شهادت اولاد اميرالمومنين عليه السّلام
جناب ابوالفضل العبّاس عليه السّلام چون ديد كه بسيارى از اهلبيتش شهيد گرديدند رو كرد به برادران خود عبداللّه و جعفر و عثمان فرزندان اميرالمومنين عليه السّلام از خود امّ البنين و فرمود:
تَقَدَّموُا بِنَفسى اَنْتُمْ فَحاموُاعَنْ سَيِّدِ كُمْ حَتّى تَموُتوُا دُونَهُفَتَقَدَّموُا جَميعاً فَصارُوا اَمامَ اْلحُسَيْنِ عليه السّلام يَقُونَهُمْ بِوُجُوهِهِمْ وَنُحُورِهِمْ؛يعنى جناب ابوالفضل عليه السّلام با برادران خويش فرمود: اى برادران من ! جان من فداى شماها باشد پيش بيفتيد و برويد در جلو سيّد و آقايتان خود را سپر كنيد و آقاى خود را حمايت كنيد و از جاى خود حركت نكنيد تا تمامى در مقابل او كشته گرديد. برادران ابوالفضل عليه السّلام اطاعت فرمايش برادر خود نموده تمامى رفتند در پيش روى امام حسين عليه السّلام ايستادند و جان خود را وقايه جان آن بزرگوار نمودند، و هر تير و نيزه و شمشير كه مى آمد به صورت و گلوى خويش خريدند.
فَحَمَلَ هانىُ بْنُ ثُبَيْتِ الحَضْرَمِىِّ عَلى عبداللّه بْنِ عَلِىّ عليه السّلام فَقَتَلَهُ ثُمَّ حَمَلَ عَلى اَخيهِ جَعْفَربْن عَلِىّ عليه السّلام فَقَتَلَهُ اَيْضَاً وَرَمى يَزيدُ الاَصْبَحِىُ عُثْمانَ بْنَ عَلِىّ عليه السّلام بِسَهْمٍَفقَتَلَهُ ثُمَّ خَرَج اِلَيْهِ فَاحْتَزَّ رَاْسَهُ و بَقَى اْلعبّاسُ بْنُ عَلِىّ قائماً اَمامَ اْلحُسَيْنِ يُقاتِلُ دُونَهُ و يَميلُ مَعَهُ حَيْثُ مالَ حَتّى قُتِلَ. سلام اللّه عليه .
مؤ لّف گويد:اين چند سطر كه در مقتل اولاد اميرالمومنين عليه السّلام نقل كردم از كتاب ابوحنيفه دينورى بود(247) كه هزار سال بيشتر است آن كتاب نوشته شده ولكن در مقاتل ديگر است كه عبداللّه بن على عليه السّلام تقّدم جست و رجز خواند:
شعر :
اَنا ابْنُ ذى النَّجْدَةِ و الاِفضالِ
ذاكَ علىُّ الخَيْر ذُوالْفِعالِ
سَيْفُ رسولِ اللّهِذوالنِّكالِ
فى كلِّ يَوْمٍ ظاهِرُ الاَهوالِ (248)
پس كارزار شديدى نمود تا آنكه هانى بن ثبيت حضرمى او را شهيد كرد بعد از آنكه دو ضربت مابين ايشان ردّ و بدل شد. و ابوالفرج گفته كه سن آن جناب در آن روز به بيست و پنج سال رسيده بود.(249)
پس از آن جعفر بن على عليه السّلام به ميدان آمد و رجز خواند:
شعر :
اِنّى اَنا جَعْفَرُ ذُوالْمَعالى
ابْنُ عَلِىّ الخَيْرِ ذُوالنَّوالِ
حَسْبى بعَمّى جَعْفَر وَ الْخالِ
اَحْمي حُسَيْناً ذِى النَّدىَ الْمِفْضالِ (250)
هانى بن ثُبَيْت بر او حمله كرد و او را شهيد نمود. و ابن شهر آشوب فرمود كه خولى اصبحى تيرى به جانب او انداخت و آن بر شقيقه يا چشم او رسيد.(251) و ابو الَفرَج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه خولى ، جعفر را شهيد كرد.(252)
پس عثمان بن على عليه السّلام به مبارزَت بيرون شد و گفت :
شعر :
اِنى اَنَا عُثْمانُ ذُوالْمَفاخِرِ
شَيْخى عَلِىُّ ذُوالْفِعالِ الطّاهِرِ
هذا حُسَيْنٌ سَيّدُ الا خايِرِ
وَ سَيّدُ الصّغارِ وَ الا كابِرِ(253)
و كارزار كرد تا خولى اصبحى تيرى بر پهلوى او زد و او را از اسب به زمين افكند، پس مردى از (بنى دارم ) بر او تاخت و او را شهيد ساخت رحمه اللّه و سر مباركش را از تن جدا كرد و نقل شده كه سن شريفش در آن روز به بيست و يك سال رسيده بود و وقتى كه متولّد شده بود اميرالمومنين عليه السّلام فرمود كه او را به نام برادر خود عثمان بن مَظْعون نام نهادم .
علت نام گذارى على عليه السّلام فرزندش را به نام (عثمان )
مؤ لف گويد: عثمان بن مظعون (به ظاء معجمه و عين مهمله ) يكى از اجلاء صحابه كبار و از خواصّ حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است و حضرت او را خيلى دوست مى داشت و بسيار جليل و عابد و زاهد بوده به حدّى كه روزها صائم و شبها به عبادت قائم ، و جلالت شاءنش زياده از آن است كه ذكر شود، در ذى الحجّه سنه دو هجرى در مدينه طيبه وفات كرد، گويند او اوّل كسى است كه در بقيع مدفون شد. و روايت شده كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از مردن او، او را بوسيد، و چون ابراهيم فرزند آن حضرت وفات كرد فرمود: ملحق شو به سلف صالحت عثمان بن مظعون .
سيّد سَمهُودى در (تاريخ مدينه ) گفته : ظاهر آن است كه دختران پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم جميعاً در نزد عثمان بن مظعون مدفون شده باشند؛ زيرا كه حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در وقت دفن عثمان بن مظعون سنگى بالاى سر قبرش براى علامت گذاشت و فرمود: به اين سنگ نشان مى كنم قبر برادرم را و دفن مى كنم در نزد او هر كدام كه بميرد از اولادم انتهى .(254)