فصل هشتم: در بيان احوال اولاد امجاد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم
در (قُرْب الا سْناد) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است (341) كه از بـراى رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلم از خديجه متولد شدند: طاهر و قاسم و فـاطـمـه و ام كـلثـوم و رقـيـّه و زيـنب . و تزويج نمود فاطمه را به حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام و زينب را به ابى العاص (342) بن رَبيع كه از بنى اميّه بود و امّ كـلثـوم را بـه عـثـمـان بـن عـُفـّان و پيش از آنكه به خانه عثمان برود به رحمت الهى واصـل شـد و بـعـد از او حـضـرت ، رقـيـّه را بـه او تـزويـج نمود . پس از براى حضرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم در مدينه ابراهيم متولّد شد از ماريه قبطيّه كه به هـديـه فـرسـتـاده بـود از بـراى آن حـضـرت او را پـادشـاه اسكندريّه با اَسْتر اشهبى و بعضى از هداياى ديگر.
فـقـيـر گـويـد: آنـچـه مشهور است و مورّخين نوشته اند تزويج امّكلثوم به عثمان بعد از وفات رقيّه است و رُقيّه در سال دوم هجرى در هنگامى كه جنگ بدر بود وفات كرد. و شيخ طـبـرسى و ابن شهر آشوب روايت كرده اند كه اولاد امجاد آن مفخر عِباد از غير خديجه به هم نرسيد مگر ابراهيم كه از ماريه به وجود آمد و مشهور آن است كه براى آن حضرت سه پـسر به وجود آمد:
اوّل قاسم و به اين سبب آن حضرت را ابوالقاسم كُنْيَت كردند و او پـيـش از بـعـثـت آن جـناب متولّد شد؛ دوم عبداللّه كه بعد از بعثت متولّد شد او را ملقّب به طـيـّب و طـاهـر گـردانـيـدنـد و هـر دو در طـفـوليـّت در مـكـّه بـه بـهـشـت ارتحال نمودند و بعضى طيّب و طاهر را نام دو پسر ديگر مى دانند غير عبداللّه و بر اين قـول وقـعـى نـگـذاشـتـه انـد؛ سـوم ابراهيم عليه السّلام و روايت شده كه چون رقيّه دختر رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم وفـات يـافـت حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم او را خطاب نمود كه ملحق شو به گذشتگان شايسته مـا عـثـمان بن مظعون و اصحاب شايسته او و جناب فاطمه عليهاالسّلام بر كنار قبر رقيّه نـشـسـتـه بـود و آب از ديـده اش در قـبـر مـى ريـخـت ، حـضـرت رسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم آب از ديده نور ديده خود پاك مى كرد و در كنار قبر ايـسـتـاده بود و دعا مى كرد پس فرمود كه من دانستم ضعف و ناتوانى او را و از حق تعالى خواستم كه او را امان دهد از فشار قبر(343) و مشهور آن است كه ولادت ابراهيم عـليـه السـّلام در مـديـنـه شـد در سـال هـشـتم هجرت و ابورافع بشارت اين مولود را به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم داد، حضرت غلامى به او بخشيد و آن فرزند را ابـراهيم نام نهاد و در روز هفتم از براى او عقيقه فرمود و سرش را تراشيد و به وزن موى سرش نقره تصدّق نمود بر مساكين و فرمود كه مويش را در زمين دفن كردند. و زنان انصار در شير دادن او نزاع كردند، پس حضرت او را به (امّ برده ) دختر منذربن زيد داد كـه او را شـيـر بـدهـد و ابـراهـيـم عـليـه السـّلام در دنـيـا چـنـدان مـكـث نـكـرد در سـال دهـم هـجـرى در روز هـيـجـدهـم مـاه رجـب وفـات يـافـت و مـدّت عـمـر شـريـفـش يـك سـال و ده مـاه و هـشـت روز بـود. و بـه روايـتـى يـك سـال و شـش مـاه و چـنـد روزى ؛ و او را در بقيع دفن كردند(344) و در فوت او سه امر غريب به ظهور آمد كه در موضع خود به شرح رفته .(345)
و ابـن شـهـر آشـوب رحـمـه اللّه از ابن عبّاس روايت كرده است (346) كه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بود و بر ران چپش ابراهيم پسرش را نـشـانـيـده بـود و بـر ران راسـت خـود امـام حـسـين عليه السّلام را و يك مرتبه اين را مى بـوسـيـد و يك مرتبه او را ناگاه آن جناب را حالت وحى عارض شد و چون آن حالت از او زايـل گـرديد فرمود كه جبرئيل از جانب پروردگار من آمد و گفت :
اى محمّد! پروردگارت تـرا سـلام مـى رسـانـد و مـى فرمايد كه اين هر دو را براى تو جمع نخواهم كرد يكى را فـداى ديگرى گردان پس حضرت نظر كرد به سوى ابراهيم و گريست و نظر كرد به سـوى سـيـّدالشهداء عليه السّلام و گريست پس فرمود كه ابراهيم ، مادرش ماريه است و چون بميرد به غير از من كسى محزون نخواهد شد. و مادر حسين ، فاطمه است و پدرش على اسـت كـه پـسـر عـمّ مـن و بـه منزله جان من و گوشت و خون من است و چون او بميرد دخترم و پسر عمم هر دو اندوهناك مى شوند و من نيز بر او محزون مى گردم و من اختيار مى كنم حزن خود را بر حز ن ايشان ؛ اى جبرئيل ! ابراهيم را فداى حسين كردم و به فوت او رضا دادم ! پـس بـعـد از سه روز مُرغ روح ابراهيم به جنّات نعيم پرواز نمود و بعد از آن حضرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم هـرگـاه امـام حسين عليه السّلام را مى ديد او را بر سـيـنـه خـود مـى چـسـبـانـيد و لبهاى او را مى مكيد و مى گفت :
فداى تو شوم اى كسى كه ابـراهيم را فداى تو كردم . و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه چون ابراهيم از دنـيـا رحـلت كـرد آب از ديـده هـاى مـبـارك حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم فـرو ريـخـت و فـرمـود كـه ديـده مـى گـريـد و دل اندوهناك مى شود و نمى گويم چيزى كه باعث غضب پروردگار گردد؛ پس خطاب به ابـراهـيـم كـرد كـه مـا بـر تو اندوهناكيم اى ابراهيم ؛ پس در قبر ابراهيم رخنه اى مشاهده نـمـود و بـه دست خود آن رخنه را اصلاح كرد و فرمود كه هرگاه احدى از شما عملى بكند بـايـد كـه مـحـكـم بـكـند پس فرمود كه ملحق شو به سلف شايسته خود عثمان بن مظعون رحـمـه اللّه تـعـالى . بـيـايـد ذكـر عـثـمـان بـن مـظـعـون در ذيل شهادت عثمان بن اميرالمؤ منين عليه السّلام .