ادعاى مهدويت و سرانجام آن

گويند باب در سن 24 سالگى ادعاى بابيت كرده و اندكى بعد مدعى مهدويت شده است . او در بوشهر مريدانى يافت .
اين مريدان از ميان عوام مذهبى بودند كه دعوى سيد على محمد را جدى گرفتند. فشار علماء به حاكم فارس باعث شد تا سيد على محمد را دستگير كند. در رمضان سال 1261 قمرى سيد على محمد را به شيراز بردند. حاكم اصفهان از وى دعوت كرد تا از نزديك سيد على محمد را ببيند. او مدتى ميزبان باب بود. فشارها تشديد شد و سرانجام سيد على محمد را به تهران گسيل داشتند. محمد شاه قاجار از وجود سيد على محمد در تهران نگران بود. از تهران به ماكو فرستاده شد و در دژى زندانى گرديد.
وقتى ناصرالدين شاه به سلطنت رسيد، آوازه باب در ايران پيچيده بود و پيروان او بى تابى مى كردند. برخورد نيروهاى دولتى با پيروان باب در زنجان و مازندران و... ادامه يافت . در سال 1266 ق علماء تبريز باب را به حضور پذيرفتند تا اين بچه طلبه را از نزديك ببينند و بدانند كيست و چه مى گويد. ابهت علمى علما و هيبت و جلال و جبروتشان سيد على محمد را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سؤ الات ابتدائى صرف و نحو و متلك هاى علمى علما عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود:
... اگر چه وجودم به نفسه ذنب صرف است ، ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت او است و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است ، اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده ، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست كه منوط به ادعايى باشد. استغفرالله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى از مناجات و كلمات كه از لسانم جارى شده ، دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت (ع ) را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعاى ديگر...
متن توبه نامه مفصل سيد على محمد خطاب به علماء و ناصرالدين شاه تقاضاى عفو او هم اينك موجود است و در كتابخانه مجلس ايران نگهدارى مى شود. سيد على محمد در قلعه چهريق زندانى بود و پيروان او در گوشه و كنار با نيروهاى دولتى درگير بودند. شاه و علما راه چاره را در اعدام باب ديدند. در 27 شعبان سال 1266 ق سيد على محمد را در تبريز اعدام كردند. (... از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند، ريسمان پاره شد و على محمد رها شده ، راه فرار در پيش گرفت و خود را يكى از اطاقهاى سربازان انداخت . و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مى داشت و فرياد برمى آورد كه : اى سربازان ! و مردمان ! آيا كرامت من را نديديد كه از آن همه گلوله يكى بر من اصابت نكرد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و از اين طريق شك و ريب از ميان مردم رفع شود. چون سربازان فرار او را ديدند، دانستند كه او را قدر و منزلتى نيست . با خاطر آسوده او را گرفته و بستند و هدف گلوله اش قرار دادند...)
نخستين واكنش انتقامى پيروان باب ، طرح ترور ناموفق ناصرالدين شاه قاجار بود كه قلع و قمع با بيان را بدنبال داشت .
سيد على محمد باب پس از ادعاى بابيت ، هجده نفر از علماء اخبارى و شيخيه را (كه سمت اصحاب وى را داشتند) به (حروف حى ) ملقب ساخت . اين افراد در ابلاغ پيام (باب ) كوشا بودند و پس از اعدام وى به تبليغ پرداختند.
ادعاى بابيت در آغاز (بابيت ) بود. گويند اندكى بعد مدعى (نبوت ) شد و گفت كه به او (وحى ) مى شود. كتاب خود را (بيان ) ناميد و گفت كه در (قرآن ) سوره (الرحمن ) به نام كتاب او اشاره شده است و...
باب بازى با حروف و اعداد را يك ترفند تبليغاتى براى خويش ساخت . پيروان او آگاهانه و حساب شده از فرد عادى و عامى و ساده لوح و ترسو، قهرمانى ساختند و كيش شخصيت براى وى پرداختند. خرافات ، اوهام و اساطير موروثى جامعه در اقوال باب راه يافت و به سفسطه هاى عاميانه شگفتى پرداخت . گفته هاى منسوب به او گاهى بسيار مضحك و در پاره اى موارد بسيار احمقانه جلوه مى كند. (باب ) اوهام ذهنى خود را از تصورات سمبليك (شيخيه ) و برخى فرقه هاى صوفى فراهم آورده بود. او به دليل بى سوادى محض از درك معانى و مفاهيم نهفته در اصطلاحات عرفانى ، تصاوير مضحكى از آنها تحويل مخاطبانش مى داد. تفسير اين تصاوير توسط پيروانش بر فكاهى شدن بيشتر آنها مى افزايد.