پسر خدا

كليسا اين نام را، رازي مي‌داند كه به حقيقت مسيح‌عليه السلام اشاره دارد و به همين خاطر بر به كارگيري آن پاي مي‌فشارد. اهميت اين نام در آن است كه با پذيرش آن، آموزه‌هاي فدا و تثليث كامل مي‌شود؛ چه اين‌كه مسيح‌عليه السلام در آموزه تثليث، ذات دوم مي‌باشد.
اما استفاده نكردن مسيح‌عليه السلام از اين نام در اناجيل همگون (متي، مرقس و لوقا) سبب سرگرداني پژوهشگر مي‌شود. او در اين اناجيل، پياپي خود را «پسر انسان» مي‌خواند. آنجايي كه در اناجيل سه‌گانه عنوان «پسر خدا» به او نسبت داده شده، يا بيان نويسنده است و يا نقل سخن ديگران مي‌باشد. البته در برخي موارد، خود مسيح‌عليه السلام از خداوند به عنوان «پدرم» ياد مي‌كند، اما هرگز خود را «پسر خدا» نخوانده است.
آري، در انجيل يوحنا او سه بار، خود را «پسر خدا» مي‌نامد. همين طور در مواردي به خود با واژه «پسر» و به خدا با واژه «پدر» اشاره مي‌كند. با اين حال اين لقب پسر خدا در كتاب مقدس در موارد ديگري هم استفاده شده است. مثلا بني‌اسراييل فرزندان خدا ناميده شدند و داوود نيز پسر خدا ناميده شده ولي مسيحيان مي‌گويند استعمال اين لفظ در موارد فوق استعاره است اما استعمال اين نام، براي مسيح‌عليه السلام حقيقي است و هيچ‌گونه مجازي در كار نيست.
پس از گردآوري عهد جديد، الوهيت عيسي‌عليه السلام به شكل رسمي و آشكار پذيرفته شد. از آن پس، ايمان مسيحي با اعتقاد به «پسر خدا» بودن عيسي‌عليه السلام و اين‌كه او خود خداست، كامل مي‌گردد.
با اين حال، مسيحيان مي‌گويند كه «خداي پدر» داراي ويژگي‌هايي فراتر از پسر آسماني خود مي‌باشد. اگر چه مسيح‌عليه السلام داراي كرامت‌هايي است كه او را برابر با خدا قرار مي‌دهد، اما خداي پدر به گواهي خود مسيح‌عليه السلام و نويسندگان عهد جديد داراي امتيازاتي است كه عيسي‌عليه السلام فاقد آن‌هاست؛ مثلا او منشا و مقصد همه موجودات مي‌باشد. از اين رو، مسيح‌عليه السلام در آخرالزمان در برابر او خضوع نموده، به نشانه فروتني، سر به زير مي‌اندازد.
از آن جهت كه سخن از «پسر خدا» گفتن با آموزه «تثليث» همراه است، در ادامه به بررسي مسيله تثليث مي‌پردازيم و در ضمن آن از مسيله «پسر خدا» بودن مسيح‌عليه السلام نيز اندكي بحث مي‌كنيم.