مدعيان مهدويت پس از غيبت و قبل از غيبت
آنچه در اين جا آورده مى شود، نقل شده از مرحوم عماد زاده مورخ پر شهرت كشور ما است كه از عصر محضر استاد بزرگوارم حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى زعيم عاليقدر و مرجع بزرگ جهان تشيع خواسته تا مدعيان مهدويت را جهت ايشان ارائه نمايند بدين وسيله گفته و نوشتار وى به اسناد صحيح متكى مى باشند. اينك اسامى افرادى را كه حضرت آيه الله العضمى مرعشى نجفى مرقوم نموده اند ما با استناد به كتاب زندگانى ولى عصر نقل مى كنيم :
1 - ابو اسحاق ابو عبيده ثقفى كه بنام خونخواهى امام حسين عليه السلام به كمك ابراهيم بن مالك اشتر قيام نمود و محمد حنيفه را كه چهارمين فرزند حضرت على عليه السلام بود (متولد سال 16 ه و در گذشت سال 81 ه)از قبه زمزم كه محبس ابن زهير بوده نجات داد، و پس از او مدعى مهدويت شد و محمد حنيفه را امام مى دانست چندين مسلك پس از درگذشت محمد حنيفه پديدار گشت تا بالينجه در سال (67) مختار ابن ابو عبيده ثقفى بدست زبير كشته شد. شهرستانى او را كيسانى مذهب گفته و پس از آن زبيرى و سپس شيعه گرديد.
2 - سربازان كيخسرو. بنقل از فردوسى كه مى گويد: پس از آنكه كيخسرو جهان را از دشمن پاك كرد، به عبارت روى آورد و از خداوند درخواست كرد او را از زمين برگيرد آنگاه جهان را به لهراسب داد و خود با افسران ارشد بجانب كوه روان شد پيروانش او را زنده مى دانند كه روزى قيام كند و طهور نمايد. آنگاه فردوسى گويد:
خردمند از كار خندان شود
كه زنده كسى پيش يزدان رود
3 - پيروان محمد حنيفه كه از ميان آنان دين مزدكيه - حارثيه - هاشميه - خرميه و كيسانيه پيدا شده و بخرافاتى معتقدند كه در مروج الذهب و ابن خلكان و ملل داستان آنها آمده است .
4 - ابوالحسن زيد بن على بن الحسين عليه السلام كه از بزرگان حكما بود. خلفاى اموى را برحق نمى دانست لذا بر خلاف آنها قيام نمود و بطرف كوفه روان گرديد. چهار هزار تن گرد او جمع شدند. با حاكم عراق كه در آن هنگام يوسف بن عمر بود بجنگ برخاست . زيد را شهيد كردند و بدنش را دفن نمودند. هشام دستور داد تا جسد مقدس زيد را بيرون آورده ، برهنه مصلوب سازند و چنين كردند. پس از آنكه هشام مرد، وليد بن عبدالملك دستور داد تا جسد زيد را كه سالها بردار مانده بود آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند و اين واقعه را در سال (121 هجرى ) و بعضى در سال (122 هجرى ) گفته اند. پيروان زيد شهيد گرد يحيى بن زيد را گرفتند و يحيى در خراسان قيام كرد و در جوزجان كشته شد. هم اكنون مزار شريف يحيى بن زيد در شهر گنبدكاووس قرار دارد كه مورد احترام قاطبه مردم آن سامان اعم از شيعه و سنى مى باشد. پس از شهادت يحيى بن زيد، پيروانش بفرق گوناگون تقسيم شدند كه از آن جمله اند: رافضيه كه فرقه زيد يه مشهورترين آنها هستند و قائل به مهدويت او شده و منتظر ظهور زيد مى باشند. (115)
5 - ابوالعباس سفاح پس از درگذشت محمد حنيفه با ابوهاشم در سال (98 ملاقات كرد و چون هاشم فرزندى نداشت ، گفت امر خلافت با محمد بن عباس است و پس از او به پسرش ابراهيم وصيت نمود، او مردى شجاع و دلير بوده و مردم با او در كوفه به سال (104) بيعت كردند و او را به مسجد آوردند و خطبه بنام او خواندند و با او نماز گزاردند و او را به مهدويت ستودند (116)
6 - ابو مسلم امين آل محمد معروف به ابومسلم خراسانى كه از مردان شجاع و دلير و كاردان بوده و منشااش كوفه بود. چون داعيان عباسى او را درسال (127) ديدند، پسنديدند. ابوالعباس او را به بزرگى ياد كرده بود. مسلم خود دعوى مهدويت نمود و تابعين او را سياه جامه مى گفتند. او در جنگ با سفاح در سال (137 ه ) كشته شد و تاريخ مفصل او را اكثر مورخين در نقل خلافت امويان و عباسيان آورده اند (117)
7 - ابن مقنع نقابدار خراسان هشام بن حكيم پدرش از مردم بلخ بود و چون مقنعه اى از زربفت بر روى منحوس خود مى انداخت وى را مقنع مى گفتند او را از يك چشم نابينا بود. در تمام علوم غربيه از شعبده نيرنگجات - طلسمات و كيميا مهارت كامل داشت . در سال (140) وزارت عبدالجبار امير خراسان را گرفت و بعد در مرو بساط پيامبرى بگسترد و تا سال (163) چهارده سال بعيش و عشرت پرداخت و داعيان او به اطراف او را تبليغ مى نمودند. آخر الامر خود را در تنور پر از آتش چنان سوزانيد كه اثرى از وى نماند و پيروانش او را زنده مى دانند و گويند به آسمان عروج كرده و روزى ظهور مى نمايد (118)
8 - ابو محمد عبدالله مهدى در آفريقا كه با يهود سازش داشت و در بدايت امر زاهد و پرهيزگار بود. اين مهدى معاصر با مكتفى عباسى بود. وى جنگهاى بسيار كرد و در سال (280) داعيان خود را بمغرب فرستاد. و چون به يمن رفت ، دعوى مهدويت نمود و لقب القائم بخود گرفت و سكه حجه الله زد. در سال (297) در روز جمعه خود را بنام مهدى خواند و لقب اميرالمومنين بر خويش نهاد. در سال (244 ه ) در گذشت . اين مهدى در آفرقا كارش بالا گرفت و پيروانش بسيار گشتند. (119)
9- حاكم بامرالله كه در سال (386) به خلافت رسيد در سن يازده سالگى ديوانه وضع بود و احكام عجيبى صادر مى نمود. مثلا مدتى مردم را امر كرد بر در و ديوار مساجد و معابر و شوارع بخلفاء و صحابه ، دشنام بنويسند و مدتى دستور داد هر چه سگ هست بكشند. زمانى فرمان داد زنان حق ندارند از خانه بيرون آيند و براى رفع احتياجات آنان كالاى مورد نياز را درب خانه ها ببرند و با ظرفى دسته دار مانند بيل داخل خانه كنند كه اگر مطابق ميل زنان شد بجاى آن وجهش را بگذارند.
او همچنين كفاشان را منع كرد ديگر كفش براى زنان ندوزند. به اين وسيله زنان 7 سال در زندان خانه بودند. بالاخره در حركت از مصر بوسيله چهارپائى مفقود شد. پس از مدتى لباس خون آلود او را يافتند. پيروانش چنان گمان نمودند كه به آسمان عروج كرده است . الحاكم در بدايت امر دعوى مهدويت نمود و آخرالامر مدعى الوهيت گرديد.(120)
10 - محمد بن تومرت ابو عبدالله مغربى الحسن متوفى (سال 524) كه در مغرب اقصى در سال (522) دعوى مهدويت نمود و كتاب تنقيح الموطاء از اوست . وى جنگهاى مهمى نمود و كارش بالا گرفت . تولدش در سال (485) بود. وى جانشين عبدالمومن بود كه رياستى يافت . سرانجام وى نيز در سال (558) مرد و جانشين او يوسف با اروپائيان بجنگد و بر آنها غالب شد و در سال (580) در گذشت (121)
11 - مهدى سودانى يا مهدى سودان . تولدش در سال 1848 ميلادى بود و قتلش رشته تصوف در آمد. در سال 1881 م قيام كرد و خرطوم را گرفت و كم كم تمام سودان را بتصرف در آورد. چهار جانشين معين نمود. داستان مفصل او را اكثر مورخين اخير نوشته اند. (122)
12 - عباس الريفى از اهل ريف مغرب اقصى بوده . بين سال (690) و (700) در آن حدود دعوى مهدويت نمود و فتنه عظيمى بر پا كرد.
13 - الرجل الجبلى . گويا نامش عبدالله بوده . در جبل خروج كرد و از طائفه نصريه قريب سه هزار با او بيعت نمودند. وى مدعى مهدويت گرديد و خروج او در سال (717 ه ) بوده چنانچه يافعى مى نويسد و اسم اصلى اين مدعى (قرطياس ) بوده چنانچه مقريزى نيز گفته است .
14 - التوزرى . او مردى از اهل (توزر) از بلاد (تونس ) بود. در ايام دولت طائفه مرينيه در مغرب خروج كرد و دعوى مهدويت نمود ودر حصن و قلعه (ماسا) كه از قلاع محكمه (سوس ) اقصى است متحصن گرديد. بالاخره او را محاصره كرده ، بقتل رسانيدند؛ چنانكه شكيب ارسلان در تعاليق خود بر المحاضرات آورده است .
15 - الرجل الطرابلسى . در نواحى طرابلس خروج نموده و ناپلئون (بناپارت ) با وى جنگ نمود و او را به قتل رسانيد
16 - (السيد محمد الجونپورى الهندى ) ولايت وى در سال (847) و در گذشت او در سال (910) بود پدرش سيد خان اويسى و مادرش بى بى اخاملك بود. اين مرد در سال (901) دعوى مهدويت نمود و گروه بسيارى با وى بيعت كردند، از جمله سلطان حسين حاكم داناپور. سيد محمد داراى تاءليفاتى بوده از جمله شواهد الولايه - مطلع الولايه - پنج فضائل - تذكره الصالحين - بار امانت و غيرها كه اينها را حقير ديده و مطالعه كرده ام . تا امروز در سند و گجرات نام او بر زبان ها هست و گروه فراوانى معتقد به مهدويت او مى باشند. ناگفته نماند كه بعضى از اهل تحقيق منكر سيادت او مى باشند. شرح حال او در تاريخ فرشته و كتاب سيرالمتاخرين و ديگر تواريخ سند آمده است .
17 - (السيد محمد المشهدى ) از اهالى مشهد مقدس بوده و در زمان فرخ سيراز سلاطين هند ابتدا دعوى مهدويت نمود و فرخ سير با او بيعت كرد و چون كارش بالا گرفت مذهبى بنام (خفشانى ) اختراع كرده و دعوى وحى و نبوت نمود. وى نمازى ترتيب داد كه به اطراف ششگانه خوانده مى شد. يعنى چند كلمه آن را رو به جنوب و چند كلمه رو بشمال و چند كمله رو بمشرق و چند گلمه رو به مغرب و چند كلمه رو ببالا و بطرف آسمان و چند كلمه نظر بزمين و زير پا بايد خوانده مى شد.
18 - موسى الكردى . مردى بود از اهالى كردستان كه در زمان شاه خدا بنده (الجايتو) دعوى مهدويت كرد و خدا بنده او را بقتل رساند بنا به قول مقريزى .
19 - (ابو الكرام الدرانى ) در بخارا خروج كرد و دعوى مهدويت نمود و كارش بسيار بالا گرفت . وى دستور قتل همه يهوديان و نصارا را در شهر بخارا صادر كرد و تمام اموال مقتولان را بغارت و يغما گرفت . ياران و پيروان ابو الكرام به حدود (60000) رسيد. در اين موقع بود كه جرماغون از پادشاهان مغول با وى بجنگ اقدام كرد. ابوالكرام و گروه زيادى از يارانش كشته شدند. به نقل از (الحوادث الجامعه ابن فوطى )
20 - (الشيخ علائى الحسن ). در ابتدا امر نائب شيخ سليم عارف بوده و چون عنوانى بدست آورد دعوى مهدويت نمود. وى در شهر بيانه از شهرهاى هند زندگى مى كرد و در سال (955) در گذشت و در تاريخ فرشته در رابطه با وقايع زمان حكومت سليم شاه بن شير شاه افغانى آمده است .
21 - (عبدالله العجمى ) روز جمعه (26) شهر صيام سال (1081) در مسجد الحرام دعوى مهدويت نمود و در آنجا كشته شد. زين دحلان اين مطلب را در تاريخ خود آورده است .
22 - (البنگالى ) مردى از اهالى بنگاله هند در مسجد الحرام ماه رجب سال (1203) هجرى دعوى مهدويت كرد و شريف مكه او را بقتل رسانيد؛ (بنوشته زين دحلان )
23 - (محمد بن احمد السودانى ) در سال (1299) هجرى دعوى مهدويت نمود خديو مصر او را بقتل رسانيد و سرگذشت او را در تواريخ فراوان آمده است .
24 - الشيخ سعيد اليمانى ملقب بفقيه در سال (1256) هجرى در يمن دعوى مهدويت نمود و امام الهادى از پادشاهان و پيشوايان يمن او را بقتل رسانيد؛ (تاريخ عبد الواسع يمانى )
25 - 90 السيد محمد بن على بن احمد الادريسى ) در صبيا در سال (1323) دعوى مهدويت نمود. گرچه گفته اند ايشان اين ادعا را نكرد بلكه عوام الناس معتقد به عنوان مهدويت او شدند. لقب ادريسى نسبت بادريس بن الحسن المثنى بن الحسن بن على بن ابيطالب عليه السلام است .
26 - (الشيخ الدين محمد الفريانى احمد المغربى ) در سال 824 در جبال حميده در مغرب دعوى مهدويت نمود. ايشان از اهالى فريانه از بلاد مغرب بوده است .
27 - (الشيخ المغربى ) در سال 950 دعوى مهدويت كرد.
28 - الرجل المصرى . وى مردى از مصر بود كه در عصر حكومت پادشاهى از پادشاهان ايوبيه خروج كرد و دعوى مهدويت نمود. حكومت وقت او را بمراكش تبعيد كرد و در مراكش كشته شد كه سر او را بر دروازه نصب نمودند (123)
29 - (محمد بن عبدالله ) نفس زكيه . (حديث ) اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى را تابعين او جعل نمودند براى تطبيق بر نفس زكيه . و سرگذشت وى از ديدگاه تاريخ نگاران مشهور است .
30 - (محمد قرمانى ) كه نام اصلى او بابا اسحاق و از صوفيه بوده و در زمان سلطان سليمان قانونى از پادشاهان آل عثمان در سال (637) در اناطولى دعوى مهدويت نموده و گروه بسيارى از مردم را قتل عام نمود و اموال آنان را بغارت برد و بر بلادى دست يافت تا سرانجام كيخسرو و امير قونيه او را بقتل رسانيد.
31 - غلام احمد قاديانى اخيرا خروج و دعوى مهدويت نموده يعنى بتمام ملل عالم كه منتظر كسى هستند ادعا نموده من همان شخص هستم كه شما منتظر او هستيد: به نصارا اظهار اينكه مسيح هستم و به يهود اظهار اينكه نبى آخر الزمانم و هكذا. و اتباع او بسيار گرديد. و كتبى تاءليف نموده از جمله حمامه البشرى در امامت و مرحوم علامه عاليقدر و شاهزاده بزرگوار آقاى حاج ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس از اياتيد حقير ردى بر او نوشته مسمى به حضر الامامه على راءس الحمامه كه در بمبئى طبع شده از تاءليفات قاديانى سرالخلافه است كه مرحوم شاهزاده ردى بر او نوشته بنام (طرد الخلافه ) و از تاءليفات قاديانى است المواهب الفيوضات و غيرها. حقير اغلب كتب او را ديده ام . او مرد اديبى بود.
32 - ميرزا طاهر مشهور به حكاك اهل اصفهان و از تلاميذ حاج سيد كاظم رشتى رئيس شيخيه بوده . در ابتدا امر در اصفهان حكاك بوده و بعد منتقل به تهران و بعد به استامبول شده و در خط نسخ از يگانه هاى فن بوده ، او در درب مسجد اياصوفيه به شغل حكاكى اشتغال داشته . كم كم خود را ملقب نموده (بناصح العالم ) و خطابى بمرحوم ناصرالدين شاه نوشته : نور چشم عزيزم ناصرالدين ميرزا... (الخ ) و يك خطاب هم به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشته بتركى : (جوجوقم عبدالحميد افندى ) الخ . صورت هر دو را حقير نزد مبلغين اين مسلك ديده ام غرض در استامبول خود را معرفى نموده كه من از طرف تمام انبيا مبعوثم بجهت نصح و وعظ بشر. و چون امر او بالا گرفت دعوى مهدويت نمود. و گويا او را در حدود سال 1300 مسموما كشته باشند و تابعين بسيار پيدا كرد كه آنها را طاهريه ناميده و تفاصيلى حقير از احوالات آنها اطلاع دارم كه مجال و حال مقتضى ذكر همه آنها نيست .
33 - (الشيخ مهدى قزوينى ) مقيم كربلا و از اصحاب حاج سيد كاظم رشتى بوده دعوى مهدويت در كمال سر و پنهانى داشته . چنانچه پس از وفات او معلوم شد تاءليفاتى در اين خصوص دارد. حقير آنها را ديده ام .
34 - (السيد محمد الگجراتى الهندى ) از علما و عرفا هند بوده معاصر با علامه حلى اعلى الله مقامه الشريف . مردى اديب و عارف بوده كه در گجرات دعوى مهدويت نمود و او را بقتل رسانيدند. ايشان تفسيرى دارد. مرحوم شيخ استاد آقا شيخ اسماعيل محلاتى و شيخ استاد آقا شيخ جواد بلاغى هر دو فرمودند. تفسير بعضى از عرفاى متاءخرين عين همان تفسير است . فقط تغيير خط شده و الله اعلم .
35 - (السيد محمد همدانى ) مقيم هند از تلاميذ شيخ احمد احسائى رئيس شيخيه بوده . در ابتداء ورود به هند فقط ترويج كلمات شيخيه را مى كرد. بعدها دعوى مهدويت كرد و در سال (1277) در گذشت . از مرحوم استاد آقا شيخ اسماعيل محلاتى شنيده شد.
36 - (السيد ولى الله اصفهانى الاصل ) متولد هندوستان شاگرد شيخ احمد احسائى رئيس شيخيه مقيم شهر (بمبئى ) از استاد بلاغى شنيده شد.
37 - (الميرزا حسن الهمدانى الاصل ) از تلاميذ حاجى كريم خان رئيس شيخيه . حاج كريمخان در ابتدا ورود به هندوستان ترويج كلمات حاج كريم خان را مينمود كه بعدها دعوى مهدويت كرد. از مرحوم استاد آقاى حاج ميرزا على شهرستانى مسموع شد.
38 - (غلامرضا شاه العراقى ) معروف بمركب ساز در سال (1340) در گذشت . خود حقير از او دعوى مهدويت را شنيده و مقدارى با او مناظره و مباحثه در اين خصوص نمودم . ديوان شعرى دارد كه چندان در نظر اهل شعر ذيقيمت نيست و تخلصش مركبى است .
39 - (سيد بن عليشاه ) الهندى از عرفا و مرتاضين هند و سالهاى متمادى در صحن مطهر حضرت امير(ع ) در حجره فوقانى بالاى درب طوسى ساكن بود و خانقاه هم داشت . مشربا خاكسارى بوده و هميشه سر و پا برهنه بوده . او هم مدعى مهدويت گرديد و عده اى هم تابعين داشت . حقير چند مجلس با او مناظره كردم . پس از مغلوبيت او بعضى دراويش تابعين وى در صدد قتل بنده برآمدند. گويا ايشان در سال (1342) در گذشت .
40 - (هاشم شاه ) نور بخش مقيم كشمير در سال (1205) وفات كرد. وى دعوى مهدويت مى كرد. كتبى از او در دست حقير است از جمله : اسرار لاهوت و رواعى الاغنام گرچه او مردى عارى از علم بود.
41 - (الشيخ عبدالقدير بخارائى ) در سال (900) در بخارا دعوى مهدويت نمود. تاءليفى دارد و امير بخارا او را قتل رسانيد. از مجموعه مرحوم شاهزاده ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس .
42 - (الميرزا بلخى ) از اكابر علماء بلخ بوده كه در سال (890) دعوى مهدويت كرده كشته شد. ديوان شعر و كتابى در فضايل اهل بيت سلام الله عليهم دارد (از مجموعه مرحوم شمس العلماء گرگانى ).
43 - (الملاعرشى الكاشانى ) مقيم اصفهان در سال (850) دعوى مهدويت بلكه كم كم دعوى نبوت كرد تا بالاخره در سال (880) كشته شد. تاءليفى باسم بيان الحق بزبان فارسى دارد. در بعضى از مجامع قلمى نوشته اند كه جسد او را پس از كشته شدن سوزانيدند.
44 - (السيد على بن محمد الموسوى ) از سادات مشمشعى هويزه (از توابع اهواز) كه از اين سادات مذهبى بنام مذهب مشعشعى بوجود آوردند و در آن منطقه گروه فراوانى از اين مذهب پيروى نمودند. (سيد على ) مردى اديب بود. دعوى مهدويت نموده ، مقيم هندوستان شده ، در آنجا كشته شد (از مجموعه حزين ).
45 - (الميرزا مشتاق على شيرازى ) در عصر كريمخان و سهيل از جمله منشيان و مستوفيان بوده ، دعوى مهدويت كرد و تاءليفى در اين خصوص دارد. ولى از مطالعه آن ، حقير استفاده نمودم كه ايشان قائل به مهدويت نوعى است و مهدى آن زمان خود را مى داند كما عليه بعض سلاسل الصوفيه المتاءخره .
46 - (بايزيد التركمانى ) مقيم قونيه و معاصر سلطان سليمان قانونى بوده و دعوى مهدويت كرده . تاءليفاتى دارد از جمله تفسير قرآن بنظم تركى و اسرار الحروف و بالاخره بقتل رسيد (بنقل از تاريخ محمد فكرى افندى كه بتركى عثمانى تاءليف شده ). ناگفته نماند كه دعاة مهدويت در تاريخ بيش از اينها آمده است كه ما در اينجا به همين اندازه بسنده كرده ايم .