3 - مقام رفیع دانش در اسلام[26]

در واقع، این توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم وعلما می کرد از اسباب عمده بود در آشنائی مسلمین با فرهنگ ودانش انسانی. قرآن، مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود(13)، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود(14)و یک جا شهادت «صاحبان علم» را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود(15)که این خود، به قول امام غزالی، در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت(16)بعلاوه، بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می شد حاکی بود از بزرگداشت علم و علماء(17)، واینهمه با وجود بحث و اختلافی که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می آمد، از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال وتفحص و تفکر در اسرار کائنات بر می انگیخت. از اینها گذشته، پیغمبرخود نیز در عمل مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می کرد.
چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی توانست بپردازد درصورتیکه به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت آزادی می یافت. (18)[27] همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی - یا هر دو زبان - را فراگرفت(19)و این تشویق و ترغیب سبب می شد که صحابه به جستجوی علم روی آورند چنانکه عبد الله بن عباس بنابر مشهوربه کتب تورات و انجیل آشنائی پیدا کرد و عبد الله بن عمرو بن عاص نیز به تورات، و به قولی نیز به زبان سریانی، وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر، هم علاقه مسلمین را به علم افزود و هم علماء واهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد، درست است که آن علم مورد توصیه در اوایل عبارت بود از معرفت قرآن و دین، اما بعدها تمام علوم دیگربسبب ضرورتی که گهگاه در فهم و تفسیر قرآن و آداب و مناسک دینی داشتند مورد توجه مسلمین واقع شد و مخصوصا علم ابدان - طب ومتفرعات و مقدمات آن - نیز محل توجه خاص مسلمین گردید.
بهر حال، تدریجا علوم بر حسب فایده یی که از آنها حاصل می شد نزد مسلمین مطلوب بود یا نامطلوب. چنانکه علم نجوم اگر مذموم تلقی می شد نه ازجهت محاسبات نجومی بود - که در قرآن کریم اشارتها هست به اینکه مسیرشمس و قمر حساب دارد - آنچه در نجوم مذموم شمرده می شد عبارت بود از احکام نجوم که لغو بود و مایه اتلاف عمر. از قول عمر بن خطاب بعدها این سخن نقل شد که گفته بود از نجوم چیزی را بیاموزید که شمارا در بر و بحر هدایت کند و از هر آنچه جز آنست دست بدارید. (20)این کلام منسوب به خلیفه دوم نشان می دهد که در صدر اسلام از علم هرآنچه بیضرر بود یا نفعی داشت مطلوب شناخته می شد. آنچه نامطلوب بود علمی بود که زیان داشت، مثل سحر و طلسمات، یا مایه اتلاف عمربشمار می آمد، مثل نجوم. حتی در تفسیر قول پیغمبر که علم را بر هرمسلم فریضه شناخته بود بعدها بحث پیش آمد از فرض کفایه و غیرکفایه. چنانکه علم طب چون در بقاء نفس، و حساب چون در معاملات و مواریث مورد حاجت بود فرض کفایه شناخته شدند - بخلاف عقاید و[28]احکام که غیر کفایه بود.
تدریجا هر علم که در قوام امور دنیا از آن گزیری نبود آموختنش فرض کفایه بشمار می آمد چنانکه صناعات هم بسبب آنکه نبودنشان موجب نقصان و تزلزل در امر زندگی است، جزو فرض کفایه بود. (21)البته شعر وتاریخ و انساب، تا جائی که موجب لغو و فساد نمی شد، نه فرض بود نه مذموم. می گویند وقتی پیغمبر از جائی می گذشت، کسی حرف می زد ومردم بر او جمع آمده بودند. پرسید کیست؟ گفتند علامه یی است. سئوال کرد چه می داند. گفتند شعر و انساب. پیغمبر گفت این علمی است که دانستنش فایده یی ندارد و ندانستنش زیانی ندارد. (22)
مع هذا، بعدهابسبب فایده یی که ازین مباحث در فهم و تفسیر قرآن و حدیث عایدمی شد ادب و تاریخ و انساب هم مطلوب شد، چنانکه تعمق در دقایق نظری و غیر عملی طب و حساب و امثال آنها هم که خود آنها مورد حاجت نیست - اما دانستن آنها تا آن قدر که مورد حاجت باشد موجب افزودن قوتست - اگر چه دیگر فریضه نیست اما فضیلت محسوبست. چنانکه علم به مبادی نظری عقاید - که سبب دفع شکوک و شبهات از قرآن وموجب دفاع از دین باشد - فرض کفایه اگر محسوب نمی شد لا اقل فضیلتی مهم بود و بدینگونه کلام، و به دنبال آن فلسفه نیز، تحت عنوان حکمت در نزد مسلمین وارد قلمرو علوم محموده گشت و با این مقدمات هرچند تندرویهای بعضی فلاسفه عکس العمل یافت، علم معقول نیز - ورای نجوم و حساب و طب - نزد مسلمین به عنوان یک رشته مطلوب ازفعالیت عقلی مورد توجه واقع گشت. به این ترتیب پایه اصلی علم و تمدن اسلامی در خود اسلام بود و در محیط مساعد و توصیه و تشویقی که اسلام برای آن داشت. با چنین مقدماتی آیا معقولست که مثل بعضی شرقشناسان پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی را به امر دیگری غیر از خوداسلام منسوب داشت؟
13. مثل کریمه: او لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض... ، ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب.14. قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولو الالباب، یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتو العلم درجات، فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.15. شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولو العلم قائما بالقسط.16. احیاء العلوم، 1/1117. مثل: من جائه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به اسلام فبینه و بین الانبیاء فی الجنة درجة واحدة، طلب العلم فریضة علی کل مسلم، اطلبواالعلم و لو بالصین، العلماء ورثة الانبیاء، اقرب الناس من درجة النبوة اهل العلم و الجهاد، یشفع یوم القیامة ثلاثة: الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء. برای اسناد این احادیث و نظائر آنها رجوع شود به: احیاءالعلوم غزالی و هامش آن: «المغنی عن حمل الاسفار» ، 1/15 - 1218. f 1905/270 Margoliouth, Mohammed andThe Rise of Islam, London19. اسد الغابة، 2/22220. احیاء العلوم، 1/3621. ایضا، 1/2322. ایضا، 1/36