مقدمه
فروغ حيات دنيوى پيامبر ( ص ) در روز دوشنبه 28 صفر ( 1 ) سال دهم هجرت خاموش شد وپس از سه روز ( 2 ) بدن مباركش مظلومانه در دل شب ( 3 ) دفن گرديد . به روايت تاريخ ، در اين سه روز گوركنى ( 4 ) ابو عبيده نام به مدد دلالى كه چارپا مى فروخت ( 5 ) همت كردند ومردى را به بهانه اينكه از همه پيرتر است ( 6 ) خليفه مسلمين نمودند . ( 7 )
آن شب كه پيامبر ( ص ) را به خاك مى سپردند ، مرم در خانههاى خود از فرط خستگى در خوابى سنگين غنوده بودند . ( 8 ) تنها ، دخترى بر سر گور با دو كودك خردسالش اشكريزان زمزمه ها بر لب داشت:
يا ابت ، يا رسول الله ! ماذا لقينا بعدك من فلان وفلان . ( 9 ) مردم خسته ، سه روز است كه فرياد كشيده اند . سه روز است كه دستشان مشت وپايشان لگد به مخالفان خليفه حواله كرده . نه پايشان ياراى آن دارد كه لطفى كرده تا بقيع بيايند ونه دستشان ناى كندن قبرى براى عزيز از دست رفته را دارد . حتى شيخين هم فرصت حضور در مراسم تدفين را نيافتهاند . ( 10 ) مردم آنقدر در دهان مخالفين خليفه خاك پر كرده اند ( 11 ) كه لزومى ندارد ماتم ريختن خاك بر قبر پيامبر ( ص ) را داشته باشند . حنجره ها آنقدر در كشتن مخالفين " اقتلوا فلانا " ( 12 ) و يا " قاتلوهم " يا " نضرب عنفك " ( 13 ) گفتهاند كه ديگر طمع نوحه سرايى براى پيامبر ( ص ) را نبايد از آنها داشت .
بدنها خسته است و چشمها از دود آتش خانه وحى ( 14 ) افسرده . اى كلنگهايى كه قبر پيامبر ( ص ) را حفر مى كنيد ، بى صدا باشيد ! بى صدا ، كه دخت خليفه - در سايه خلافت پدر - در خواب ناز خفته است . ( 15 ) اى كلنگها بى صدا باشيد كه مردم خفتهاند و فردا وفرداهاى ديگر بسى مشغله ها دارند . فردا روز غارت اموال مردم است . فردا در نماز ، خليفه با خالد قرار ترور دارد . ( 16 ) فردا بر منبر رسول خدا ( ص ) خليفه سنت فحاشى به نواميس پيامبر را بدعت مى گذارد . ( 17 )
فردا بقيع ، دوباره شاهد دفنى شبانه است . ( 18 ) فردا بايد از فاطمة پوزش طلبيد . ( 19 ) از فردا كسى را حق آن نيست كه بر فرزندش نام " محمد " گذارد ( 20 ) ويا از محمد ( ص ) روايت برخواند . ( 21 ) فردا شجره رضوان را بايد از ريشه بركند ( 22 ) كه ياد آور بيعت مردم با پيامبر است . فردا سر مالك بن نويره ها را بايد به تيغ سپرده ، ناموس آنها را به كابين در آورد . ( 23 )
فردا سگان حوئب ( 24 ) بر شترى پارس مى كنند . ( 25 ) فردا براى اعتلاى دين اسلام ، على را با تيغ اجتهاد ( 26 ) سر مى زنند . فردا حسن ( ع ) آزرده از خنجر كينه توزان ماهها در بستر از درد مى نالد . ( 27 ) فردا سبط نبى ، با جگر پاره پاره خويش نجوا دارد . ( 28 ) فردا سر حسين ( ع ) در طشت طلا ، ( 29 ) از خليفه ضربت عصا مى خورد . ( 30 ) فردا فرداى خزان باغ نبى است . فردا فرداى خالدها ومروانهاست . فردا روز سلطه شجره ملعونه وفرزندان طلقاست . فردا وفرداهاى ديگر روز كشتار حجر بن عدى ها ( 31 ) و محمد بن ابى بكرهاست . ( 32 ) فردا دنده هاى عبد الله بن مسعودها خرد مى شود . ( 33 )
فردا روز تدارك ربذه هاست . ( 34 ) فردا وفرداهاى ديگر عمارها را بايد زير مشت ولگد گرفت . ( 35 ) فردا مسجد كوفه انباشته از دستهاى قطع شده است . ( 36 ) فردا در دار الاماره براى هر سر بريده 500 درهم جايزه مى دهند . ( 37 ) فردا درخت زيبا ، بدن مثله شده ميثم را در آغوش مى كشد . ( 38 ) فردا بر سر قبر پيامبر ( ص ) ، سر از تن جداى زيد را نصب مى كنند . ( 39 )
فردا به مدت شش سال بدن بى سر ( 40 ) يحيى را به دار مى كشند . 41 فردا فرداى غربت دين پيمبر است . ( 42 ) فردا وفرداهاى ديگر وليدها - مست و مخمور - در نماز جماعت ، امامت مى كنند . ( 43 ) فردا مغيرة بن شعبه ها پس از زنا با امثال ام جميل ( 44 ) به محراب مسجد آمده ، اظهار تقدس مى كنند . فردا روز تلاش افسانه پردازان است . ( 45 ) فردا معاوية روات را براى ساخت اكاذيب ، به كاخ خضراء فرا مى خواند . ( 46 ) فردا خليفه سوگند ياد مى كند كه نام پيامبر را نيز دفن كند . ( 47 ) .
فردا . . . . الغدير الغدير ، تاريخ اين فرداهاست . الغدير ، زبان سيلى خوردگان اسلام است كه از نيام خاموشى برآهيخته است . الغدير ، شكوائيه آن عزيزى است كه خارى در چشم واستخوانى در گلو داشت . الغدير ، پالايش داستان اسلام از جعليات قصه گويان است .