دوم ـ حسن بن على بن زياد الوشاء بجلى كوفى
از وجـوه طايفه از اصحاب حضرت رضا عليه السلام است و پسر دختر الياس صيرفى اسـت كـه از شـيـوخ اصـحـاب حضرت صادق عليه السلام بوده و از جد خود الياس روايت كرده كه در وقت احتضارش گفت : شاهد باشيد و اين ساعت ، ساعت دروغ گفتن نيست هر آينه شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: واللّه ! نمى ميرد بنده اى كه دوست دارد خدا و رسول و ائمه عليهم السلام را پس آتش مسّ بكند او را و اين كلام را اعاده كرد دوبار و سه بار بدون آنكه از او سؤ ال كنند.(155)
و شـيـخ طـوسـى روايـت كـرده از احـمـد بن محمّد بن عيسى بن قمى ؛ كه به جهت طلب حديث رحـلت كـردم بـه كـوفـه و مـلاقـات كـردم در آنـجـا حـسـن بـن عـلى وشـا را از او سـؤ ال كردم كه كتاب علاء ن رزين و ابان بن عثمان را براى من بياورد، چون آورد گفتم به او دوست مى دارم كه اجازه دهى به من روايت اين دو كتاب را، گفت : خدا ترا رحمت كند! چه عجله اى دارى برو بنويس از روى آنها بعد سماع كن ، گفت : گفتم كه از حوادث روزگار ايمن نـيـسـتـم ، گـفـت : اگـر مـن دانـسـتـم كـه از بـراى حـديـث مـثـل تـو طـالبـى است هر آينه بسيار اخذ حديث مى كردم چه آنكه من درك كردم در اين مسجد نـهـصـد تـن از مـشـايـخ را كـه هـر يـك مـى گـفـت : ( حـَدَّثـَنـى جـَعـْفـَرُ بْن مُحَمَّد ) .(156)
مـولف گـويـد: كـه از ايـن روايـت مـعـلوم مـى شـود كـه در سـابـق اهـل قـم چـه قدر طالب حديث بوده اند كه شد رحال مى كرده اند از قم تا كوفه به طلب حديث و هم اعتماد ايشان به اصول بوده و روايت نمى كردند حديث را مگر با اجازه يا سماع از مشايخ ، و بالجمله : او از مشايخ اجازه و اجلاء اصحاب ائمه از او روايت مى كنند و اگر عثره اى از او سر زده در وقف او بر حضرت موسى عليه السلام تدارك كرده به رجوع او به حضرت امام رضا عليه السلام و قول به امامت آن حضرت و حجت بعد از آن حضرت .
ابـن شـهر آشوب در ( مناقب ) روايت كرده از او كه گفت : نوشتم در طومارى مسائلى چـنـد كه امتحان كنم به آن على بن موسى عليه السلام را پس صبح حركت كردم به سوى مـنـزل آن حضرت ، از بسيارى جمعيت كه بر در خانه آن حضرت بود نرسيدم به در خانه در ايـن حـال خـادمـى را ديـدم كـه مـى پـرسـيد: كيست حسين بن على وشاء پسر دختر الياس بغدادى ؟ گفتم : اى غلام ! آن كس كه تو مى جويى منم . پس نوشته اى به من داد و گفت : ايـن اسـت جـواب مسائلى كه با خود دارى ! پس من به سبب اين معجزه باهره قطع كردم به امامت آن حضرت و ترك كردم مذاهب واقفيه را.(157)