چهاردهم ـ ليث بن البخترى

مـشـهـور بـه ابوبصير مرادى . قاضى نوراللّه در ( مجالس ) در ترجمه او گفته كـه در ( كـتـاب خـلاصـه ) مذكور است كه كنيت او ابوبصير و ابومحمّد است و از راويان امامين الهمامين محمّد بن على الباقر و جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام بوده و حـضـرت امـام مـحـمدباقر عليه السلام در شاءن او فرموده كه بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ بِالْجَنَّةِ؛ يـعـنـى بـشـارت اسـت آن كـسـانـى را كـه خـشـوع از بـراى خـدا مـى كـنـنـد بـه دخول جنت و از آن جمله ( ليث ) خواهد بود. و در ( كتاب خلاصه ) از ( مختار كـشـى عـ( از جميل بن دراج روايت نموده كه گفت از حضرت امام جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
( بـَشِّرِ الْمـُخـْبـِتـِيـنَ بـِالْجـَنَّةِ بـُرَيـْدُ بـْنُ مُعاوِيَةِ الْعجلى وَ اَبُوبَصير لَيْثُ بْن الْبـَخـْتـَرى الْمـُردى وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرارَةٌ نُجَباءُ اُمَناءُ اللّهِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ لَوْلا هؤُلاءِ لاَنْقَطَعَتْ آثارُ النَّبُوَةِ وَانْدَرَسَتْ. ) (202)
و ايـضـا در ( كـتـاب كـشى ) مسطور است كه ابوبصير يكى از آنها است كه اجماع نموده اند اماميه بر تصديق او و اقرار كرده ان به فقه او. و از ابوبصير روايت كرده كه گـفـت : روزى بـه خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رفتم از من پرسيدند كه در وقـت مـوت عـلبـاء بـن درّاع الا سـدى حـاضـر شـده بـودى ؟
گـفـتـم : بـلى ، و او در آن حـال مـرا خبر كرد كه تو ضامن دخول بهشت از براى او شده اى و از من استدعا كرد كه اين مـضـمون را ياد شما آورم ، گفتند كه راست گفته است ، پس من به گريه درآمدم گفتم كه جـان مـن فـداى تـو بـاد تـقـصـيـر مـن چيست كه قابل اين عنايت نشده ام مگر پير سالخورده ضـريـر البصر منقطع به درگاه دين پناه شما نيستم ؟ آن حضرت عنايت نموده فرمودند كـه از بـراى تـو نـيـز ضـامـن بـهشت شدم ، من گفتم كه پدران بزرگوار خود را نيز مى خواهم كه از براى من ضامن سازى و يكى را بعد از يكى نام بردم ، آن حضرت فرمود كه ضـامـن كـردم ، بـاز گفتم كه مى خواهم جد عالى مقدار خود را نيز ضامن سازى ، گفتند كه چـنـيـن كـردم ، و ديـگـر بـاره درخـواسـت نـمـودم كـه حـضـرت حـق جل و علا را ضامن سازد و آن حضرت لحظه اى سر مبارك گردانيدند و بعد از آن گفتند كه اين نيز كردم .(203)
مـولف گـويـد: كـه شـيـخ كـشـى از شعيب عقرقوفى روايت كرده است كه گفت : گفتم به حـضـرت صـادق عـليـه السـلام كـه بـسـا شـود مـا مـحـتـاج شـويـم بـه سـؤ ال بـعـض مـسـايـل ، از كـى سـؤ ال كـنـيـم ؟ فـرمـود: بـر تـو بـاد بـه اسـدى ، يـعـنـى ابـوبـصـيـر.(204) شـيـخ مـا در ( خـاتمه مستدرك ) فرموده : مراد به ابـوبـصـيـر، ابومحمّد يحيى بن قاسم اسدى است به قرينه قائد، يعنى عصاكش او على بن ابى حمزه ، كه تصريح كرده اند علما به آنكه او راوى كتاب او است و اين ابوبصير ثـقـه اسـت چـنـانـكـه در ( رجال شيخ ) و ( خلاصه ) است و عقرقوفى پسر خواهر ابوبصير مذكور است .(205)