پيدايش علم كلام
در نيمه دوم قرن اول هجرى پاره اى از مسائل كلامى از قبيل مباحث جبر و اختيار و مسائلى از اين قبيل مطرح بوده است .
شايد نخستين حوزه رسمى اين مباحث ، حوزه درس حسن بصرى (م 110 ق ) بوده است .
در همين دوران دو شخصيت برجسته و ممتاز تاريخ كلام اسلامى مى زيسته اند كه پرتو وجودشان از اعماق تاريكيهاى جبرى گرائى سياه و اموى ساخته ، مى درخشيد. اين دو نفر معبد جهنى و غيلان دمشقى بودند اين دو دانشمند به آزادى انسان و اصل اختيار تكيه و تاءكيد داشتند.
در اسلام اوليه و تعاليم قرآن و پيام آور خداوند كلام وحى ، منطق فطرى و استدلالى روحى - روانى خاص خود را داشت ، و چنان بر جان و دل مى نشست كه استدلال خويش را در اثبات و عينيت خويش داشت . و از طرفى نهضت اسلام ، يك ايدولوژى انسانى بود كه نياز فطرى بشر را پاسخگوى بود. هنوز بازى با عقايد و مظاهر تزوير و خلافت سياه ، و غارت خلق آغاز نشده بود، تا نيازى به توجيه مسائل اعتقادى و جنگ زرگرى كلامى باشد.
اين همه قيل و قال از وقتى آغاز شد كه اسلام همچون پوستينى وارونه ، ترسناك و هول انگيز، بر اندام احبار و رهبان خلافت غصب و متحدان رقيب شان لرزه بر اندام خلق افكند و نفرت و نكبت از اسلام خلافت و عقايد منسوب به آن آغاز شد. الحاد پديد آمد و ملحد و زنديق تبر بر دست ، براى ريشه كن كردن خليفه خون آشام ، ابتدا به نفى خدائى پرداخت كه خليفه آن را نمايندگى مى كرد.
حقا كه چنين بود و الحاد در تاريخ اسلام قبل از اينكه پشتوانه فلسفى داشته باشد، يك واكنش صرفا سياسى و عكس العمل روحى و روانى بود.
خلافت غصب و رژيم حاصله از آن يعنى رژيم اموى براى خفه كردن خلق به ايدئولوژى و فلسفه خاصى نياز داشت . انديشه جبر يگرائى و دگماتيسم سياه اخباريگرائى دو قائمه اى بودند كه رژيم اموى بر آن دو تكيه داد و هزار ماه سياه حكومت كرد.
جبريه كارش سلب عقل وعلم و اختيار و آزادى از انسان بود و توجيه جنايات خليفه خدا!!
چنين اقدامى مستلزم ترسيم چهره اى خشن و خون ريز و بى رحم و ظالم از خداوند بود تا چهره خليفه توجيه شود. چنين شب سياهى مستلزم توجيه و تفسير اسلام به يك مسلك درد و رنج و فقر و فالكت و سيه روزى انسان بود، تا وضع موجود توجيه خود را بازيابد.
محدثان و متكلمان اموى در پشتوانه بخشيدن به اين باورها كوشيدند و با جعل احاديث و خلق كلام به مدت مديدى چشم و گوش خلق را بستند. اين چشم بندى از پگاه كودتاى سقيفه آغاز شد و نمودهاى تاريخى آن را بايد در همين تاريخ نقلى موجود ديد كه چگونه مردم شام و عراق و حجاز و سراسر امپراطورى عربى همچون حيوان در خلاب فرو رفته بودند.
بساط اين حيوان سازى و عوام پرورى آنچنان است كه مسعودى در قرن چهارم هجرى قاه قاه مى خندد!! و خواننده امروز تاريخ بر تنهائى على عليه السلام و آل او كه در ميان اين عوام معاويه ساخته و كعب الاحبارها پرداخته ، چگونه مظلومانه مى زيستند، مى گريد.
مكتب جبريه كه مكتبى اموى ساخته بود، براى توجيه وضع موجود، آيات قرآن را به نفع رژيم و در جهت استحمار خلق تحريف و تاويل مى كرد و براى اصول مكتب خود آياتى را در دست نشان ساخته بود.
جبريه بر انسان و ازادى عمل و اختيار او دست گذاشته بود و تاءكيد داشت كه هر چه هست از گفتار و كردار، خير و شر، فقر و فلاكت ، و همه آلام و مصائب و.. بدست خداوند است : خدا خواسته تا حسين كشته شود و يزيد سرمست گردد، خدا خواسته تا آل سفيان و آل مروان حكم خون خلق را بمكند و ال على و پيروانشان به خون غلتند، و اگر در روز رستاخيز يزيد واسلاف و اخلاق او به فردوس در آيند و حور العين بغل گيرند، كار خداست و اراده او است . پس جاى اعتراض و ترديد نسبت به وضع موجود نيست . بايد تن به تقدير سپرد و بنده خوبى بود.
تاءكيد تسنن اموى و فقها و علما وابسته آن بر اطاعت اولى الامر كه مصاديقش كودتاچيان سقيفه و سلاطين اموى بودند، ريشه كلامى اش در مكتب جبريه قرار داشت . اطاعت خدا مترادف بود با اطاعت خليفه و عصيان بر خليفه ، عصيان بر خدا و اطلاق مفسد فى الارض و چوبه دار و شكنجه و سياهچال و سوختن و قطعه قطعه كردن و... تفكرى كه ريشه در دل هر ديكتاتورى مذهبى - فاشيستى دارد، و ترفند شناخته شده تاريخ حزنبار اسلام است .
تاريخ سياه قرن اول هجرى نشان مى دهد كه اين مكتب تا لااقل سال 80 هجرى يكه تاز ميدان بود و رژيم اموى در سايه آن مى غنود.
مكتب جبريه كه پشتوانه هايش را از آيات و روايات مى گرفت ، خيل بزرگ علما و فقها و محدثان هر نحله اى را با خود همراه داشت و لذا هنوز پس از گذر 14 قرن آثار نكبت بار خود را در عرصه اذهان و انديشه همه فرقه هاى اسلامى حفظ كرده است و كم تر فرقه اى را مى توان ياقت كه اسير مواريث جبريرائى نباشد.
به همين دليل پس از تابش خورشيد عقل گرائى در قلمرو عقايد اسلامى همه متحدان فكرى و سياسى مكتب جبريه عليه عقل و صاحبان تعقل و تفكر قيام كردند و به تكفير خردمندان و قتل عام آنان پرداختند.
معبد جهنى و غيلان دمشقى نخستين كسانى بودند كه بساط جبريه را به انتقاد گرفتند و لب به اعتراض گشودند. و آنچه را كه ما بعدها در تاريخ به مكتب تعقلى معتزله مى شناسيم ، ريشه در تعاليم همين دو نفر دارد.
نهضت تعقلى در اواخر قرن اول هجرى آغاز شد و بسرعت پشتوانه فلسفى - كلامى نهضت بزرگ ضد اموى گرديد تا كه سرانجام در سال 132 هجرى اين رژيم را در تماميت آن سرنگون ساخت .
علم كلام در اسلام اصولا جنبه توجيهى داشته و دارد و از همين رو به دو قسم عقلى و نقلى شده است كه هر قسم ظآن استدلالات و براهين خاص خود را دارد و همان گونه كه در بالا اشاره شد، علم كلام همواره در تاريخ عقايد اسلامى مورد مخالفت بخش بزرگى از علما و فقها مذاهب و فرق واقع شده است . ائمه مذاهب اربعه تسنن با علم كلام موافق نبودند و پيروانشان نيز چنين بودند. مذاهب و فرقى كه با كلام ميانه اى داشتند و مكتب هاى كلامى تاسيس كردند، عبارتند از اماميه ، معتزله ، اشاعره ، مرجئه ، و احيانا اسماعيليه و برخى مذاهب خوارج . (215)