1 - (نهضت حروفيه )
نهضت حروفيه رستاخيزى عليه قالب پرستى و كليشه هاى لفظى و ذهنى عقايد و باورهاى عامه بود. اسناد و منابع موجود درباره نهضت حروفيه توسط مخالفان نوشته شده و بنابراين پژوهش درباره عقايد و شعائر اين نهضت با اشكال روبرو است . از شعائر منسوب به اين نهضت چنين مى توان فهميد كه نهضت حروفيه ، نهضتى افسانگرايانه با تعابيرى انسانى از اسلام بوده است . قالب پرستان و متعصبان در تحريف شعائر و عقايد اين نهضت بسيار كوشيده اند و اتهامات شگفتى بر آن وارد كرده اند. اما با توجه به مقطع زمانى پيدايش اين نهضت ، زمينه هاى سياسى - اجتماعى و پايگاه مردمى آن را مى توان ترسيم كرد. اگر اشتباه نكنيم نهضت حروفيه جبهه اى از تصوف مردمى است كه در قرن هفتم و هشتم هجرى كه دوره حساسى در تاريخ ايران و اسلام بشمار مى رود، شكل گرفته است . آتشى كه مغولان در پهنه وسيع از ايران و جهان اسلام برافروختند و در ادامه آن ايلخانان و بعد تيموريان دود غليظ و كشنده اى از آن متصاعد ساختند، رسالت بس بزرگى بر دوش تصوف مردمى كه پشتوانه عرفانى - فلسفى نسلها و پناهگاه عقيدتى توده ها محسوب مى شد، گذاشته بود.
فضل الله استرآبادى مؤ سس اين نهضت در سال 740 هجرى در استرآباد بزاد و از عارفان بنام و زاهدان مشهور عصر خود گرديد. او پايگاه اجتماعى وسيعى در ميان توده ها داشت . او پيشه ورى سخت كوش بود كه در باور توده ها به حلال خوار مشهور گشت ؛ يعنى كه از دسترنج خويش زندگى مى كرد و مردى باانصاف بود. گويند نمد مال يا كلاه مال (؟) بوده است . او قبل از چهل سالگى در بلاد مختلفى اقامت گزيد. از زادگاهش به حجاز رفت و پس از زيارت بيت الله در خوارزم اقامت گزيد.
اندكى بعد به اصفهان رفت و در آنجا شغل نمد مالى يا كلاه مالى برگزيد و دوباره به تبريز شتافت و بار ديگر به اصفهان بازگشت . او خود را از سادات علوى معرفى مى كرد. گويند در سال 788 هجرى نهضت فكرى خود را آغاز كرد. كتاب جاويدان نامه را به او نسبت مى دهند كه حاوى شعائر و تعابير او از اسلام بوده است .
مخالفان تاريخ مرگ او را در سال 796 هجرى نوشته اند.
ميرانشاه فرزند تيمور به فتواى فقهاء شريعت او را كشت و جسدش را در كوچه و بازار تبريز بگرداند تا عبرت خلق شود!! عقايدى را كه به فضل الله استرآبادى نسبت داده اند، چنين است : عالم ، قديم است و جهان در حركت دائم ، كليه تغيير و تحولات معلول حركت است . پس از خداوند، انسان اصالت دارد. خوبى و بدى در خارج از وجود انسان قرار ندارد، بلكه در خود او است . اين انسان است كه آفريننده خوبى و بدى است . انسان بر ديگر موجودات به قوه ناطقه كلمه نياز دارد و...
نهضت حروفيه براى شكستن الفاظ جامد و بى روح ، تكيه بر ارزش عددى حروف الفبا داشت تا مخاطبان را به تاءمل و تفكر وادارد و اين رمز مبارزه با خرافات و اوهام و الفاظى بود كه قشريون مذهبى با آن سر خلق را به بند مى كشيدند. تيمور كه مانند اسلاف خود با قدرت مذهبى (علماء و فقهاء مذاهب ) در آميخته بود، در قساوت و قتل عام و سركوب مخالفان كوچك ترين ترديدى بخود راه نمى داد. اسلام پناهى او كه به همت فقهاء و فتواى آنان به نفع او، سيطره سياسى شگفتى پديدار ساخته بود، شكست ناپذير مى نمود نهضت حروفيه در ستيز با سلطه سياسى - اقتصادى بر عنصر آگاهى توده ها تكيه كرد تا با زر و زور و تزوير پيكار كند. استخدام شعر به عنوان زيان نهضت كه با دو زبان فارسى و تركى و ديگر گويش هاى محلى و منطقه اى ايران همراه بود، نقش مهمى در انگيزش خلق داشت .
شعارهاى استراتژيكى نهضت حروفيه آگاهى انسان و برابرى و مساوات و عدالت اجتماعى بود.
برخى محققان فضل الله استرآبادى (: نعيمى ) را متولد استرآباد مازندران دانسته اند كه عقايدش را در سفرهايش بدست آورد.
ميراثهاى فرهنگى نهضت حروفيه به دو زبان تركى و فارسى نگاشته شده كه بخشهائى از آن نقل شده است .
نتايج اين نهضت قيام توده ها عليه حكام تيمورى در ولايات و شهرهاى بزرگ بود. قيام مردم اصفهان عليه خراج گزاران تيمور و قتل عام مردم آن سامان ، نخستين واكنش توده ها بشمار مى رود.
گويند فضل الله پس از خود جانشينانى معرفى كرده است كه راه او را ادامه دهند. نهضت حروفيه تا اقصاى ايران و كشورهاى مجاور آن زمان راه يافت . در آناطولى خانقاهى به تعليم و ترويج حروفيان پرداخته بود.
دختر فضل الله در ادامه راه پدرش نقش مؤ ثرى در تنوير افكار زنان داشت . او نيز به دستور قراقويونلو در تبريز كشته شد.
حروفيان طبيعت را از معنويت و انسانيت را از ماديت جدا نمى دانستند. محتواى فكرى - فلسفى اين نهضت زيربناى عقيدتى نهضت هاى ديگرى در ايران گرديد كه تا اواخر دوره قاجاريه ظهور كردند.
در (كشف الظنون ) آمده است كه فضل الله استرآبادى صوفى ، شاعر و شيعه مذهب و مؤ سس طريقه حروفيه را به علت حق گوئيها و حق جوئيهايش در رابطه با مسائل اجتماعى تكفير كردند. او را در باكو و شيروان زندانى نمودند.
ميرانشاه پسر تيمور گوركان خون آشام معروف تاريخ دستور داد تا او را از شيروان به نخجوان بردند و به استناد فتواى فقهاء عصر خود مبنى بر كفر و الحاد، در روز ششم ذوالقعده سال 796 هجرى در سن 56 سالگى كشتند. آنگاه به پايش ريسمان بستند و در شهر نخجوان روى زمين كشيدند...
در تلقى محققان اروپائى و ترك ، نهضت حروفيه تجلى روح ايرانى است كه در قالب تشيع عليه تازيان !! ظهور كرد.
اما در اين حقيقت شكى نيست كه نهضت حروفيه ، انقلابى بود عليه شكل پرستى و عوامفريبى شريعت كه متوليان رسمى آن قرن ها بود به استحمار مردم پرداخته بودند. نهضت حروفيه ، نهضتى بود انسان گرايانه با مايه هاى فلسفى بسيار قوى كه انسان را معيار همه احكام مى دانست . مايه هاى عرفانى - انسانى اين نهضت ريشه در تعاليم (حلاج ) داشت كه با تعابيرى قابل فهم عامه مردم و در ابعاد انسانى - اقتصادى اجتماعى مطرح مى شد. تنها يادگار نهضت حروفيه ديوان فضل الله نعيمى استرآبادى است كه شعائر انسانگرايانه او در آن موج مى زند. انسانى كه پس از خداوند، اصل است و احكام شريعت تابع تكامل و تعالى انسان . مخالفان او و متوليان شريعت كوشيده اند تا از ميان اشعار وى ، دستاويزى بيابند و عليه او و نهضتش تبليغ كنند كه مثلا گفته است :
بيرون ز وجود خود، خدا را
زينهار! مجو كه گفتمت فاش
گوئى كه به غير ما كسى هست
از خويش تو اين حديث متراش
مائيم ، به غير ما كسى نيست
در شيب و فراز وزير و بالاش
مخالفان مى خواهند بگريند كه وى گفته است : هر چه هست ، انسان است و خدا نيست !!
متاءسفانه ماركسيست هاى ايرانى طبق معمول به تحريف تاريخ پرداخته و فضل الله استرآبادى و عمادالدين نعيمى يكى ديگر از رهبران نهضت حروفيه را ماترياليست و با پرروئى ماركسيست !! معرفى كرده اند: (نعيمى مى گفت كه ماده هرگز محو نمى شود و حيات ابدى دارد)(224). چنين نبوغى در تاريخ ، سفارش ايران شناسان شوروى است كه مقلدان ايرانى آنان مى سازند و مى بافند و به نام تحقيق و تاريخ تحويل مى دهند. و اين چه اصرارى است كه هر نهضت و جنبشى در تاريخ حيات بشر، ماترياليستى و تلويحا ماركسيستى باشد!!
گويا در منطق اين آقايان هر چه بخار است ، از ماده و معده برمى خيزد و مغز و عقل و آگاهى بيكار و بيعار نشسته است ! و جالب تر اينكه حتى نهضت هاى سياسى - اجتماعى تاريخ كه با انديشه هاى الحادى به پيكار عليه ستم گران پرداخته اند، آنگونه كه آقايان خيال مى فرمايند، نبوده است . الحاد آنان ، نفى خدا و مذهب قدرت حاكم بوده نه يك ايدئولوژى فلسفى ماترياليستى كه در مخيله حضرات نقش بسته است .
پس از قتل فضل الله استرآبادى ، عمادالدين نعيمى و ديگر سران نهضت حروفيه كه زندگى مخفى داشته اند، به ترويج نهضت ادامه مى دهند. سازماندهى نهضت در ايران و شاخه هاى آن در آسياى ميانه بخشى از خط سير و ادامه حيات حروفيان است . گفته مى شود كه نعيمى در (اناطولى ) به تبليغ پرداخته و سپس در (حلب ) مقيم گرديده است . فقهاء و علماء آن ديار عقايد (نعيمى ) را ناخوش داشتند و خليفه وقت مصر با همدستى فقهاء فتواى قتل وى را صادر كردند. گويا كه در اينجا نيز قساوت فقيه و خليفه خود را نشان داده و نعيمى را زنده پوست كندند و او را قطعه قطعه كردند. گويند نعيمى مرگى چون (حلاج ) داشته است .
ترور ناموفق (شاهرخ ميرزا) در ايران نخستين واكنش سياسى - نظامى (حروفيه ) است كه پس از قتل (نعيمى ) در حلب اتفاق افتاد.
گويند در سال 830 هجرى يكى از اعضاى تشكيلات (حروفيه ) در ايران ، (شاهرخ ميرزا) را در مسجد جامع هرات با دشنه مورد حمله قرار داد. ضارب فورا توسط محافظان (شاهرخ ) كشته مى شود. گويند ضارب از جائى ديگر فرمان يافته بود تا خود را به هرات رسانده و (شاهرخ ميرزا) را بكشد. برخى مورخان نام ضارب را (احمد لر) نوشته اند كه از اعضاى (حروفيه ) بوده و پس از قتل (نعيمى ) به چنين انتقامى فرمان يافته است . دولت (شاهرخ ميرزا) به وجود تشكيلات حروفيان پى برد و جستجو آغاز شد. گويند گروه زيادى از اين فرقه را دستگير و شكنجه كردند تا اسامى و مشخصات رهبران خود را فاش كنند، ولى هرگز موفق نشدند از آنان سخنى بشنوند.
نهضت حروفيه تا روزگار صفويه ادامه يافت و در آن عصر در ستيز با دولت صفوى شكلى ديگر بخود گرفت و نامى ديگر يافت (225).