جواب دندان شكن ابن عبّاس به عايشه

و هـم در جـنـگ بـصـره چـون امـيـر المـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـر اصـحـاب جـمـل غـلبـه جـسـت ابـن عـبـّاس را فـرسـتـاد بـه نـزد حـُمـَيـراء كـه امـر كـنـد او را بـه تـعـجـيـل در كـوچ نمودن از بصره به مدينه و عدم اقامت در بصره ؛ و حُميراء در آن وقت در قصر بنى خلف در جانب بصره بود ابن عبّاس به نزد او رفت و اذن بار خواست ، حميراء او را اذن نـداد! ابـن عـبـّاس بـى اذن داخـل شـد، چـون وارد مـنزل شد منزل را خالى از فرش ديد و آن زن هم در پس دو پرده خود را مستور نموده بود. ابـن عـبـّاس نـگـاه كـرد به اطراف اطاق وِساده اى ديد دست دراز كرد آن را نزد خود كشيد و روى آن نـشـسـت ، آن زن از پـشـت پـرده گفت : يابن عبّاس ! اَخْطَاْتَ السّنَّة وَدَخَلْتَ بَيْتَنا وَجَلَسْتَ عَلى مَتاعِنا بَغَيْرِ اِذْنِنا؛
يعنى خلاف قانونى كردن كه بدون اذن من داخل شدى و بدون رخصت من بر روى فرش من نشستى . ابن عبّاس گفت : ما قانون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از تو بهتر مى دانـيـم و اَوْلى هـسـتـيـم بـه آن ، مـا تـورا تـعـليـم كـرديـم آداب و سـنـّت را، ايـن منزل تو نيست منزل تو همان است كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ترا در آن ساكن كـرده و تـو از آن جـا بـيـرون آمـدى از روى ظـلم بـر نـفـس خـود و عـصـيـان خـدا و رسـول پـس ‍ هـرگـاه بـه مـَنـْزلت رفـتـى مـا بـدون اذن تـو در آنـجـا داخـل نـمـى شـويـم و بـر روى فـرش تـو نمى نشينيم . آنگاه گفت كه امير المؤ منين عليه السّلام امر فرموده كه كوچ كنى بروى مدينه و در خانه خود قرار گيرى . حُمَيراء گفت : خدا رحمت كند اميرالمؤ منين را و آن عمر بن خطاب بود؛ ابن عبّاس گفت : سوگند به خدا كه امير المؤ منين على عليه السّلام است الخ .(212)
بالجمله ؛ ابن عبّاس در اواخر عمر كور شده بود گويند كه از كثرت گريستن بر حضرت اميرالمؤ منين و امام حسين عليهماالسّلام كور شده بود و در باب كورى خود گفته :
شعر :
                                                    اِنْ يَاخُذِاللّهُ مِنْ عَيْنَىَّ نُورَهما
                                                                                                        فَفي لِساني وَقَلْبي مِنْهُما نُورٌ
                                                    قَلْبي زَكِىُّ وَعَقلي غَيْرُ ذى دَخَلٍ
                                                                                                        وَفي لس اني ما كالسِّيْفِ مَاءثورٌ(213)
آيا ابن عباس بيت المال را غارت كرد؟
و حـكـايـت او در اخـذ بـيـت المال بصره و رفتن او به مكّه و كاغذ نوشتن امير المؤ منين عليه السـّلام بـه او در ايـن بـاب و جواب نوشتن او به آن عبارتهاى جسارت آميز محقّقين را به تحيّر در آورده .(214)
قطب راوندى گفته كه عبيداللّه بن عبّاس است نه عبداللّه ؛ ديگران گفته اند كه اين درست نـيـايـد؛ زيرا كه عبيداللّه عامل آن حضرت بوده در يمن ، او را به بصره چه كار؟ بعلاوه احـدى ايـن مـطـلب را از او نـقـل نـنـمـوده . ابـن ابـى الحـديـد گـفـتـه كـه ايـن امـر بـر مـن مـشـكـل شـده ؛ چـه اگـر تكذيب نقل كنم مخالفت با رُوات و اكثر كتب كرده ام ؛ زيرا كه همه اتـّفـاق كـرده اند بر نقل آن و اگر گويم عبداللّه بن عبّاس است گمان نمى كنم در حقّ او ايـن امـر را بـا آن مـلازمـت و اطـاعت و اخلاص نسبت به على عليه السّلام در حيات على عليه السّلام و بعد از فوت او و اگر اين امر را از ابن عبّاس بگردانم به كه فرود آورم همانا من در اين مقام متوقفم .(215)
ابـن مـيـثـم فـرموده كه اين مجرد استبعاد است و ابن عبّاس معصوم نبوده و امير المؤ منين عليه السّلام در امر حقّ ملاحظه احدى نمى فرموده اگر چه عزيزترين اولادش باشد بلكه واجب اسـت كـه در ايـن امـور غـلظـت بـر اقـربـاء بـيـشـتـر باشد و اين همان ابن عبّاس است انتهى .(216)
و ابـن عبّاس از ترس ابن زبير از مكّه به طائف رفت و در سنه شصت و هشت يا سنه شصت و نـه در طـائف وفـات يافت و محمّد بن حنفيّه بر او نماز خواند و گفت : اليُومَ ماتَ رَبّانىِّ هـذِهِ الاُْمَّةِ.(217) گـويـنـد چـون او را بـر سـريـر گذاشته بودند دو مرغ سفيد داخل در كفن او شدند مردم گفتند: اين فقه او بوده است !(218)
شانزدهم : عثمان بن حُنَيف . (مُصَغَّراً)