بوسه زن بدكاره بر پاهاي مسيح(ع)

لوقا مي‌گويد:
«روزي يكي از فريسيان، عيسي‌عليه السلام را براي صرف غذا به خانه خود دعوت كرد. عيسي‌عليه السلام نيز دعوت او را پذيرفت و به خانه او رفت. وقتي سر سفره نشسته بودند، زني بدكاره كه شنيده بود عيسي‌عليه السلام در آن خانه است، شيشه‌اي نفيس پر از عطر گران‌بها برداشت و وارد شد و پشت سر عيسي‌عليه السلام، نزد پاهايش نشست و شروع به گريستن كرد. قطره‌هاي اشك او روي پاهاي عيسي‌عليه السلام مي‌چكيد و او با موهاي سر خود آن‌ها را پاك مي‌كرد. پس پاهاي عيسي‌عليه السلام را بوسيد و روي آن‌ها عطر ريخت. صاحب خانه يعني آن فريسي، وقتي اين وضع را مشاهده نمود و آن زن را شناخت، با خود گفت: اگر اين مرد فرستاده خدا بود، يقينا متوجه مي‌شد كه اين زن گناهكار و ناپاك است!» (309)
كار عيسي‌عليه السلام، مورد پذيرش فريسي نيز قرار نمي‌گيرد و او در باطن، اعلام نارضايتي مي‌كند. در روايت يوحنا از اين رويداد، اعتراض يهودا نيز ذكر شده است:
«آن گاه مريم يك شيشه عطر سنبل خالص گران قيمت گرفت و آن را روي پاهاي عيسي‌عليه السلام ريخت و با موهاي سر خود آن‌ها را خشك كرد. خانه از بوي عطر پر شد. ولي يهوداي اسخريوطي كه يكي از شاگردان عيسي‌عليه السلام بود و بعد به او خيانت كرد، گفت: اين عطر گران‌بها بود. بهتر بود آن را ميفروختيم و پولش را به فقرا مي‌داديم … عيسي‌عليه السلام جواب داد: كاري با او نداشته باشيد! مريم بدن مرا براي دفن آماده كرد. به فقرا هميشه مي‌توانيد كمك كنيد؛ ولي من هميشه با شما نيستم.» (310)