ولادت و زندگي عيسي در اناجيل
دانشمندان مسيحي درباره زمان تولد عيسيعليه السلام نظر مشتركي ندارند. اولين كسي كه تقويمي بر مبناي ميلاد مسيحعليه السلام نوشت، فردي به نام «ديونيسيوس اكسيجيوس» بود كه خود راهب و رييس دير بود و قبل از سال 550 م در گذشت. او ولادت مسيحعليه السلام را 754 سال پس از تاسيس روم ميداند و در نتيجه، اين سال، برابر سال اول ميلادي خواهد بود؛ اما تاريخ نگاري به نام «يوسيفوس» (92) كه زمان مرگ «هيروديس» بزرگ را پس از ولادت مسيحعليه السلام ميداند، روشن ميكند كه هيروديس حوالي سال 750 پس از تاسيس روم از دنيا رفته است و اين سال برابر با سال چهارم قبل از ميلاد است. بنابراين، عيسيعليه السلام يا در اواخر سال 5 ق. م و يا در اوايل سال 4 ق. م به دنيا آمده است.(93)
مايه شگفتي است كه جز در انجيل متي و لوقا - آن هم به شكل بسيار كوتاه - در ساير اناجيل داستان ولادت مسيحعليه السلام نيامده است. انجيل مرقس هيچ اشارهاي به اين امر ندارد. انجيل يوحنا نيز تنها به موضوع جسميت يافتن مسيحعليه السلام پرداخته و در آغاز سخن گفته است: «در آغاز كلام بود و كلام با خدا بود و كلام خدا بود و همان آغاز با خدا بود … كلام انسان خاكي شد و در ميان ما مسكن گزيد و ما بر جلال او نگريستيم جلالي در خور آن پسر يگانه كه از جانب پدر آمد».(94)
در انجيل متي آمده كه مريمعليها السلام به وسيله روح القدس، عيسي مسيحعليه السلام را باردار شد.(95) اين نكته ميرساند كه بارداري مريمعليها السلام معجزهاي الهي بوده، نه امري انساني؛ اما از چگونگي آن هيچ سخني به ميان نميآورد و در ضمن بازگو ميكند كه مريمعليها السلام پيش از ورود به خانه يوسف باردار شده بود(96) و آشكار ميكند كه چگونه يوسف، در جريان يك مكاشفه فرشتهاي را ميبيند كه به او ميگويد: «از ازدواج با مريم نگران نباش! كودكي كه در رحم اوست، از روح القدس است.» اين در حالي است كه انجيل لوقا از گفت و گوي ميان فرشته و مريمعليها السلام گزارش ميدهد؛(97) همان فرشتهاي كه مژده ولادت مسيح را داد.
مسيحعليه السلام در بيت لحم و در زمان پادشاهي «هيروديس كبير» به دنيا آمد. انجيل هاي متي و لوقا، از چوپان هايي سخن گفتهاند كه مژده به دنيا آمدن عيسيعليه السلام را توسط فرشته دريافتهاند. همچنين انجيل لوقا ختنه عيسيعليه السلام را در روز هشتم تولد او ذكر ميكند.(98)
اين همه آن چيزي است كه اناجيل درباره ولادت عيسي مسيحعليه السلام گفتهاند. همچنين از كودكي او گفت و گويي نشده است؛ تنها انجيل لوقا به ديدار عيسيعليه السلام از هيكل در حالي كه دوازده سال داشته، اشاره ميكند.(99) با كمال تاسف در اين باره چيز ديگري نميدانيم. بايد دانست كه در برخي كتابهاي غير رسمي عهد جديد، اطلاعات مناسبي وجود داشته كه امروزه از ميان رفته است.
اناجيل تا سن سي سالگي مسيحعليه السلام را از نظر دور داشته و از اين پس به زندگي او توجه كردهاند. مسيحعليه السلام تقريبا در سي سالگي ناصره را ترك نمود و به دست يحييعليه السلام غسل تعميد يافت. او سپس به بيابانهاي يهوديه رفت و چهل روز روزه گرفت. پس از آن، مورد وسوسه شيطان واقع شد تا آزموده شود.(100)
زماني كه يحياي تعميد دهنده عليه السلام به زندان افتاد، عيسيعليه السلام دعوت خود را در شهر «جليل» آشكار كرد. او اولين شاگردان خود را فرا خواند و معجزاتي از خود نشان داد. نخستين معجزه او تبديل آب به شراب در يك مراسم عروسي در دهكده قانا در جليل بود.(101) زماني كه در عبادتگاه شهر «ناصره»، خود را برگزيده خداوند معرفي كرد، مردم به خشم آمدند و او را از شهر بيرون كردند.(102)
پس از آن، عيسيعليه السلام به «كفرناحوم» رفت و اين شهر را مركز نشر و گسترش دعوت خود قرار داد. كفرناحوم اندكي بيش از يك سال پايگاه اصلي رسالت او به شمار آمد كه مسيحعليه السلام در آنجا و بقيه آباديهاي شهر جليل به تبليغ پرداخت. در همين زمان از ميان شاگردان و پيروانش، دوازده شاگرد را برگزيد تا به عنوان شاگردان خاص و رسولان او باشند. آوازه او به خاطر تعاليم و معجزاتش نه تنها در همه جليل، بلكه به بيرون از آن هم كشيده شد؛ چنان كه وقتي به طور معجزه آسايي نزديك به پنج هزار نفر را غذا داد و سير كرد، شهرت او به اوج خودش رسيد.(103)
مردم خواستند كه تاج پادشاهي بر سر عيسيعليه السلام گذارند، اما او نپذيرفت و به كوهها پناه برد. پس از آن به «صور» و «صيدا» و «قيصريه» رفت و با آشكار كردن معجزات، به تبليغ دعوت و رسالت خود ميپرداخت تا اينكه سرانجام در عصر روزي كه فرداي آن به صليب آويخته شد، به اورشليم رسيد؛ پاهاي شاگردان خود را شست و سپس نماز خواند. در همين زمان «يهوداي اسخريوطي» خاين با گروهي بسيار نزد او آمد و مسيحعليه السلام را به آنها تسليم كرد، در حالي كه تمامي شاگردان او گريختند.(104)
مسيحيان اعتقاد دارند كه عيسيعليه السلام به صليب آويخته شد و جان داد؛ آنگاه در روز سوم باز زنده شد و در ميان شاگردان خود حاضر گشت تا مژده زنده بودن خود را بدهد و ايشان را براي تبليغ آموزه ها و فرامين خويش به ميان همه امتها بفرستد.
مصلوب شدن مسيحعليه السلام و زنده شدن دوباره او از آموزههاي اساسي مسيحيت است؛ زيرا بدون آن مسيله «فدا» و «گناه اصلي» سربسته باقي ميماند. از اين رو، در ادامه نگاهي به اين موضوع خواهيم داشت.