پنجم ـ در ذليل شدن شير است براى آن حضرت
و نـيـز ابـن شهر آشوب روايت كرده از ابوحازم عبدالغفار بن حسن كه وارد شد ابراهيم بن ادهم به كوفه و من با او بودم و اين در ايام منصور بود و اتفاقا در آن ايام حضرت جعفر بـن مـحـمـّد عـلوى وارد كـوفـه گـشـت و چون بيرون شد از كوفه كه به مدينه رجوع كند مـشـايـعـت كـردنـد آن حـضـرت را عـلمـا و اهـل فـضـل از اهـل كـوفـه و از جمله كسانى كه به مشايعت آن حضرت آمده بودند سفيان ثورى و ابراهيم ادهـم بـود و آن اشـخـاص كـه بـه مـشـايـعـت آمده بودند جلوتر از آن حضرت مى رفتند كه نـاگاه به شيرى برخوردند كه در سر راه بود، ابراهيم ادهم به آن جماعت گفت بايستيد تـا جـعفر بن محمّد عليه السلام بيايد ببينيم بااين شير چه مى كند! پس حضرت تشريف آورد امر شير را به ميان آوردند حضرت رو كرد به شير و رفت تا به او رسيد گوش او را گـرفـت و او را از راه دور كـرد آنـگـاه رو كرد به آن جماعت و فرمود: آگاه باشيد اگر مـردم اطـاعـت مـى كـردنـد خـدا را حـق طاعت خدا، هر آينه بار مى كردند بر شير بارهاى خود را.(78)
فـقـيـر گويد: كه ظاهرا در اين فرمايش حضرت تعريض باشد به ابراهيم ادهم و سفيان ثورى و امثال ايشان .