((اينكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اول فرمود: انى تارك فيكم الثقلين ، اشاره ، بلكه تصريح است به اينكه قرآن و اهل بيت بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تواءم هستند و آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله امتش را وصيّت نمود به خوش رفتارى با قرآن و عترت و اينكه حق اين دو را ضايع ننموده و در امور دين به آنان مراجعه كنند .
اما به قرآن مراجعه كنند؛ چون معدن علوم دينيه و اسرار و حكم شرعيه و كنوز و گنجهاى حقايق و معرفت و دقايق است . و به عترت تمسك جويند؛ چون وقتى عنصر وجودى انسان پاك باشد، به او كمك مى كند در فهم دقايق دينى ، پس پاكى فطرت آدمى و طبيعت او موجب مى شود كه شخص داراى حُسن خلق باشد، و محاسن اخلاقى هم ايجاب مى كند صفاى قلب و پاك بودن دل را از ناپاكى و پليديها (يعنى اهل بيت عليهم السّلام چون داراى عنصر و طينت پاك هستند، پس بر ما واجب است از آنان پيروى كنيم )).
بعد زرقانى مى گويد: ((و اين وصيت را پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مؤ كّد و تقويت نمود به اين جمله : فانظروا بماذا تخلفونى فيهما؛ پس ببينيد چگونه حرف مرا نسبت به آن دو عمل خواهيد كرد (يعنى يا قرآن و عترت را متابعت و پيروى مى كنيد تا مرا خوشحال بسازيد، يا اينكه مخالفت آن دو را نموده و مرا ناراحت مى كنيد)).(107)
6 - رواياتى از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در كتب معتبره برادران اهل سنت ما موجود است كه دلالت آن بر امامت ائمه دوازده گانه و وجوب پيروى مسلمانان از آنان كاملاً واضح و روشن است . البته روايات منقوله در مجاميع حديثى برادران اهل سنت از نظر الفاظ، داراى اختلاف كمى هستند، اما همه آن احاديث يك معنا و مطلب را ارائه مى دهند كه مثبت امامت دوازده امام عليهم السّلام بعد از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى باشد.
مسلم در صحيح ، كتاب امارت در باب اينكه مردم همه تابع قريش اند، به دو سند از جابر بن سمره نقل مى كند كه : ((دخلت مع ابى على النبى صلّى اللّه عليه و آله فسمعته يقول : انّ هذا الامر لاينقضى حتّى يمضى فيهم اثناعشر خليفة . قال : ثمّ تكلّم بكلام خفى علَىَّ. قال فقلت لابى : ما قال ؟ قال : كلهم من قريش )).(108)
((جابر بن سمره مى گويد: با پدرم ، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شديم ، شنيدم كه آن حضرت مى فرمود: اين دين منقضى نمى شود و به آخر نمى رسد، تا اينكه دوازده خليفه يكى بعد از ديگرى خلافت نمايند و ارشاد و هدايت مردم را عهده دار شوند، جابر مى گويد: بعد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سخنى فرمود كه من درست متوجه نشدم ، از پدرم پرسيدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چه فرمودند؟ گفت : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تمام آن دوازده نفر از قريش مى باشند)).
حاكم نيشابورى به سندش از مسروق روايت مى كند كه گفت : ((كنّا جلوساً ليلة عند عبداللّه يقرئنا القرآن فساءله رجلٌ، فقال : يا اباعبدالرحمن ! هل ساءلتم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كم يملك هذه الامة من خليفة فقال عبداللّه ما ساءلنى عن هذا احد منذ قدمت العراق قبلك ، قال : ساءلناه ، فقال : اثناعشر عدة نقباء بنى اسرائيل )).(109)
((شبى خدمت عبداللّه بن مسعود (كه از اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هست ) نشسته بوديم و او براى ما قرآن قرائت مى كرد، پس مردى برخاست و خطاب به عبداللّه گفت : اى اباعبدالرحمن ! (كنيه عبداللّه بن مسعود) آيا شما از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هيچ گاه سؤ ال كرديد كه چند نفر در اين امت به عنوان خليفه و جانشين آن حضرت بعد از او خواهند بود؟ عبداللّه گفت : اين مطلب را از وقتى كه به عراق آمده ام كسى غير از تو از من نپرسيده است ، بلى ما از آن حضرت پرسيديم و آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله در جواب فرمود: تعداد خلفاى بعد از من دوازده نفرند مطابق عدد نقباى (سرپرستان ) بنى اسرائيل )).
احمد بن حنبل (110) از جابر بن سمره روايت مى كند كه : پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((لايزال الدين قائماً حتى يكون اثنا عشر خليفة من قريش ؛ اين دين براى هميشه باقى خواهد بود تا دوازده نفر از قريش بر آن خلافت كنند)).
وى به نقل از جابر بن سمره مى افزايد كه : ((سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله او قال صلّى اللّه عليه و آله : يكون بعدى اثنا عشر خليفة كلهم من قريش (111) ؛ از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدم يا آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بعد از من دوازده نفر خليفه خواهند بود كه همه از قريش مى باشند)).
متقى هندى روايت فوق را با اين لفظ نقل مى كند: ((يكون لهذه الامة اثناعشر قيماً، لايضرّهم من خذلهم ، كلهم من قريش )).(112)
((اين امت دوازده قيّم دارند كه تبعيت نكردن كسى از آنان ، آسيبى به خلافتشان وارد نمى كند و همه از قريشند)).
قابل ذكر است كه هيثمى وقتى اين حديث را ذكر مى كند، مى گويد: ((وقال لايضرهم عداوة من عاداهم ، فالتفت خلفى ، فاذا أ نا بعمر بن الخطاب فى اناس ، فاثبتوا لى الحديث كما سمعت )).(113)
((جابر مى گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: عداوت كسانى كه با آنان دشمن هستند، ضررى به آنان وارد نمى كند، بعد مى گويد: پشت سرم را نگاه كردم ، ديدم عمر بن خطاب با عده اى مى آيند، پس آنان نيز حديث را همان طور كه شنيده بودم برايم بيان كردند)).
حافظ سليمان قندوزى حنفى (114) بعد از نقل حديث فوق الذكر از كتب معتبره اهل سنت ، گفتار بعضى از محققين را در رابطه با شرح و توضيح اين حديث ، نقل مى نمايد كه ترجمه آن به فارسى چنين است :
بعضى از محققين مى گويند: ((رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه بعد از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خلفاى آن حضرت دوازده نفر مى باشند، مشهور و از طرق كثيره روايت شده است ، پس با گذشت زمان و شناسايى كون و مكان ، مى دانيم كه مراد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله از اين احاديث همين دوازده امام از اهل بيت آن حضرت است ؛ زيرا ممكن نيست اين حديث را حمل كنيم بر خلفايى كه از ميان اصحاب ، بعد از آن حضرت خلافت نمودند، چون عده آنها به دوازده نمى رسد؛ چنانكه امكان ندارد اين روايات بر سلاطين اموى تطبيق گردد؛ زيرا آنان از دوازده نفر بيشترند. و همه ايشان جز عمر بن عبدالعزيز، ظالم و سفاك بوده اند. از طرفى هم بنى هاشمى نيستند و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله - چنانكه در روايت عبد الملك بن جابر آمده است - فرمود: همه آن دوازده نفر از بنى هاشمند؛ و اينكه حضرت آهسته صحبت فرموده طورى كه راوى خبر متوجه نشده بوده ، خود دلالت براين مدّعا دارد؛ زيرا مردم از خلافت بنى هاشم خوششان نمى آمد، همچنين تطبيق اين روايات بر سلاطين عباسى هم درست نيست ؛ چون آنها علاوه براينكه ازدوازده نفربيشترند، آيه مباركه (... قُل لاَّ اءَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اءَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ...)(115) ، و حديث شريف كسا را بسيار كم رعايت كردند (بلكه اصلاً رعايت نكرده اند)).
بعد مى گويد: ((پس بايد حتماً حمل شود بر دوازده امامى كه از ميان اهل بيت و عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برخاسته اند؛ زيرا آنان داناتر، بزرگوارتر، زاهدتر، متقى تر و از نظر حسب و نسب بالاتر و نزد خداى متعال گرامى تر از اهل زمان خودشان هستند، علومى كه درسينه هاى آنان مى باشد، همه متصل است به جدّ بزرگوارشان از طريق وراثت و لدنيّت )).
سپس حافظ سليمان قندوزى حنفى مى گويد: ((اين چنين مى شناسند آنان را اهل علم و تحقيق و كشف و توفيق )).
اين مطلب را كه خلفاى پيامبر همين امامان دوازده گانه هستند، تاءييد مى كند و رجحان مى دهد حديث ثقلين واحاديث كثيره اى كه در اين كتاب (ينابيع الموده ) و غير اين كتاب از كتب معتبره ديگر ذكر شده است .(116)