8- فرضیّه تقدیر و بخت

فرضیّه دیگرى که از طرف دو جامعه شناس به نام «سمنر» و «کلر» اظهار شده و با اصرار و تأکید از آن دفاع کرده اند، گرایش به مذهب بر اثر اعتقاد به مسأله «تقدیر و بخت» به تعبیر خودشان و یا «بخت و اقبال» به تعبیر بعضى دیگر مى باشد.
آن دو در کتاب خود چنین مى گویند:
«عامل تقدیر، به خصوص جنبه منفى آن یعنى «بخت و تقدیر بد» دوران طفولیّت نژاد بشر را مملوّ از وحشت و هراس ساخته و دورنماى خوف ناکى براى همیشه در مقابل دیدگانش مجسّم ساخته است»(1).
آنها معتقدند که در گذشته، انسانهاى نخستین، پیوسته از مسأله بد اقبالى نگران و متوحّش بوده و فکرشان همیشه متوجّه این بوده است که براى جلوگیرى از بد اقبالى و تأمین «بخت موافق» تدبیرى بیندیشند.
سپس این دو اضافه مى کنند که انسان اوّلى به طور مسلّم ضمن تلاش براى تجزیه و تحلیل و شناخت عوامل خوشبختى و بدبختى چون عقلش به جایى نمى رسید آن را وابسته به قواى ما فوق طبیعى مى دانست; و به این ترتیب آنها معتقدند مذهب در مقابل یک نیازمندى صریح به وجود آمده و این نیازمندى عبارت از لزوم تطبیق با قواى ما فوق طبیعى است که آنها فرض مى کردند.
امروز هم اگر چه علم و هنر، بسیارى از عوامل غامض و اسرارآمیز را به نیروى فکر و اندیشه روشن ساخته، ولى باز بسیارى از این عوامل همچنان از حیطه علم گریخته اند و در لفّافه اسرار باقى مانده اند و در نتیجه لزوم پى بردن به این عوامل و تطبیق با آنها، موجب گرایش به مذهب گردیده است.(2)
* * *
1. جامعه شناسى، ص 206 و 207 با تلخیص.
2. جامعه شناسى، تلخیص از صفحات 206 و 207.