ذكر ديباج اكبر
امّا اسماعيل مُكَنى بود به ابوابراهيم و ملقّب به ديباج اكبر و او در جنگ فخّ حاضر بود و هم مدّتى در حبس منصور بود و او را يك دختر بود كه امّ اسحاق نام داشت و دو پسر بود كه يكى را حسن نام بود و ديگرى ابراهيم . و حسن بن اسماعيل از غازيان جنگ فخّ بود و او را هارون الرشيد بيست و دو سال محبوس داشت و چون نوبت به ماءمون رسيد او را رها ساخت و او در شصت و سه سالگى دنيا را وداع كرد. و از اولاد اوست سيّد سند نسّابه عالم فاضل جليل القدر واسع الروايه ابوعبداللّه تاج الدين محمّد بن ابى جعفر القاسم بن الحسين الحسنى الديباجى الحلّى معروف به (ابن معيّه ) صاحب مصنّفات كثيره در انساب و معرفة الرجال و فقه و حساب و عروض و حديث وغيره ، اخذ كرده از او سيّد سند نسّابه جمال الملّة و الدّين احمد بن على بن الحسين الحسنى الدّاودى .
صاحب (عمدة الطالب ) فرموده كه منتهى شده به او علم نسب در زمانش و از براى او است اسنادات عاليه و سماعات شريفه ، درك كردم او را در زمان شيخوخيّتش و خدمت كردم او را قريب دوازده سال و خواندم نزد او آن چه ممكن بود از حديث و نسب و فقه و حساب و ادب وتاريخ و شعر اِلى غَيْر ذلك ، پس ذكر كرده مصنّفات او را با جمله اى از احوال او آنگاه فرموده كه تعداد فضائل نقيب تاج الدين محمّد محتاج است به شرحى كه اين مختصر گنجايش آن را ندارد(100)
فقير گويد: كه اِبْنُ مُعَيَّه سيّد جليل استاد (شيخ شهيد) است ، نيز روايت مى كند شهيد از او و در يكى از اجازات خود او را ذكر كرده و فرموده : اِنَّهُ اُعْجُوبَةُ الزَّمانِ فى جَميع الفضائِل وَ الْمَآثِر.(101) و در مجموعه خود در حق او فرموده كه ابن مُعَيه در هشتم ربيع الا خر سنه هفتصد و هفتاد و شش در حلّه وفات كرد و جنازه اش را به مشهد اميرالمؤ منين عليه السّلام حمل كردند و اجازه داده اين سيّد مرا و هم اجازه داده به دو پسرم ابوطالب محمّد و ابوالقاسم على پيش از وفاتش .(102)
فقير گويد: معيّه (103) مادر ابوالقاسم على بن حسن بن حسن بن اسماعيل الديباج است و او بنت محمّد بن حارثة بن معاوية بن اسحاق از بنى عمرو بن عوف كوفيّه است و اصلش از بغداد است .
و امّا ابراهيم بن اسماعيل الديباج بن ابراهيم الغمر مادر او امّ ولد بود و او ملقّب بود به (طبا طبا) از ابوالحسن عُمَرى منقول است كه هنگامى كه ابراهيم كودك بود پدرش اسماعيل خواست از بهر او جامه بدوزد او را گفت اگر خواهى از بهر تو پيراهنى كنم و اگر نه قبائى بدوزم . چون هنوز زبانش در اظهار مخارج حروف نارسا بود خواست بگويد (قبا قبا) گفت (طبا طبا) و بدين كلمه ملقّب گشت لكن اهل سواد گويند طبا طبا به زبان نبطيّه به معنى سيّد السادات است .(104)
بالجمله ؛ ابراهيم مردى با رزانت و جلالت بود و عقايد خود را در خدمت حضرت امام رضا عليه السّلام معروض داشت و از شوائب شكّ و شبهه پاكيزه ساخت و او را يازده پسر و دو دختر بوده و اسامى ايشان را چنين نگاشته اند:
1- جعفر، 2- ابراهيم ، 3- اسماعيل ، 4- موسى ، 5- هارون ، 6- على ، 7- عبداللّه ، 8 - محمّد، 9- حسن ، 10- احمد، 11- قاسم ، 12 - لبابه ، 13- فاطمه .
و امّا عبداللّه و احمد از يك مادرند كه نام او جميله بنت موسى بن عيسى بن عبدالرحيم است و از فرزندان عبداللّه است احمد كه در سال دويست و هفتاد هجرى در مصر خروج كرد و احمد بن طولون او را مقتول ساخت و اولاد او منقرض گشت و امّا محمّد بن ابراهيم كه مكنّى است به ابوعبداللّه در سال صد و نود و نهم هجرى در ايّام خلافت ماءمون به اعانت ابوالسّرايا در كوفه خروج كرد و كوفه را در تحت بيعت در آورد و كارش بالا گرفت و در همان سال در كوفه فجاءةً وفات يافت و در اراضى غرىّ مدفون گشت . و ابوالفرج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه به جابر جعفى فرمود: همانا در سال صد و نود و نه در ماه جُمادى الا ولى مردى از اهل بيت ، كوفه را متصرّف شود و بر منبر كوفه خطبه بخواند حق تعالى با ملائكه خويش به او مباهات كند.(105)
و قاسم بن ابراهيم طباطبا مكنّى است به ابومحمّد و او را (رسىّ) گويند براى آنكه در جبل رس منزل كرده بود و او سيّدى بود عفيف و زاهد صاحب تصانيف و دعى الى الرضا مِن آل محمّد عليهماالسّلام وفات كرده در سنه دويست و چهل و شش .
اولاد و اعقاب او بسيارند و كثيرى از ايشان رئيس و مقدّم بوده اند و جمعى از ايشان از ائمّه زيديه بودند؛ مانند بنوحمزه و ابوالحسن يحيى الهادى بن حسين بن قاسم الرّسىّ كه در ايّام معتضد در سنه دويست و هشتاد در يمن ظهور كرد و ملقب به هادى الى الحق شد، از براى اوست تصنيفات كِباردر فقه قريب به مذهب ابو حنيفه ، وفات كرد سنه دويست و نود هشت و اولاد او ائمّه زيديّه وملوك يمن بودند. و از اولاد قاسم رسىّ است زيد الا سودبن ابراهيم بن محمّد بن الرسىّ كه عضدالدوله ديلمى او را از بيت المقدس طلبيد و خواهرش را به او تزوج كرد و چون خواهرش وفات كرد دختر خود شاهاندخت را تزويج او كرد و از براى او اولاد بسيار است در شيراز كه از براى ايشان است وجاهت و رياست و جمعى از ايشان نُقَباء و قضات شيرازند.
بالجمله ؛ سلسله سادات طباطبا تا اين زمان بحمداللّه منقطع نگشته و در شرق و غرب عالم در هر قريه و بلدى بسيارند.