دوازدهم ـ در علم آن حضرت است به نطق حيوانات

و نـيـز در آن كـتـاب اسـت ، روايت است از صفوان بن يحيى از جابر كه گفت : نزد حضرت صـادق عـليـه السلام بودم پس بيرون شديم با آن جناب كه ناگاه ديديم مردى بزغاله اى را خوابانيده كه ذبح كند، آن بزغاله چون حضرت را ديد صيحه كشيد حضرت فرمود بـه آن مـرد كـه قيمت اين بزغاله چيست ؟ گفت : چهار درهم ، حضرت از كيسه خود چهار درهم درآورد و بـه او داد و فـرمـود: بـزغـاله را رهـا كـن بـراى خـودش ، پـس گـذشـتـيم ناگاه بـرخـورديـم بـه شـاهـيـنى كه عقب درّاجى را گرفته تا صيد كند، آن درّاج صيحه كشيد، حضرت صادق عليه السلام اشاره كرد به آن شاهين با آستين خود، آن شاهين از صيد درّاج گـذشـت و بـرگـشت من گفتم : ما امرى عجيب ديديم از شما! فرمود: بلى ، همانا آن بزغاله كـه آن شـخص او را خوابانيده بود ذبح كند چون نظرش بر من افتاد گفت : ( اَسْتَجيرُ بـِاللّهِ وَ بـِكـُمْ اَهـْلَ الْبـَيـْتِ مـِمـّا يـُرادُ مـِنـّى ؛ ) طـلب مـى كـنـم از خـدا و شـمـا اهـل بـيت كه مرا رهايى دهيد از كشتن . و دراج نيز همين را گفت و اگر شيعيان استقامت داشتند هر آينه مى شنوانيدم به شما منطق طير را.(86)