متوكل فقط سه روز زنده است
هـشـتـم ـ سـيـد بـن طـاوس وديـگـران روايـت كـرده انـد كـه چـون مـتـوكل ، فتح بن خاقان وزير خود را خواست اعزاز واكرام نمايد ومنزلت اورا نزد خود بر ديـگـران ظـاهـر گـرداند، ودر حقيقت غرض اونقص شاءن واستخفاف قدر امام على نقى عليه السـلام بـود و ايـن امر را بهانه كرده بود، پس در روز بسيار گرمى با فتح بن خاقان سـوار شـد وحـكـم كـرد كـه جميع امرا وعلماء وسادات واشراف واعيان در ركاب ايشان پياده بـرونـد و از جـمـله آنـهـا امـام عـلى نـقـى عـليـه السـلام بـود، زرافـه حـاجـب متوكل گفت كه من در آن روز آن جناب را مشاهده كردم كه پياده مى رفت وتعب بسيار مى كشيد وعـرق از بـدن مـبـاركـش مـى ريـخـت مـن نـزديـك آن جـنـاب رفـتـم وگـفـتـم : يـابـن رسول اللّه ! چرا شما خود را تعب مى فرماييد؟ حضرت فرمود كه غرض اينها استخفاف من است ولكن حرمت بدن من نزد خدا كمتر از ناقه صالح نيست .
به روايت ديگر فرمود كه يك ريـزه نـاخـن من نزد حق تعالى گرامى تر است از ناقه صالح وفرزند او، زرافه گفت : چـون بـه خـانـه بـرگـشـتـم ايـن قـصه را با معلم اولاد خود كه گمان تشيع به اوداشتم نقل كردم او سوگند داد مرا كه توالبته از آن حضرت شنيدى اين سخن را؟ من سوگند ياد كـردم كـه شـنـيـدم ، پـس گـفـت : فـكـر كـار خـود بـكـن كـه مـتـوكـل سـه روز ديـگـر هـلاك مـى شـود تا از قضيه اوآسيبى به اونرسد، من گفتم از چه دانـسـتـى ؟ گـفـت : براى آنكه حضرت دروغ نمى گويد وحق تعالى در قصه قوم صالح فـرمـوده اسـت ( تـَمَتَّعُوا فى دارِكُْم ثَلاثَةَ اَيّامٍ ) (72) وايشان بعد از پـى كـردن نـاقـه بـه سـه روز هلاك شدند. من چون اين سخن را از اوشنيدم اورا دشنام دادم وبـيـرون كـردم . چـون اوبـيرون رفت با خود انديشه كردم گفتم بسا باشد كه اين سخن راسـت بـاشـد، اگـر احـتـيـاطـى در امـور خـود بـكـنـم بـه مـن ضـررى نـخـواهـد داشت . پس امـوال خـود را كـه پـراكـنده بود جمع كردم وانتظار انقضاى سه روز مى كشيدم ، چون روز سـوم شـد مـنـتـصر فرزند متوكل با اتراك وغلامان مخصوص اوبه مجلس اوآمدند واورا با فـتـح بـن خـاقـان پـاره پـاره كـردنـد. بـعـد از مـشـاهـده ايـن حـال اعتقاد به امامت آن حضرت نمودم وبه خدمت او رفتم آنچه ميان من وآن معلم گذشته بود عرض كردم ، فرمود معلم راست گفته من در آن روز بر اونفرين كردم وحق تعالى دعاى مرا مستجاب گردانيد.(73)
مؤ لف گويد: اذيت وآزار كه از متوكل به حضرت امام على نقى عليه السلام رسده چه به خـود آن حـضـرت چـه به شيعيان ودوستان وعلويين واولاد حضرت فاطمه عليها السلام چه بـه قـبـر امام حسين عليه السلام وزوار آن حضرت كه بازگشت تمام به آن حضرت است ، زيـاده از آن اسـت كـه در حـوصـله بـيـان بـگـنـجـد چـه آنـكـه مـتـوكل اكفر بنى عباس بوده چنانكه بر اخبار غيبيه اميرالمؤ منين عليه السلام از اوبه اين وصـف تـعـبـيـر شـده : ومـردى خـبـيـث السـريـرة وپـسـت فـطـرت وسـخـت نـانـجيب بود وبا آل ابـوطـالب سـخـت دشـمـنى مى كرد. وبه ظن وتهمت ايشان را اخذ مى نمود و پيوسته در صدد اذيت وآزار ايشان بود واصرار اودر باب محوآثار قبر شريف حضرت امام حسين عليه السـلام واذيـت وآزار اوبـه زوار آن حـضـرت اَظْهَرَ مِنَ الشَّمْسِ وَ اَبْيَنُ مِنَ الاَمْسِ است وما در ( كتاب تتمة المنتهى ) به طور اختصار نگارش داديم . وقرمائى كه يكى از علماى اهـل سـنـت اسـت در ( اخـبـار الدول ) گـفـتـه كـه در سـنـه دويـسـت وسـى وهـفـت مـتـوكـل امر كرد قبر امام حسين عليه السلام را هدم كنند وخانه هاى اطراف قبر را نيز خراب كـنـنـد وزراعـت نـمـايند در آنجا ومنع كرد مردم را از زيارت آن حضرت وزمين كربلارا شخم وشـيـار كـرد مـسـلمـانـان خـيـلى مـتـاءلم شـدنـد از ايـن جـهـت واهـل بـغـداد بـر ديوارها فحش ودشنام براى اونوشتند وشعراء اورا هجوكردند، از جمله در هجواوگفتند:
تَاللّهِ اِنْ كانَتْ اُمَيَّةُ قَدْ اَتَتْ
قَتْلَ ابْنِ بِنْتِ نِبِيهِّا مِظْلُوما
فَلَقَدْ اَتاهُ بَنُواَبيِه بِمِثلِها
هذا لَعَمْرُكَ قَبْرُهُ مَهْدوما
اَسَفُوا عَلى اَنْ لايَكُونُوا شارِكُوا
فى قَتْلِهِ فَتَتَّبِعُوهُ رَميما(74)
ابوالفرج اصفهانى روايت كرده است كه متوكل ، عمر بن فرج رخجى را والى مكه و مدينه كـرده بـود عـمـر مـنـع كرد مردم را از احسان به آل ابوطالب وسخت در عقب اين كار شد به حـدى كـه مـردم از تـرس جان دست از رعايت علويين برداشتند وچندان كار بر اولاد اميرالمؤ منين عليه السلام تنگ شد كه زنهاى علويات تمام لباسهاى ايشان كهنه وپاره شده بود ويـك لبـاس درسـت نـداشـتـنـد كـه نـماز در آن بخوانند مگر يك پيراهن كهنه براى ايشان بـاقـى مـانده بود كه هرگاه مى خواستند نماز بخوانند يك يك آن پيراهن را به نوبت مى پـوشـيـدند ونماز مى خواندند، پس از فراغ از نماز از تن بيرون مى كردند وديگرى مى پـوشـيـد وخـود برهنه به چرخ ريسى مى نشست ، پيوسته به اين عسرت گذرانيدند تا مـتـوكـل هـلاك شـد.(75) وشـرح خـبـاثـت و كـفـر مـتـوكـل طـويـل واز رشـتـه كلام خارج است واز ملاحظه همين قدر معلوم مى شود كه چه اندازه سخت بر حضرت امام على نقى عليه السلام گذشته در ايام او، واللّه المستعان .