اشاره

متكلمان انسان را مركب از دو حقيقت مي‌دانند: روح و جسم. و بر آن دلايلي اقامه كرده‌اند كه به برخي از آن‌ها اشاره مي‌كنيم:
1 - هر انساني افعال خود را به يك حقيقتي به اسم «من» نسبت مي‌دهد و مي‌گويد: من انجام دادم، من زدم و...، اين من كيست؟ آيا اين حقيقت غير از نفس است كه از آن به روح تعبير مي‌شود؟ همچنين هر انساني اعضا و جوارح مادي خود را به حقيقتي به نام «من» نسبت مي‌دهد و مي‌گويد: قلب من، شكم من، قدم من و... اين من كيست؟ آيا غير از روح و نفس است؟
2 - هر يك از انسان‌ها اين حس را دارد كه شخصيتش در تغييرات روزگار ثابت بوده و در آن تغيير و تحول وجود ندارد، با وجود تغييراتي كه در جسم و بدن اوست، آيا آن شخصيت، همان روح و نفس او نيست؟
3 - گاهي انسان ممكن است نسبت به هر چيزي حتي اعضاي بدن خودش غافل باشد؛ اما از يك چيز كه همان خوديت اوست، غافل نمي‌شود. آيا اين همان نفس و روح او نيست؟ فخررازي مي‌گويد: «گاهي من عالم و آگاه به خودم هستم؛ در حالي كه از همه اجزايم غافلم و اين خوديت، همان نفس و روح است».(176)
قرآن نيز به اين حقيقت اشاره كرده و مي‌فرمايد: «يا ايتها النفْس الْمطْمينه ارْجعي الي ربك راضيه مرْضيه فادْخلي في عبادي وادْخلي جنتي»؛(177) «اي نفس قدسي مطمين! به حضور پروردگارت باز آي كه تو خشنودي و او راضي از توست، باز آي و در صف بندگان خاص من در آي و در بهشت خاص من داخل شو.»
همچنين مي‌فرمايد: «فلوْلا اذا بلغت الْحلْقوم وانْتمْ حينيذ تنْظرون»؛(178) «پس چگونه خواهد بود هنگامي كه جان به گلو رسد. و شما وقت مرگ بر بالين آن مرده حاضريد و مي‌نگريد.»