جعل احاديث در خصوص خلافت
خلفاى غاصب احاديث بسيارى در كتب اهل سنت از جمله صحاح درج است كه همگى دلالت بر ولايت و خلافت بلافصل على بن ابى طالب ( ع ) دارد . يكى از اين احاديث حديث غدير بود . احاديث ديگر نيز فراوان هستند . راويان دروغگو وكذاب براى اين كه انحراف از على ( ع ) را توجيه كنند به ساختن اكاذيب متوسل شدند و در مقابل هر يك از اين احاديث حديثى را براى خلفا جعل كردند . ذيلا سه حديث درباره خلافت على آوردهايم و آنها را با جعلياتى كه در همين زمينه صورت گرفته - به اجمال - مقايسه نمودهايم . 1 - " در آن روزى كه پيامبر ( ص ) براى اولين بار خويشاوندان نزديك خود را دعوت كردند و اسلام را بر آنان عرضه داشتند به آنان فرمودند : " إن هذا ( يعنى على ) اخى ووصيى وخليفتى فيكم فاسمعوا له واطيعوا " [ يعنى على برادر و وصى من و جانشين من در ميان شماست ، پس سخنش را بشنويد و اطاعت كنيد ] . اين حديث را كثيرى از علماى عامه نقل كردهاند و آن را حديثى صحيح دانستهاند . ( 13 ) براى از بين بردن حديث فوق ، جاعلان حديث روايات مختلفى ساختهاند كه يكى از آنها اين است كه : " پس از نزول آية إذا جاء نصر الله والفتح ، عباس ( عموى پيامبر ) نزل على آمد و با وى به حضور پيامبر ( ص ) رفت . زمانى كه خدمت پيامبر ( ص ) رسيدند از تفسير اين آيه پرسيدند . پيامبر ( ص ) فرمود : اى عباس خداوند ابو بكر را خليفه من قرار داد ، فاسمعوا له تفلحوا ، واطيعوا ترشدوا [ = سخنان ابو بكر را بشنوديد تا رستگار شويد و از او اطاعت كنيد تا هدايت گرديد ] . ابن عباس مى گويد ، پس او را اطاعت كردند و هدايت شدند " . حديث فوق در كتاب " تاريخ بغداد " درج است . ( 14 ) ذهبى درباره اين حديث مى گويد : " اين روايت ، حديث صحيحى نيست " . ( 15 ) خطيب بغدادى اين حديث را از طريق " عمر بن ابراهيم بن خالد " كه از كذابهاى معروفست نقل مى كند . جلال الدين سيوطى نيز اين حديث را از قول خطيب بغدادى نقل كرده و سپس مى گويد : خطيب بغدادى ( پس از نقل حديث ) تصريح نموده كه " عمر بن ابراهيم " فرد كذابى است . ( 16 ) متأسفانه دستهاى خيانتكار ناشرين " تاريخ بغداد " عبارت خطيب بغدادى را [ = مبنى بر اينكه عمر بن ابراهيم كذاب است ] حذف كردهاند ، غافل از اين كه سيوطى اين حديث را قبلا از قول خطيب بغدادى در كتاب اللئالى نقل نموده و عبارت اخير وى را نيز [ = عمر بن ابراهيم كذاب است ] در كتاب خود ثبت كرده است . در خصوص حديث فوق ، تذكر يك نكته ديگر نيز ضرورى است و آن اينكه خود عباس نيز بعدها از بيعت با ابوبكر خوددارى نمود . ( 17 ) 2 - پيامبر مى فرمايد : " على وليى في كل مؤمن بعدى " ( بر تمامى مومنين - بعد از من - على ولى من خواهد بود ) . ( 18 ) از جمله روايات كه در مقابل اين حديث ساختهاند اين است كه ، زنى نزد پيامبر ( ص ) آمد و مطلبى را پرسيد . پيامبر ( ص ) فرمود : بعدا بيا ! زن گفت : اى پيامبر اگر من بعدا آمدم و شما فوت كرده بوديد چه كنم ؟ پيامبر گفت : اگر آمدى و مرا نيافتى نزد ابو بكر برو چون او خليفه پس از من است " فانه الخليفة من بعدى " . ( 19 ) گويا سند حديث فوق چنان مخدوش و غير قابل اعتنا بوده كه حتى ابن حجر خجالت كشيده سند روايت را در " صواعق " نقل كند . 3 - عايشه مى گويد : " على ، فاطمه را [ = دختر رسول خدا ] شبانه دفن كرد و ابو بكر از آن مطلع نشد و اين على بود كه بر فاطمه نماز خواند " . ( 20 ) براى تحريف اين ماجراى تاريخى و همچنين جهت جعل صحت خلافت ابو بكر روايتى بدين ترتيب نقل كردهاند : " شبى كه فاطمه فوت نمود ، ابو بكر وعمر و جماعتى كثير آمدند وابو بكر به على گفت : اى على جلو بايست تا ما با تو اقتدا كنيم و بر فاطمه نماز بخوانيم . على گفت : به خدا قسم من جلو نمى ايستم و حال آن كه تو خليفه رسول خدا هستى . ابو بكر پس از اين كلام على جلو ايستاد و نماز ميت را با چهار تكبير خواند " . ( 21 ) ذهبى درباره حديث فوق مى گويد : " اين از دروغهايى است كه عبد الله بن محمد مقدامى آن را ساخته است " . ابن عدى مى گويد : " هيچ يك از احاديث عبد الله مقدامى از ديگران شنيده نشده است " . ابن حبان مى گويد : " عبد الله مقدامى اخبار را واژگونه مى كند و مى توان گفت 150 حديث فقط از طريق مالك بدين گونه جعل كرده است " . حاكم و نقاش مى گويند : " عبد الله مقدامى احاديث ساختگى از مالك نقل مى كند " . سمعانى نيز در انساب الاشراف مى گويد : " عبد الله مقدامى در اخبار تدليس مى كرده و نمى شود به احادث وى استدلال نمود " . ( 22 )