اولين دعوت آشكار و آغاز مخالفتها
گويا قبلا دعوتى عام از مردم مكه و قريش در كنار كوه صفا شده بود. در اين دعوت پيامبر به بالاى كوه صفا رفت و آواز داد: يا صباحاه ! و اين ندا در موقع وقوع حادثه مهمى داده مى شد. قريش كه اين ندا شنيدند، به كنار كوه آمدند و پيامبر آنان را انذار كرد. ابولهب به پيامبر گفت : تبالك ! براى اين ما را گرد آوردى ؟ و با هياهو مردم را متفرق كرد. اين حادثه قبل از دعوت اقوام در خانه بوده است .
گفته هاى محمد (صلى الله عليه و آله ) بر بالاى كوه صفا چنين بود:
اى مردم ! هرگاه به شما خبر دهم كه در پشت اين كوه دشمن كمين كرده و قصد جان و مال شما را دارد، قبول مى كنيد؟
حاضران گفتند: يا محمد (صلى الله عليه و آله ) ما هرگز از تو دروغى نشنيده ايم . پيامبر ادامه داد: اى گروه قريش ! خود را از آتش نجات دهيد كه من در پيشگاه خداوند واحد برايتان كارى نمى توانم كرد. من امروز شما را از عذاب دردناك قيامت مى ترسانم . بدانيد كه موقعيت من در ميان شما همان است كه ديدبانى ، دشمن را در نقطه اى مشاهده كند و براى نجات قوم خود فرياد (يا صباحا) سر دهد و آنان را از خطر برهاند.
جمعيت سكوت نمود. ابولهب سكوت را درهم شكست و گفت : واى بر تو اى محمد! (صلى الله عليه و آله ) براى همين حرفها ما را دعوت كردى ؟!
و اين آغاز دعوت آشكار محمد (صلى الله عليه و آله ) بود. مبارزه و مخالفت با محمد (صلى الله عليه و آله ) از همين جا شروع شد و فشارهاى پى در پى بر او و پيروان اندك او كه از ميان محرومان و مظلومان بودند، آغاز گرديد. نخستين گروندگان به اسلام گروه بردگان بودند. پايگاه محمد خانه ارقم بن عبد مناف بود. در اين پايگاه مخفى ديدارها صورت مى گرفت و اسلام بر مردم عرضه مى شد. اين خانه به بيت الاسلام معروف شد. در اين خانه بود كه عمار ياسر به اسلام گرويد.
دعوت آشكار محمد (صلى الله عليه و آله ) بر نگرانى قريش و اشراف مكه افزود. آنان چاره ها انديشيدند تا شايد بتوانند محمد (صلى الله عليه و آله ) را از اين دعوت منصرف نمايند. ابتدا با تطميع جلو رفتند. افراد شريف مكه را واسطه قرار دادند و پيشنهادهائى طلائى كردند. وقتى اين تلاشها به نتيجه نرسيد، شكنجه آغاز شد. شكنجه لازمه هر رژيم و تشكيلات خودكامه و ضد مردمى است . قريش هولناك ترين شكنجه ها را بر پيروان محمد (صلى الله عليه و آله ) روا داشتند. بردگانى چون بلال ، سميه ، عمار، ياسر و... به زير شكنجه كشيده شدند.
تعقيب و آزار شخص پيامبر به شدت ادامه داشت بارها و بارها حضرتش را سنگ زدند، در حال نماز در كعبه شكنبه شتر بر سر و گردنش كشيدند تا خفه شود، در كوچه هاى مكه خاكستر داغ بر سرش مى ريختند و در مسير حركتش خار مى انداختند. شدت آزار پيامبر به حدى بود كه بارها به كوه مى گريخت تا در امان باشد.
اين آزار دقيقا از وقتى شروع شد كه بتان قريش كه دكان اقتصادى و منبع درآمد سالانه آنان بود، مورد حمله محمد (صلى الله عليه و آله ) قرار گرفت . بردگان و طبقات ستم ديده آگاه مى شدند و سيادت و شرافت جاهلى اشراف ثروتمند مكه زير سئوال مى رفت .
محققان انگيزه هاى مخالفت قريش با محمد را در سه اصل خلاصه كرده اند:
1 - شعار توحيدپرستى اساسى ترين ركن و زير بناى تعاليم اسلام منافع عظيم مردم مكه را كه از طريق زائران ساليانه تاءمين مى شد، به خاطر انداخت . آنان پاسدار 360 بت رسمى و مشهور اعراب جاهلى بودند كه همه در كعبه نگهدارى مى شد. آنان متولى بتان بودند و در هر سال زائران به بت ها هديه داده مى شد، دريافت مى داشتند.
2 - اصول اخلاقى و مرزهاى ظريف آن كه اسلام تبليغ مى كرد، مانع اغراض شهوانى و حيوانى جامعه جاهلى بود. قبلا به شمه اى از اين فاسد ويرانگر اشاره شد. اسلام اين مراكز فساد و تباهى را نفى و محو مى كرد.
3 - جهت گيرى ضد طبقاتى - اشرافى اسلام كه با اشراف و سادات و نظام برده پرورى در ستيز مطلق بود. موقعيت اجتماعى - اقتصادى اشراف قريش را نفى مى كرد.(2)