علت ضعف ايمان در مسلمانان
مـؤ لف گـويد: كه شايسته ديدم در اينجا نقل كنم ملخص كلام شيخ خود ثقة الاسلام نورى رضـى اللّه عـنـه را در ( كـلمـه طـيـبه ) بعد از آنكه اثبات كرده كه فرقه اثنى عـشـريـه اهـل نجات اند از هفتاد و سه فرقه ، فرموده : و نجات اين جماعت در اين اعصار در غايت ضعف و پستى و قلت و سستى است به سبب امورى چند كه عمده آن كثرت تردد و آمد و شد كفار است به بلاد مقدسه ايران و شدت مراوده و تحبب مسلمين با ايشان و فرو گرفتن امـتـعـه و اقـمـشـه و آلات و اثـاث البـيت اهل كفر و شرك هر شهر و دهكده را تا آنكه نمانده چيزى از ضروريات زندگى و اسباب راحت بدن و آسودگى جز آنكه از آنها در آن نشانه و اسـمـى و يـادگـار و رسمى هست و نتايج اين كار و آثار اين رفتار مفاسد و مضارى است بى شمار كه در دين اسلام پيدا شده .
اول ـ آن اسـت كـه بـغـض قـلبـى كـفـار و مـلحـديـن كـه از اركـان ديـن و اجزاء ايمان است از دل بـرده و مـحـبـت و دوسـتى آنها را كه در مناقضت با دوستى خداوند و اوليائش چون آب و آتـش اسـت آورده بـلكـه مـراوده و آمـيـزش بـا آنـهـا مـايـه افـتـخـار و سـبـب مـبـاهـات شـده و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد در آيه ( لاتَجِدُ قَوْما... ) (221)دد8دn[يعنى :] نمى يابى قومى را كه ايمان آوردند به خداوند و روز باز پسين دوست دارند كسى را كه دشـمـنى و مخالفت كند خدا و رسول او را هر چند پدران يا پسران يا برادران يا عشيره او باشند چه رسد به بيگانه پس دوست ايشان را حظى از ايمان نباشد. و نيز فرموده :
( يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـُوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّى وَ عَدوَّكُمْ اَوْلِياَّءَ... ) (222)[nn8nn ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد.]
و در ( مـن لايـحـضره الفقيه ) از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه خداوند وحـى فـرسـتـاد بـه سـوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه بگو به مؤ منين نپوشند لباس اعـداى مـرا و نخورند غذاى اعداى مرا و نروند به راه هاى اعداى من پس مى شويد ا دشمنان مـن چـنانچه ايشان دشمنان من اند.(223) و در ( كتاب جعفريات ) به همين مـضـمـون از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نـقـل كـرده و در آخـر آن فـرمـوده : و متشكل نشوند به شكلهاى اعداى من .(224)
و در ( امـالى صـدوق عـ( مروى است كه جناب صادق عليه السلام فرمود: كسى كه دوسـت دارد كـافـرى را، دشـمـن داشـتـه خـداوند را و كسى كه دشمن شود كافرى را، دوست داشـتـه خـدا را. آنـگـاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است .(225) و در ( صـفـات الشـيعه ) از جناب امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: به درستى كـه از كـسـانـى كـه به خود بستند محبت ما اهل بيت را كسانى اند كه فتنه ايشان سخت تر است بر شيعيان ما از دجال ، راوى گفت : به چه سبب ؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشـمـن داشـتـن دوسـتـان مـا، زيـرا كـه چـون چـنـيـن شـود مـخـتـلط مـى شـود حـق بـه باطل و مشتبه مى شود پس شناخته نمى شود مؤ من از منافق .(226)
و نـيـز آن جـنـاب دربـاره اهـل جـبـر و تـشـبـيـه و غـلات فـرمـود چـنـانـچـه در ( خـصـال عـ( مروى است كه هركس دوست دارد ايشان را، دشمن داشته ما را و كسى كه دشمن دارد ايـشـان را، دوسـت داشـتـه مـا را و كسى كه مواصلت كند ايشان را، بريده است با ما و كـسـى كه بريده از ايشان ، مواصلت كرده با ما و كسى كه بيازارد ايشان را، نيكى كرده اسـت بـا مـا و كـسى كه نيكى كند ايشان را، آزرده است ما را و كسى كه اكرام كند ايشان را، اهـانت كرده ما را و كسى كه اهانت كرده ايشان را، اكرام نموده ما را و كسى كه رد كند ايشان را، پـذيـرفـتـه از مـا و كـسـى كه بپذيرد از ايشان ، رد نموده ما را و كسى كه احسان كند ايـشان را، بدى نموده با ما و كسى كه بدى كند با ايشان ، احسان نموده با ما و كسى كه تـصديق كند ايشان را، ما را تكذيب نموده و كسى كه تكذيب كند ايشان را، نصدى نموده ما را و كسى كه عطيه دهد ايشان را، محروم كرده ما را و كسى كه محروم كرده ايشان را، عطيه داده مـا را. اى پـسـر خـالد! هـر كه از شيعيان ما است نگيرد از ايشان دوستى و ناصرى ، و چـون حـال ايـن قـسـم كـفـره چـنـيـن بـاشـد حال ساير كفار اگر بدتر نباشد كمتر نخواهد بود.(227)
دوم ـ آنكه در دل بغض دين و طريقه مسلمين و عداوت متدينين و علما و صالحى كه متاءدب اند بـه آداب شـريـعـت و مـنـكـرنـد به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را كم كم ثـابـت و بـرقـرار شـود چـه هـر كـس بـه حسب فطرت متنفر است از مخالفت طريقه و منكر رسـوم خـويـش كـه آنـهـا را از روى محبت و خيال التذاذ و منفعت اختيار كرده خصوص اگر آن مخالف ، ناهى و رادع باشد به قدر امكان او را از پيروى آن طريقه و شيوع و بروز اين مـفـسـده بـه مـقـامـى رسـيـده كـه نـزديـك شـد مـعـامـله كـنـنـد بـا اهل علم و ارباب دين معامله با يهود مسكين كه از دينش قلب منزجر و صورت عبوس شده و آن را كـه تـمكن رساندن اذيتى است به او در صدد ان برآمده بلكه از ديدن صاحب عمامه كه وجـودش مـنـغـص عـيـش و مـانـع لهـو لعب است تنفر بيش از و انزجار و استهزاء و سخريه و اشـاره بـه چـشـم و دست به نحو استخفاف زياده از ديگران بلكه حكايت حركات و سكنات اهـل عـلم را در اوقـات تـحـصـيـل و عـبـادت از اسـبـاب مـضـحـكـه مـجـالس لهـو و زيـنـت محافل طرب خود كرده اند و گاهى در لباس شعر و مضامين نظم درآوردند و همان كارها كه كفار هنگام ديدن مؤ منين مى كردند از استهزاء به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و اسـتـخـفـاف به مقدار ميسور، و خداوند در مواضع متعدده حكايت فرموده و وعده عذاب دنيا و آخـرت بـه آن داده بـه هـمان روش فساق و فجار با آن جماعت در اين اعصار چنين كنند و اين بـغـض و مـنـافـرت بـا لزوم تـعـظـيـم و احـتـرام ايـشـان نـهـايـت مـنـاقـضـت و كـمـال مباينت دارد و هرگز با يكديگر جمع نشود. و در اخبار بسيار دائره ايمان را منحصر فـرمـوده انـد بـه حـب فـى اللّه و بغض فى اللّه و فرمودند: ايمان نيست مگر حب و بغض خـداونـد و آنـچـه پـسـنـديـده و دوسـت دارد، و بـغـض اعـداى خـداونـد و آنـچـه دوسـت دارنـد. (228)
و در (نـهـج البـلاغه ) مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: اگر نـبـود در مـا مگر دوست داشتن ما آنچه را كه خداوند دشمن دارد و تعظيم كردن ما آنچه را كه خـداونـد حـقـيـركـرده هـرآيـنه كفايت مى كرد ما را در مخالفت ما خدا ر ا و روگرداندن از امر او.(229)
و بالجمله : رشته كار امت پيغمبر آخرالزمان صلى اللّه عليه و آله و سلم به جايى رسيده كـه غـالب عـوام از ضـروريـات مـسـايـل بـى خـبـرنـد بلكه از تردد و مجالست و انس با نصارى وزنادقه و دهريين چندان كلمات كفر و سخنان منكرانه كه مورث ارتداد است در ميان مـردم شـايـع شـده كـه فـوج فـوج از ديـن بـيـرون رونـد و نـدانند و اگر دانند از هم خود نشمارند.
اكابر و اعيان به معاصى بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلايق مفتخرند و بـر پـيروان دين خند زنند و سخريه و استهزاء كنند و ايشان را بى شعور و بى ادراك دانـنـد و در سـلك بى خبران و بى ذوقان شمارند و گاهى ايشان را خشك مقدس نامند و بر افـعـال خـدا عـز و جـل پـيـوسـتـه اعـتـراض كـنـند و ايراد گيرند و مدايح و توصيف حكما و اهل صنايع فرنگ و كثرت عقل و هوشى ايشان را ورد زبان و زينت مجالس نمايند و صنايع و اعـمـالشـان را كـه نتيجه فى الجمله تكميلى است در علم طبيعى و رياضى از قوت بشر بـيـرون دانـند و با معاجز و خوارق عادات انبيا و اوصيا عليهم السلام برابر سازند و از مـجـالس عـلمـا گـريـزان و از صـحـبـت عـلم ديـن و ذكـر مـعـاد مـلول و مـنـزجـر شـونـد و اگـر در مـحـفـلى گـرفـتـار شـونـد بـه خـواب رونـد يـا دل را بـه جـاى ديـگـر فـرسـتـنـد، و رعـايـت فـقـراء و اهـل ديـن را لغـو و بـى فـايـده انـگـارنـد و از امـوال نجسه كه از چندين راه حرام و از خون ارامل و ايتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصى عظام خرج كنند خود را غنى و معظم و لازم الاحـتـرام شـمـرنـد و عـلمـا و اتـقـيـا را خـورنـده مـال مـردم و حـلوايـى و گـدا و ذليـل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردى زرى و ديبا و ريش هاى تراشيده بـه هـيـئت بـنـى مروان و بنى اميه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگليس و بـدل كـتـاب خـداونـد و آثـار ائمـه اطـهـار عـليـهـم السـلام كـتـب ضـلال و مـؤ لفـات كـفره را انيس و جليس ، يهوديان كه سالها در بلاد فرنگ با عيسوى محشورند رسوم مذهب و كيش خود را از دست ندادند، و مسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلمانى كشيدند كمتر معصيتى مانده كه شايع نشده و قبحش از انظار برداشته نيست و كـمـتـر طـاعـتـى و عـبادتى باقى است كه از آن جز صورت و اسمى و در آن از چندين راه خلل و فسادى راه نيافته ، اهل حق از اقامه معروف و نهى منكر عاجز و با قدرت از تاءثير آن مـاءيـوس و در خـلوات بـر ضـعـف ايـمـان و غـربـت اسـلام و شـيوع منكر گريان و مغموم .(230)
والحـمـدللّه كـه ظاهر شد صدق اخبار ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله و سلم به وقوع اين مفاسد و غير آن در امت او، چنانچه شيخ جليل على بن ابراهيم قمى در تفسير خود از ابن عـبـاس روايـت كـرده كـه گـفت : حج كرديم با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم پس گـرفـت حلقه در كعبه را پس روى مبارك را متوجه نمود به ما و فرمود: آيا خبر ندهم شما را بـه عـلامـات قيامت ، و بود نزديكترين مردم در آن روز به آن جناب ، سلمان رضى اللّه عنه پس گفت : بلى يا رسول اللّه ! پس فرمود: از علامات قيامت ضايع كردن نماز است و پـيـروى شـهـوات و مـيـل بـه آراء بـاطـله و تـعـظـيـم اربـاب مـال و فروختن دين به دنيا در آن وقت آب مى شود قلب مؤ من در جوفش چنانچه آب مى شود نـمـك در آب آز آنـچه مى بينيد از منكرات پس قدرت ندارد بر تغيير آن ، سلمان گفت : به درستى اينها هر آينه خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او اسـت اى سـلمان ! پس در آنگاه (منكر) معروف مى شود و (معروف ) منكر و امين مى شود خـائن و خـيانت مى كند امين ، و تصديق كرده مى شود درغگو و تكذيب كرده مى شود صادق . سـلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او اسـت ! اى سـلمـان ! مـى شـود در آن زمـان ريـاسـت زنـان و مـشـاركـت كـنـيـزان و نـشـسـتـن اطـفـال بـر مـنـبـرهـا و مـى شـود دروغ ظـرافـت و زكـات غـرامـت يـعـنـى دادن آن را ضـرر در مـال خـود دانـنـد و مـال كـفار را كه به غلبه گيرند غنيمت خود كنند يعنى در مصارف مسلمين صـرف نـكنند، و جفا مى كند مرد، پدر و مادر (231) خود را و بيزارى مى جويد از صـديـق خـود و طـلوع مـى كـنـد سـتـاره دنـبـاله دار. سـلمـان گـفـت : ايـنـهـا خـواهـد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى : قسم به آنكه جانم در دست او است ! به درستى كه در آن وقت شـريـك مـى شـود زن بـا شوهرش در تجارت و باران در تابستان آيد و جوانمردان تمام شـونـد و حـقير مى شود فقير؛ پس در آن وقت بازارها نزديك يكديگر شود كه ناگاه اين گويد نفروختيم چيزى و آن گويد نفعى نكرديم به چيزى . پس نمى بينى مگر مذمت كننده براى خدا. سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دسـت او اسـت ! اى سـلمان ، پس در آن زمان والى شوند بر آنها كسانى كه اگر سخنى بـگـويند بكشند ايشان را و اگر سكوت كنند مستاءصل كنند ايشان را، هرآينه برگزينند غـنـيـمـت ايشان را و پايمال كنند حرمت ايشان را و بريزند خونهاى ايشان را و هر آينه پر شـود دلهـاى ايـشـان از فـسـاد و تـرس پـس نمى بينى ايشان را مگر ترسان و هراسان . سـلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او است ! به درستى كه در آن زمان آورده شود چيزى از مشرق و چيزى از مغرب و به رنگها و زيـنـتـهاى مختلفه در آيند پس واى بر ضعفاى امت من از آنها و واى بر آنها از خداوند، رحم نـمـى كـنـنـد صـغـيـر را و توقير نمى نمايند بزرگ را و نمى گذرند از بدكاران ، جثه ايـشـان جـثـه آدمـيـان اسـت و دل ايـشـان ، دل شـيـاطـيـن . سـلمـان گـفـت : ايـنـهـا خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او است ! اى سلمان ، در آن وقت اكتفا كنند مردان بر مردان و زنان بر زنان و رشك برند بر مردان چنانچه رشك برده مى شود بـر دخـتـران ، و مـردان شبيه به زنان و زنان شبيه به مردان شوند و سوار شوند زنان بـر زيـن ، پـس بـر ايـن زنـان از امـت مـن باد لعنت خداوند. سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او است ! به درستى كه در آن وقت نقش و طلاكارى كنند مسجدها را چنانچه نقش و تذهيب كنند معبد يهود و نصارى را و زينت داده مـى شـود قـرآنـهـا و دراز مى شود مناره ها و بسيار مى شود صفها كه دلشان بر يكديگر كـيـنـه و عـداوت دارد و زبـانـهـايـشـان مـخـتـلف اسـت . سـلمـان گـفـت : ايـنـهـا خـواهد شد يا رسـول اللّه ! فـرمـود: آرى ، قـسم به آنكه جانم در دست او است ! و در آن وقت آرايش كنند مـردهـاى امت من به طلا و بپوشند حرير و ديباج و بگيرند پوست پلنگ به جهت جامه زير دِرع [زره جـنـگـى ]. سـلمـان گفت : اينها خواهد شد يا رسول الله ! فرمود : آري به آنكه جانم در دست اوست ! اي سلمان ! در آن وقت ظاهر مي شود ربا و معامله عيٌنَه كنند ، يعني متاعي را بفروشند به وعده به قيمت معين بعد آن متاع را بايع از مشتري بخرد به كمتر از آن قيمت و اين نوعي است از حيله تحليل ربا ، و داد و ستد شود دين و بلند شود دنيا . سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود آري قسم به آنكه جانم در دست اوست ! اي سلمان ، و در آن وقت طلاق زياد مي شود و جاري نشود حدي براي خداوند و هرگز ضرري نرسانند به خداي تعالي. سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول الله ! فرمود آري ، قسم به آنكه جانم در دست اوست ! و در آن وقت ظاهر شوند كنيزان خواننده و آلات لهو كه حكايت مقامات آواز را كند چون عود و طنبور و والي شود بر ايشان شرار امت . سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود : آري ، قسم به آنكه جانم در دست او است ! اي سلمان ، در آن وقت حج مي كنند اغنيا براي نزهت ، و متوسطين ايشان براي تجارت ، و فقرا ايشان براي ريا و سُمعَه [=آوازه و شهرت] ، پس در آن وقت پيدا شوند قومي كه عِلم دين آموزند براي غير خدا و بسيار شود اولاد زنا و خوانندگي كنند به قرآن و بر روي يكديگر بريزند براي دنيا ! سلمان گفت : اينها واقع خواهد شد يا رسول الله ! فرمود : آري به آنكه جانم در دست او است ! اي سلمان اين در وقتي است كه دريده مي شود حرمتها و كسب كرده شود معاصي و مسلط شوند بدان بر خوبان و منتشر شود دروغ و ظاهر شود لجاجت و شايع شود فقر و احتياج و افتخار كنند به لباس و ببارد بر ايشان باران در غير وقت باران ، و نيكو دانند و شمرند و گيرند نَرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را قبيح دانند امر به معروف و نهي از منكر را تا آنكه مي شود مومن در آن وقت خوارتر از كنيز ، و ملامت ميان قُرا و عُباد فاش مي شود پس آنها خوانده شوند در ملكوت آسمانها اَرجاس و اَنجاس . سلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول الله ! فرمود : آري ، قسم به آنكه جانم در دست او است ! اي سلمان ، پس در آن وقت نترسد غني بر فقير تا آنكه سائل سوال كند از جمعه تا جمعه پس نمي يابد احدي را كه بگذارد در كف او چيزي .
سـلمان گفت : اينها خواهد شد يا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنكه جانم در دست او است . انتهى الخبر.(232)
و بـالجـمله : غيرت در دين و عصبيت در مذهب چنان از خلق برداشته شده كه اگر از كافرى يـا مـخـالفـى ضـررهـاى كلى به دين او برسد اندوهگين نشود به مقدار همين كه از ضرر جـزيـى مـالى كـه از بـرادر مـسلم به او رسيده و اگر دسته دسته مردم از دين برگردند هرگز غمگين نشوند.(233)