1ـ سرچشمه پیدایش عقیده به بخت و شانس
نمى توان انکار کرد چیزى به نام بخت و اقبال، خوشبختى و بدبختى، و شانس و طالع، تا آن جا که اطّلاع داریم در میان بسیارى از افراد بشر بوده و هم اکنون نیز طرفداران سرسخت و به اصطلاح پر و پا قرص در میان مردم خرافى دارد که گاهى در عین حال تحصیل کرده نیز هستند!.
و نیز انکار نمى کنیم که سرچشمه پیدایش عقیده به شانس و طالع بى ارتباط به «جهل» بشر نسبت به ریشه حوادث و رویدادهاى طبیعى، اجتماعى و روانى نیست، یعنى آن جا که از تفسیر این پدیده ها عاجز مى مانده، آنها را به عامل بخت و اقبال پیوند مى داده است.
ولى بدون شک این تنها یکى از عوامل عقیده به بخت و شانس و اقبال بوده و هست. مسأله فرار از مسئولیّت ها، و گذاشتن سرپوش به روى نقاط ضعف خویشتن و یا تبرئه کردن خود در برابر احساس شرمندگى و گناهکارى در پیشگاه وجدان، عوامل مهمّ دیگرى براى پیدایش عقیده به شانس و بخت محسوب مى گردد.
انسان هرگز میل ندارد خود را کوچک و حقیر بداند و یا دیگران او را چنین فرض کنند، بلکه مى خواهد بگوید همه گونه توانایى در من بوده، امّا عامل نیرومند منفى مرموزى راه را بر من بسته است که آن را شانس و اقبال بد مى نامیده است! و نیز به هنگام ارتکاب گناه به خصوص جنایات بزرگ در جستجوى عاملى براى تبرئه خویشتن است، چه عاملى از این بهتر که گناه خود را به گردن شیر نر خونخواره اى به نام تقدیر و شانس بد بیاندازد.
گاهى روح تنبلى و تن آسایى او را به فرار از زیر بار مسئولیّتها که انجام آن، اغلب نیاز به تلاش و رنج و زحمت دارد، مى کشانده، و سپر بخت و طالع را به سر مى کشیده تا آماج تیرهاى ملامت نگردد!