سوم ـ حسن بن على بن فضال تيملى كوفى مكنى به ابومحمّد

قـاضى نوراللّه در ( مجالس ) گفته كه به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام رسـيـده بـود و از روايـان حـضرت امام رضا عليه السلام و اختصاص تمام به آن حضرت داشـت و جـليل القدر و عظيم المنزلة و زاهد و صاحب ورع و ثقه بود در روايات ، و در ( كـتـاب نجاشى ) از فضل بن شاذان منقول است كه گفت : در يكى از مساجد نزد بعضى از قـراء درس مـى خـواندم در آنجا قومى ديدم كه با هم سخنان مى گفتند و يكى از آن ميان مى گفت كه در كوه مردى است كه او را ابن فضال مى گويند و او عابدترين جماعتى است كـه مـا ديـده ايم و گفت كه او به صحرا بيرون مى آيد و به سجده فرود مى رود و آنگاه مرغان صحرا بر او جمع مى شوند و او آنچنان از خود محو شده بر زمين مى افتد كه از دور گـمـان مى شود كه جامه يا خرقه اى است و وحشيان صحرا نزديك به او چرا مى كنند و از او رمـيـده نـمـى شـونـد بـنـابـر غـايـت مـؤ انـسـت كـه ايـشـان را بـه او حـاصـل شـده .
فـضـل بـن شـاذان گـويـد پـس از آن سـخـن گـمـان كـردم كـه مـگـر آن حـال كـسى است كه در زمان سابق بوده و بعد از استماع آن سخن به اندك زمانى ديدم كه شيخى خوش صورت نيكو شمائل كه جامه برسى و رداء برسى در بر و ( كفش سبز ) (158) در پا داشت از در، درآمد و بر پدر من كه با او نشسته بودم سلام كـرد و پـدر من جهت تعظيم او برخاست و او را جاى داد و گرامى داشت و چون بعد از لحظه اى بـرخـاسـت مـن از پـدر خـود پـرسـيـدم كـه ايـن شيخ كيست ؟
گفت : اين حسبن بن على بن فـضـال است ! گفتم : آن عابد فاضل مشهور؟! گفت : همان است ، گفتم : آن نخواهد بود مى گويند كه او در كوه مى باشد، گفت اين همان است كه در كوه مى باشد، باز گفتم كه او نـخـواهـد بـود كـه او هـمـيـشـه در كـوه مـى بـاشـد، گـفـت : چـه كـم عـقـل پـسـرى بـوده اى نـمـى تواند بود كه او در اين ايام از آنجا آمده باشد، پس آنچه از اهـل مـسجد درباره حسن شنيده بودم بر پدر عرض ‍ كردم پدرم گفت : آنچه شنيده اى درست است و اين حسن همان حسن است .
و حسن گاهى پيش پدر من مى آمد پس من نزد او رفتم و كتاب ابـن بكير و غير آن از كتب احاديث از او استماع نمودم و بسيار بود كه كتاب خود را بر مى داشـت و بـه حـجـره مـن مـى آمـد و بـر من قرائت آن مى نمود و در سالى كه طاهر بن الحسين الخزاعى كه از سپهسالاران ماءمون بود حج گزارد و به كوفه مراجعت نمود، چون تعريف فـضايل و كمالات حسن نزد او كرده بودند كسى نزد حسن فرستاد و به او پيغام نمود كه مـن از رسـيـدن به خدمت شما معذورم التماس دارم كه شما قدوم شريف به سوى من ارزانى داريد. پس حسن از رفتن نزد طاهر امتناع نمود و هرچند اصحاب او را در ملاقات طاهر ترغيب نمودند قبول نكرد و گفت مرا با او نسبتى نيست و از آن ، استغناى او دانستم كه آن آمدن به خـانـه مـن از روى ديندارى بود و مصلاى او در جامع كوفه نزد ستونى بود كه آن را ( سـابـعـه ) و ( اسطوانه ابراهيم عليه السلام ) مى گويند و حسن در تمام عمر قائل به امامت عبداللّه افطح بود و در مرض موت واقعه اى ديد و از آن عقيده برگرديد و رجوع به حق نمود رحمة اللّه تعالى .
وفـات حـسـن در سـال دويـسـت و بـيست چهار بوده و از جمله مصنفات او كتاب ( زيارات و بـشـارات ) است و كتاب ( نوادر ) و كتاب ( رد بر غلات ) و كتاب ( الشـواهد ) و كتاب در ( متعه ) و كتاب در ( ناسخ و منسوخ ) و كتاب ( مـلاحـم ) و كـتـاب ( صـلاة ) و كـتـاب ( رجال ) ، انتهى .(159)