دوازدهم ـ در اخبار آن حضرت است از غيب

قطب راوندى از ابوبصير روايت كرده كه حضرت امام محمدباقر عليه السلام به مردى از اهل خراسان فرمود: پدرت چه حال داشت ؟ گفت : نيك بود، فرمود: پدرت بمرد هنگامى كه بـه ايـن حـدود تـوجـه كـردى و بـه نواحى جرجان رسيدى ، آنگاه فرمود: برادرت در چه حـالى است ؟ عرض كرد، او را صحيح و سالم بازگذاشتم ، فرمود: او را همسايه اى بود صـالح نـام در فـلان روز و فـلان سـاعت برادر تو را بكشت . آن مرد بگريست و گفت اِنّا للّهِ وَ اِنـّا اِلَيـْهِ راجـِعـُونَ بـِما اُصِبْتُ. فرمود: ساكن باش و اندوه مدار كه جاى ايشان در بـهـشـت اسـت و از مـنـازل ايـن جـهـان فـانـى بـراى ايـشـان خـوشـتر است عرض كرد: يابن رسـول اللّه صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ! در آن هنگام كه به اين حضرت توجه نمودم پـسـرى رنـجـور و مـريـض داشـتـم كـه بـا درد و وجـع شـديـد دچـار بـود از حـال او هـيـچ پـرسش نكردى ، فرمود: پسرت صحت يافت و عمش دخترش را به او تزويج نمود، و چون تو او را دريابى پسرش از بهرش متولد شده باشد كه نامش على است و از شيعيان ما باشد، اما پسرت شيعه ما نيست بلكه دشمن ما است ، آن مرد عرض كرد: آيا چاره اى در اين كار هست ؟ فرمود: او را دشمنى است و آن دشمنى او را كافى است . راوى گفت پس بـرخـاسـت آن مـرد، مـن گـفـتـم : كـيـسـت ايـن مـرد؟ فـرمـود: مـردى اسـت از اهل خراسان و شيعه ما است و مؤ من است .(64)